در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه نامه مفید، شماره 47، واثقی راد، محمد حسین ؛


دلایل اصلی و تقریری

دلیل اول و دوم و چهارم و پنجم و ششم اصلی و بقیه تقریری می باشند.

دلیل سوم تقریر دلیل دوم و دلیل هفتم تقریر دلیل ششم است.

دلیل هشتم تقریر دلیل دوم و دلیل نهم تقریر دلیل ششم و دلیل دهم تقریر دلیل اول و دلیل یازدهم تقریر دلیل پنجم می باشد که در حقیقت پنج دلیل اصلی و شش دلیل تقریری آورده است. اما بازگشت این پنج دلیل نیز به علم و ادراکات است که مصادیق آن را به عنوان دلیل بیان کرده است.

اینها دلایلی بودند که ملاصدرا در جلد هشتم اسفار باب ششم بر اثبات تجرد نفس آورده است. در الشواهد الربوبیه (1360: 208) نیز به برخی اشاره کرده است و همچنین در المبدأ والمعاد، فصل سیزدهم بسیاری را آورده است، که قطع نظر از ایرادهایی که خودش به آنها پرداخته است، ایرادهای ذیل را نیز دارد.

 

1_ برهانی نبودن دلایل

در تمام این استدلال ها واژه حجت به کار رفته و حجت به مفهوم دلیل قطعی یا دست کم روشن است. در صورتی که هیچ کدام آنها نمی تواند دلیل قطعی حتی از نظر خود فلاسفه باشد، زیرا تمام آنها با اشکال مواجه بوده اند. به اصطلاح «برهان» نمی باشند و مقدمات آنها هیچ کدام بدیهی

........................ ص 105 ...........................

نیستند.

2_ تداخل برخی دلایل

دلیل اول با دلیل سوم یکی است، ان تدرک الکلیات... یمکن نفوسنا ان تدرک الانسان الکلی.

در دلیل چهارم و ششم و هفتم و نهم بر تغایر قوه عاقله و قوای جسمانی استدلال شده در مجموع یک دلیل بیشتر نیستند، تنها مثال ها متفاوت هستند.

 

3_ بازگشت همه به علم

تعریف روشنی از روح ارائه نشده. آیا روح عبارت است از تمام حقیقت انسان که تمام ادراکات و احساسات و عواطف مربوط به او می شود؟ یا روح عبارت است از قوه عاقله؟ یا روح عبارت است از نفس همان که از آن به حیات تعبیر می شود یا روح عبارت از قوه تخیل و ذهن؟

در دلیل های اول (تدرک الکلیات) و دلیل دوم (نعقل ذواتنا) و دلیل سوم (یمکنها ان تدرک الانسان الکلی) و دلیل چهارم (ان القوه العاقله) و دلیل پنجم و ششم (لو کانت قوه العاقله) و هفتم (ان کثره الافکار) و دلیل دهم (ان المدرک) و نیز در دلیل هشتم که گرچه واژه نفس را به کار برده، اما بر ادراک استدلال کرده (انه یدرک ذاتها) (تدرک ادراکها) (تدرک آلتها)، بر اثبات ادراک یا ثبوت عقل استدلال شده بر این که قوه عاقله که ادراک می کند، نمی تواند جسم یا از لوازم جسم و یا منطبع در جسم باشد. تمام آنچه که به عنوان دلیل آورده در موضوع ادراک و بیان مصداق اند که همگی با اشکال مواجه اند. حال اگر کسی ثابت کرد که یک عضو از اعضای بدن چون مغز در اثر شرایط ویژه که در وجود آدمیان وجود دارد، رشد کرد و توانست کلیات را و... ادراک کند، تمام آن دلایل باطل خواهند شد.

محور دلایل فوق وجود علم در انسان است و این که علم نمی تواند از خواص فیزیکی مغز باشد و تمام مواردی که به آنها اشاره شد، مصداق های علم می باشند.

در دلیل نهم و یازدهم بر یک مطلب فیزیکی و مادی بر اثبات تجرد روح استدلال شد، که پایه و اساس عقلی و برهانی ندارد.

بر فرض که این دلایل پذیرفته شوند و اشکالی بر آنها وارد نیاید، حداکثر چیزی که می شود با آنها اثبات کرد: آن است که قوای نفس نمی توانند مادی باشند. اما اثبات این که انسان یک حقیقت مجرد و مستقل از ماده است و پس از فرسایش یا از بین رفتن بدن به حیات خود ادامه می دهد، یا خیر با این دلایل ثابت نمی شود.

 

4_ طبیعیات قدیم

برخی از آن دلایل بر مبنای طبیعیات قدیم استدلال شده که امروز ارزش علمی ندارند.

.......................... ص 106 ...........................

برخی نیز بر نظریه پیدایش علم در ذهن استوار هستند که آن نیز علمی نمی باشد.

5_ انحصار در قوه عاقله و متخیله

اگر بر دلایلی که ملاصدرا آورده از این منظر نگریسته شود که روح یک حقیقت دیگر غیر از جسم است، نمی توانند برای اثبات این مدعا دلیل باشند. اما بازگشت همه آنها به دو دلیل است.

الف_ عقل و خرد اموری را ادراک می کنند که فراتر از خواص مادی مغز است و ویژگی های معنوی دارند.

ب_ قوای معنوی انسان به گونه ای رشد می کنند که در قالب رشد جسمانی انسان قابل توجیه نمی باشند.

 

6 _ عدم تعیین موضوع

موضوع به صورت روشن فرض نشده است. وی برای اثبات تجرد روح واژگان تعقل، ادراک، قوه عاقله، نفس را به کار برده، آیا روح با قوه عاقله یکی است؟ چه نسبتی بین آنهاست؟ آیا قوه عاقله و متخیله یکی است؟ کدام قوای روحی منظور است؟ منظور از تجرد چیست؟ کدام مرحله تجرد مورد نظر است؟ روح تمام انسان ها و تمام مراتب کمال منظور است؟ رابطه روح و جسم چیست؟ آنها که بر تجرد روح دلیل آورده اند، اینها را به خوبی روشن نکرده اند. در نتیجه فرض موضوع تا حدودی مجهول است.

 

7_ ارزش معرفتی

این دلایل همگی بر بنیان مسائل فلسفی استوار هستند، آن هم بر فلسفه قدیم. بنابراین، اگر ارزش معرفتی هم داشته باشند، تنها نزد برخی از فلاسفه قدیم پذیرفته خواهند شد. اما اگر کسی فلسفه قدیم را قبول نداشته باشد و یا اصلاً فلسفه را قبول نداشته باشد و یا از اندیشه های فلسفی آگاهی نداشته باشد، این دلایل برای او کاربرد ندارد. در نتیجه این دلیل ها قلمرو عام ندارند تنها برای کسانی مفیداند که در فلسفه قدیم تخصص داشته و مسائل آن را پذیرفته اند.

 

8_ درباره برخی انسان ها

برخی از این دلایل بر فرض پذیرش، می توانند تجرد روح را برای برخی انسان ها که به اندیشه و تعقل می-پردازند و کلیات را درک می کنند، ثابت کنند. چنانکه حسن زاده آملی در ذیل یکی از دلیل ها به آن اشاره کرده: دلیل هایی که بر تجرد روح دلالت دارند بسیار اندک هستند. (حسن زاده آملی، 1381: 130).

اما بحث از تجرد روح بحث از مراتب کمال انسانی نیست که دلیل بیاوریم انسان ها در تعقل و خیال تا کجا رشد می کنند. بستر آن دلایل تمام گستره انسانی است که شامل تمام مراحل رشد از

.............................. ص 107 .........................

دوران کودکی تا پیری می شود و باید عالم و جاهل را یکسان شامل شود.

ملاهادی سبزواری

از دیگر فلاسفه اسلامی حاج ملاهادی سبزواری است که ده دلیل بر تجرد نفس آورده و بسیاری از آنها همان دلایل ملاصدرا می باشد. و تقریر برخی نیز فرق می کند:

دلیل چهارم: نفس صور عقلانی و بسیط را مثل وحدت و علت صرف تصور می کند (ملاهادی، 1366: 306).

دلیل هشتم: نفس وجود خالص و سایه حق است و نزد من فوق تجرد به شمار می آید (همان:308).

دلیل نهم: صور موجودات در نفس جمعند و آنها محل تجمع متضادها می باشد (همان: 309).

 

حسن زاده آملی

حسن زاده آملی کتابی مستقل در تجرد نفس نوشته و دلایل فلاسفه پیشین را در آن جمع آوری نموده و آن دلیل ها را بر پنج دسته تقسیم کرده که برخی دلیل بر تجرد روح هستند به طور مطلق (حسن زاده آملی،1381: 5 - 16). و برخی بر تجرد قوه خیال دلالت دارند(همان: 31_45)، و شماری نیز بر تجرد قوه عاقله دلیل اند (همان: 51_273) و دلایلی نیز وجود دارند که نفس مقام فوق تجرد عقلی دارد.

ایشان در مجموع بیست و هشت دلیل از فلاسفه گذشته بر تجرد روح نقل کرده. اما خود دلیل جدیدی نیاورده. تنها برخی آیات و روایات برای اثبات فوق تجرد عقلی آورده که انبیاء و اولیاء الله به آن رسیده اند.

اینها دلایلی بودند که فلاسفه بر اثبات تجرد روح آورده اند ملاحظه شد که در طول تاریخ فلسفه اسلامی تحولی در ماهیت آنها روی نداده است و تکرار شده اند. اکثر آنها به مبانی فلسفه قدیم و طبیعیات قدیم استواراند و امروز کاربرد ندارند.

آنها بر محور علم، قدرت خیال و ذهن قرار دارند. مثال هایی که آورده اند در همین مقوله هستند. تکثر در شماره دلیل که در بیان حسن زاده آملی نگریسته شد و آنها را از فلاسفه پیشین نقل کرد بیان نمونه ها بود. در عصر حاضر که فلاسفه معاصر ادیان دیگر به فلسفه جدید می نگرند و در فیزیک، طبیعی و زیست شناسی و غیره نیز تحول شگرف پدید آمده است، طرح همان دلایل بر حسب نیاز جامعه نیست. افزون بر آن که کاربرد عام ندارند، برای خواص نیز قانع کننده نمی باشد.

............................ ص 108 ...............................

 

فرض موضوع از نظر ملاصدر

این دلایلی که آورده اند چنانکه خود نیز ایرادهای آنها را بیان کرده اند بر اثبات مطلب ناتمام اند، گرچه برخی از آن دلیل ها بر اثبات روح در فرض دیگر می توانند دلیل باشند اما برای موضوعی که ملاصدرا تعریف کرده است و دیگران نیز بر همان نظر دارند، دلیل نمی شود. زیرا وی موضوع را در باب ششم از جلد هشتم اسفار چنین فرض کرده:

فی بیان تجرد النفس الناطقه الانسانیه تجرداً تاما عقلیاً و کیفیه حدوثها و فیه فصول: فصل: فی أن النفس الناطقه لیست بجسم و لا مقدار و لا منطبعه فی مقدار (ملاصدرا،1410: 8/260).

او حقیقت تجرد نفس را که در این کلام به دو صورت مثبت و منفی بیان کرده چنین می دانسته که روح انسانی یک پدیده کاملاً مجرد از ماده و مستقل است. بر همین مطلب در باب هفتم در کیفیت تعلق نفس به بدن نیز تأکید کرده است. آنجا در چگونگی وابستگی چیزی به چیز دیگر شش نوع را بیان کرده که دو نوع آن در موضوع تعلق نفس به بدن است. او می گوید: وابستگی چیزی به چیز دیگر یکی از شش صورت است... که پنجم آن وابستگی وجودی و تشخص است هنگام پدید آمدن و در استمرار آن وابستگی از بین می رود مثل وابستگی روح به بدن به اعتقاد من که بدون جسم پدید نمی آید و برای بقای خود نیاز به تن ندارد. ششم: آنها وابستگی در کمال پذیری است. همانند وابستگی روح به جسم که به عقیده فلاسفه روح در تکامل خود نیاز به جسم دارد (همان : 365 - 367).

اختلاف ایشان با فلاسفه دیگر در این است که ملاصدرا نفس را جسمانیه الحدوث وروحانیه البقاء می داند و دیگران آن را روحانیه الحدوث والبقاء می دانند. ملاهادی نیز عقیده او را دارد (1366 :303) اگر چنین فرض شود که نفس یا روح یا قوه عاقله پدیده ای کاملاً عقلانی و مجرد از ماده است. آن دلایل بر اثبات این موضوع کافی و حتی قانع کننده نمی باشند.

 

فرض های موضوع:

شهید مطهری فرض موضوع را از دیدگاه فلاسفه گذشته چنین بیان کرده.

1_ افلاطون؛ روح جوهری است، قدیم که قبل از بدن موجود است. بعدا که بدنی آماده می شود روح از مرتبه خود تنزل می کند و به بدن تعلق می گیرد.

این نظریه صد درصد یک نظریه ثنوی است. زیرا روح و بدن را دو جوهر جدا و منفصل از هم و علاقه بین آنها را عرضی و اعتباری می داند.

2_ ارسطو؛ وی به جنبه وحدت توجه کرده و رابطه روح و بدن را از نوع علاقه صورت و ماده

......................... ص 109 ..............................

دانسته با این تفاوت که قوه عاقله چون مجرد است، صورتی با ماده است نه در ماده… روح قدیم نیست، حادث است، در آغاز کار، قوه و استعداد محض است.

در فلسفه ابن سینا هم با اندکی اختلاف همین معنا منعکس است.

این نظریه هر چند نسبت به نظریه قبل مزایایی داشت و یک نوع وحدت و ارتباط واقعی و جوهری میان روح و بدن قائل است، بسیار قابل توجه است، اما ابهام هایی دارد.

دکارت؛ وی از این راه که نفس، فکر و شعور دارد و بعد ندارد و جسم بعد دارد و فکر و شعور ندارد معتقد شد که نفس و بدن دوچیزند.

وی می گوید: نظریه دکارت یک نوع رجعت به نظریه افلاطون است و رابطه بین روح و بدن بیان نشده است.

3_ عده ای نمودهای روانی و پدیده های نفسانی را خاصیت عادی و طبیعی ترکیبات ماده دانسته اند.

4_ برخی دیگرجسم وماده را بی حقیقت وصرفا نمایشی برای روح دانسته اند.

5_ گروهی هم از این تلاش ها خسته شدند و تحقیق این بحث را از حدود قدرت بشر خارج دانسته اند[1] (مطهری، 1373: 13/31_33).

 

فرض موضوع از نظر شهید مطهری

شهید مطهری پس از بیان نظریه دیگران درباره چگونگی تعلق روح به جسم چنین می گوید: این مقدمه برای این بود که قبل از آن که برای ما امکان تصور صحیحی از نوع رابطه بین روح و بدن پیدا شود، بحث از این که آیا روح اصیل است یا اصیل نیست و آیا خاصیت «ترکیب اجزاء ماده» است یا نیست بی مورد است. ولی بعد از آن که این قسمت روشن شد، ما می توانیم این مطلب را پیش بکشیم که آیا خواص روحی نتیجه امتزاج و ترکیب عناصر ماده است یا این که ماده جسمانی تا در حد مادیت است، فاقد این گونه خواص و آثار است. این خواص و آثار هنگامی پیدا می شود که ماده در ذات و جوهر خود متکامل می شود و در ذات خود دارای درجه ای از وجود می شود که به حسب آن درجه، غیرمادی و غیر جسمانی است و آثار و خواص روحی مربوط به آن درجه از وجود و واقعیت است (مطهری، 1373 :13/35).

............................. ص 110 ..........................

شهید مطهری برای اثبات اصالت روح به دو اصل استناد کرده است.

 

الف: حرکت جوهری که حرکت عمقی و نامحسوس است و اصل تمام حرکت های ظاهری است.

ب: موجود زنده آثار و خواصی دارد که همان آثار و خواص، آن را از موجود غیر زنده متمایز ساخته اند. آن آثار، آثار حرکت جوهری اند که اصالت دارد و مادی نیست. پس می توانیم بگوییم شهید مطهری برای اثبات اصالت روح به حرکت جوهری استدلال کرده است.

 

تعریف روح از نظر شهید مطهری

روح خاصیت و اثر ماده نیست، کمالی است جوهری که از برای ماده پیدا می شود و به نوبه خود منشأ آثاری بیشتر و متنوع تر از آثار ماده می شود… برخی موجودات که ما آنها را موجودات زنده و جاندار می-نامیم، به نام نبات و حیوان، یک نوع آثار و فعالیت هایی دارند که آن آثار و فعالیت ها در آن دسته دیگر از موجودات که بی جان هستند دیده نمی شود.

در نتیجه شهید مطهری تنها از تجرد روح انسان بحث نکرده بلکه از نظر او تمام جانداران روح مجرد دارند.

 

دلایل شهید مطهری بر اصالت روح

وی به جای بحث از تجرد روح، اصالت روح را عنوان کرد. آنچه که امروز مورد نیاز است، همین است که آ یا روح اصالت دارد یا خیر ؟سپس برای اثبات اصالت روح چنین استدلال کرده:

1_ خاصیت انطباق با محیط که با یک نیروی کاملا داخلی خود را آماده زندگی در آن محیط می کند و تجهیزات داخلی خود را طوری فراهم می سازد که بتواند با عوامل آن محیط مبارزه کند و به نفع بقای خود در آن محیط استفاده کند.

2_ خاصیت خودی و عادت: اگر در برابر عامل مزاحم از خارج واقع شود. ابتدا سخت متأثر می شود، ولی کم کم عادت می کند و یک نوع مصونیتی در برابر عامل خارجی کسب می کند. یک گیاه و یا بدن یک حیوان در برابر عاملی ناهموار… تدریجا خود را طوری مجهز می سازد که به آسانی بتواند، در آن محیط در برابر آن عامل مقاومت کند.

3_ موجود زنده خاصیت تغذیه دارد.

4_ موجود زنده هر کجا که پیدا شد، تدریجا رشد می کند.

5_ حیات و زندگی در هر کجا پیدا می شود، بر اوضاع و احوال محیط اطراف خود غلبه می کند.

در پایان می گوید: این خاصیت ها همه در موجود زنده است و در موجودات بی جان وجود ندارد و به قول کرسی موریسن: ماده از خود ابتکار ندارد، فقط حیات است که هر لحظه نقش های

....................... ص 111 ........................

تازه و بدیع به عرصه ظهور می آورد.

و از مباحث گذشته چنین نتیجه گرفته است: از این جا ما کاملا درک می کنیم که زندگی به خودی خود نیرویی است مخصوص و کمالی است علیحده و فعلیتی است علاوه که در ماده پیدا می شود (مطهری، 1373 :13/36 - 37).

 

رابطه روح و جسم از نظر شهید مطهری

وی می گوید: نفس و روح هم به نوبه خود محصول قانون حرکت است. مبدأ تکون نفس، ماده جسمانی است. ماده این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند که با ماوراء الطبیعه هم افق باشد؛ هیچ مانعی نیست که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود تبدیل شود به موجودی غیرمادی.

ایشان در این سخن، نظریه ملاصدرا را که فرمود روح با جسم پدید می آید و سپس تکامل می یابد تا از ماده مستقل می شود، پذیرفته است. حاصل این سخن آن است که روح در پیدایش خود نیاز به جسم دارد و وابسته به جسم است تا کمال یابد و مجرد تام شود. این سخن گرچه در ظاهرش خوب است، ا ما ا ین پرسش ها را در پی دارد: مراحل کمال بسیار است. نفس در کدام مرحله، مجرد تام می شود؟ واز نفس بی نیاز می گردد؟ آیا بین روح نوزادی که در شش ماهه آغاز تولد مرده است با کودکی که در سه سالگی مرده است، تفاوت است؟ بین کسی که در زمان جوانی مرده و کسی که در نود سالگی از دنیا رفته چه تفاوتی است؟ بین روح انسان جاهل و دانا در تجرد چه تفاوتی وجود دارد؟ بین روح پیامبران(ص) و روح افرادی که با آنها جنگیدند در تجرد و عدم تجرد چه تفاوتی است؟

آیا می توان سن و یا رشد عقلانی ویژه را ملاک قرار داد؟ و بین تجرد و عدم تجرد مرز تعیین کرد؟ یا می توان گفت روح آدمی از آغاز مجرد است. از کلام ملاصدرا چنین برمی آید که نفس پس از حدوث یا آفرینش مجرد و مستقل می شود. نیاز روح به جسم تنها در این است که بدون جسم نمی تواند خلق بشود، اما بیان شهید مطهری بر آن دلالت دارد که روح در دامن جسم پرورش می یابد تا مجرد تام و مستقل می شود.

این موضوع قابل انکار نیست که بین روح و جسم رابطه بسیار عمیق و تنگاتنگ وجود دارد. نقص و کمال هر کدام بر دیگری تأثیر عمیق بر جای می گذارد. بسیاری از امراض جسمی معلول ناراحتی فکری است. عقب ماندگی جسمی و رشد نکردن به موقع مغز عقب افتادگی ذهنی را در پی دارد.

....................... ص 112 .......................

 

تکامل استدلال بر تجرد روح

سقراط و افلاطون بر این باور بودند که روح انسانی بر گرفته از روح کلی جهان است و پیش از تعلق به بدن وجود داشته اند آیه ذر نیز به همین دیدگاه اشاره دارد. سقراط برای اثبات این مطلب که حقیقت آدمی همان روح اوست به یک امر تجربی و حسی استدلال کرده و می گوید شما که در برابر من قرار دارید چهره و جسم نیستید چیز دیگری غیر از آنها هستید. سقراط محور بحث را اثبات و ضرورت فضائل اخلاقی قرار داده است.

ارسطو از نفس و ویژگی های آن بحث نموده و نفس را به چند قسم تقسیم کرده و یک قسم آن را به نام نفس ناطقه مجرد دانسته است و بر دلایل تجربی و حسی تکیه کرده و هیچ دلیل فلسفی بر این موضوع نیاورده است.

فلوطین نیز عقیده افلاطون را داشت. مخاطب او مادی گرایان بودند و بر اثبات دوگانگی روح و جسم دلیل-های تجربی و حسی و عقلی آورد. بر ماهیت تقسیم ناپذیری، تکامل پذیری و ادراک کلیات و مفاهیم تکیه کرد و بحث از روح را بیشتر گسترش داد.

بوعلی در دو کتاب شفا و نجات از نفس بحث نمود و بر خلاف فلوطین که دلیل هایش بیشتر بر تجربی و حسی تکیه داشت، دلایل فلسفی محض را ارائه داد. و در ضمن دلایل حسی را نادیده نینگاشت. در مجموع به هشت دلیل ارتقاء داد. این دلایل او مورد توجه دیگران قرار گرفت.

فخر رازی دلایل او را از کتابهایش جمع آوری نمودو به یازده دلیل ارتقا داد.

ملاصدرا همان دلایل فخر رازی و بوعلی را محور بحث قرار داد و به تفصیل بیان کرد و به شرح و نقد پرداخت. برخی را با تقریر بیشتر بیان نمود. تحولی که وی در دلایل تجرد روح پدید آورد، ماهوی نبود، بلکه شکل استدلالی را بسط داد. پرسش و پاسخ های بیشتری مطرح کرد و استدلال ها را به کمال رساند.

پس از ملاصدرا رشد استدلال متوقف شد. دیگران همان دلیل های او را آوردند. حاج ملاهادی با تکیه بر دلایل ملاصدرا فوق تجرد عقلی ر به صراحت مطرح کرد. تا این که حسن زاده آملی تمام دلایلی را که فلاسفه یونان قدیم و فلاسفه مسلما ن بر اثبات روح آورده بودند جمع آوری و دسته بندی و در کتاب مستقلی به چاپ رساند. و برخی را با تقریر بیشتر بیان کرد.

ایشان نیز دلایل تجرد روح را تکامل ماهوی نبخشید. آنها را تنها در چهار موضوع ارتقاء بخشید: جمع آوری و استقراء، دسته بندی، تقریر بیشتر، طرح تجرد فوق تجرد عقلی وارائه دلیل براثبات آن که پیش ازاو براین مطلب کسی دلیل نیاورده بود .

از زمان بوعلی تا این زمان مخاطبین استدلال ها تنها فلاسفه بودند.آن هم فلاسفه اسلامی.

.............................. ص 113 ...........................

شهید مطهری از موضوع تجرد روح با مخاطبان فلسفی بحث نکرد ویا عمرش کفاف نداد. تنها مقاله ای که در این خصوص نوشت مخاطب را تمام دانشمندان قرار داد و با آنها سخن گفت. برای این جهت هیچ دلیل فلسفی نیاورد و بیشتر استدلال را زیست محیطی، روان شناختی و تجربی قرار داد.

بدیهی است که بحث از دوگانگی روح و حتی تجرد روح با رویکرد فلسفه قدیم در دنیای امروز کاربرد ندارد. چنین بحثی در حوزه های علمیه محدود می شود و هیچ تاثیری نیز در باورهای مخاطبین نخواهد داشت و صرفا یک بحث خشک فلسفی خواهد بود. زیرا آنان که از تجرد روح بحث کرده اند و آنان که برایشان دلیل آ ورده شده، هیچ تردیدی در تجرد روح ندارند. در نتیجه چنیبن بحثی فایده نخواهد داشت. ضروری است که از تجرد روح باید با رویکرد فلسفه و کلام جدید، علوم تجربی ،به ویژه روان شناختی بحث شود و آیات و روایات نیز بیشتر مورد توجه قرار گیرند. تا با کسانی گفتگو شود که دین ویا اسلام را قبول ندارند و یا تردید دارند. تا نتیجه استدلال صرفا برآیند ذهنی و ویژه افرادی نباشد که تجرد روح را قبول دارند.

 

بستر مطالعه درباره روح:

1_ قرآن

در قرآن واژه روح بسیار به کار رفته این واژه گاه درباره موجودی به کار رفته که همتای فرشتگان و از سنخ آنهاست «تَعرُجُ المَلائِکَهُ و َالرُّوحُ» (معارج 70/4) «یومَ یقُومُ الرُّوحُ وَ المَلائِکَهُ» (النبأ 78/38) «تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ و َالرُّوحُ» (قدر 97/4) گاه با پسوند القدس و الامین نام فرشته ای قرار گرفته: «وَأیدنَاهُ بِرُوحِ القُدُسِ» (بقره 2/87 و 253) «نَزَّلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ» (شعراء 26/193) گاه به عنوان حقیقتی بیان شده که فرشتگان آن را می آورند «ینَزِّلُ المَلائِکَهُ بِالرُّوحِ» (نحل 16/2)، و گاه به عنوان حقیقتی از آن یاد شده که برای تأیید انسان های خوب فرستاده می شوند «وَأَیدَهُمُ بِرُوحِ مِّنهُ» (مجادله 58/22).

اینها دلیل اند که روح یک حقیقت معنوی و مجرد است که در عالم تجرد مصداق های بسیار دارد. و روح انسان نیز از گونه همان حقیقت است چنان که در قرآن نیز آیاتی است که از ظاهر آنها بر می آید که روح انسانی نیز یک حقیقت ماورائی است و از لوازم و ویژگی های جسم نیست چنانکه: درباره آفرینش آدم چنین فرمود: «فَإذَا سَوَّیتُه، وَنَفَختُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» (حجر: 15/29).

درباره آفرینش حضرت عیسی(ع) فرمود: «وَ مَریمَ ابنَتَ عِمرَانَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَهَا فَنَفَخنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا» (تحریم 66/12). «إنَّما المَسِیحُ عِیسی ابنُ مَریمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلقَیهَا إِلَی مَریمَ وَرُوحُ مِّنهُ»(نساء: 4/171).

................. ص 114 ............................

و به طور کلی چنین فرمود: «وَیسئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِنَ العِلمِ إِلاّ قَلِیلا» (اسراء: 17/85).

اینها صراحت دارند که حقیقت آدمی همان روح او است و روح نیز از سنخ عناصر مادی نیست بلکه پدیده-ای است که از عالم مجرد به بدن افاضه شده. البته این سخن مستلزم آن نیست که روح هر کس پیش از آفرینش جسم او آفریده شده و پس از آفرینش بدن، بر آن افزوده

شده بلکه به این معناست که روح یک حقیقتی غیر از جسم و ماده است. و همو است که منشأ حیات و تکامل در جسم می شود. جسم نیز به نوبه خود بستر حیات و تکامل روح می گردد.

افزون برآیات فوق، آیات بسیار دیگری که از مرگ و مردن انسان به عنوان رجعت و بازگشت به عالم معنا یاد کرده و دلیل می شوند که روح یک حقیقت ملکوتی است: «کُلُّ نَفس ذَائِقَهُ المَوتِ ثُمَّ إِلَینَا تُرجِعُونَ»(عنکبوت: 29/57) «وَ اتَّقُوا یوما تُرجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّه» (بقره: 2/281) (آیات در این موضوع بسیار است) واژه رجعت نیز در جایی به کار می رود که نخست از آن جا به جای دیگر منتقل شده باشد. اینها نیز دلیل بر این است که حقیقت انسانی یک امر معنوی است.

قرآن علاوه بر بیان کلی چند دلیل حسی و تجربی نیز بر این موضوع ارائه کرده است.

«وَ إِذ قَالَ إِبرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنی کَیفَ تُحیی المَوتی... قَالَ فَخُذ أَربَعَه مِنَ الطّیرِ فَصُرهُنَّ إِلَیکَ ثُمَّ اجُعَلُ عَلَی کُلِّ جَبَل مِنهُنَّ جُزءا ثُمَّ ادعُهُنَّ یأتِینَکَ سَعیا»(بقره: 2/260).

«أَو کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَریهٍ وَهِی خَاوِیه عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یحیی هَذِهِ اللّهُ بَعدَ مَوتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِأَه عَامِ ثُمَّ بَعَثَهُ...» (بقره 2/259).

این دو آیه دلیل بر این است که حقیقت انسان و حیوانات روح آنهاست که غیر از جسم است که با وجود آن حقیقت معنوی جسم و ماده حیات می یابد و بدون آن، حیات ندارد.

آیه 73 سوره بقره نیز یک دلیل تجربی است:«فَقُلنَا اضرِبُوهُ بِبَعضِهَا کَذَلِکَ یحیی اللّهُ المَوتَی وَیرِیکُم آیاتِهِ» و همچنین سوره آل عمران آیه 49، «وَأُحِی المَوتَی بِإِذنِ اللّهِ».

اینها دلایل حسی و تجربی هستند که در روزگار پیشین واقع شده اند که جسم پس از متلاشی شدن و از بین رفتن بار دیگر پس از آن که روح به آن بازگشته است حیات یافته است. اگر روح از لازمه جسم و یا خواص مادی و فیزیکی جسم بود، نباید پس از متلاشی شدن و از بین رفتن دو مرتبه به شکل اولی خود با همان ویژگی ها و خصوصیات باز می گشت.

 

2_ اندیشه در شخصیت خویش

هر کس می تواند به «من» و «شخصیت» خود بیاندیشد، تا بنگرد آیا «من» حقیقی و واقعی او همان جسم مادی اوست؟ آیا چنین نیست که واژه «من» را درباره حقیقت معنوی خود به کار می برد

......................... ص 115 ........................

که عقل، علم، احساسات، عواطف، فضایل اخلاقی، اراده، و ایده آل های معنوی خود را جزء همان حقیقت می داند. و آن حقیقت معنوی را غیر از جسم مادی و اعضای بدن حتی مغز و قلب خود می داند و احساس می کند که خود واقعی او غیر از جسم و جدا از جسم مادی او است. این احساسی است که هر کس دارد. آیا همگان در این احساس خطا کرده اند؟

3_ گستردگی ویژگی های معنوی

ویژگی های معنوی انسان بسیار گسترده و فراتر از آن هستند که بتوان آنها را در قالب خواص مادی و فیزیکی مغز توجیه کرد، از جمله: عقل، باورهای عقلانی، ایمان و اعتقاد، اراده، فعلیت اراده، کرامات، علم اکتسابی و علم اشراقی، ایده آل های معنوی، عشق، ایثار، زهد، پارسایی، ریاضت، عبادت؛ عواطف: غریزی، بشری، عقلی، معنوی، دینی، اعتقادی، الهی، خداپرستی؛ احساسات: نیازهای طبیعی، زیبایی، فضایل اخلاقی، شادمانی و اندوه پنهان، دوستی و بیگانگی عوامل شناخته شده و آشکار؛... اینها و دهها مورد دیگر هرگز آثار ترکیب های مواد طبیعی نیستند.

4_ روانشناسی درزمان ما به شاخه های بسیار تقسیم شده و یکی از دانش های امروز بشری است و کاربرد بسیار دارد و می توان دلیل های بسیار بر تجرد روح در آن جستجو کرد.

5_ زیست شناسی دانش دیگری است که با تجرد روح ارتباط مستقیم دارد.

6_ شاخه های بسیار شیمی را نیز می توان مورد مطالعه قرار داد و جستجو کرد که آیا ترکیبات مادی می-توانند، آثار و خاصیت عقلانی و روانی داشته باشند؟

7 _ علوم ارتباطات نیز می تواند بستر خوبی برای مطالعه تجرد روح باشد.

 

نتیجه:

دلایلی که فلاسفه اسلامی از زمان بوعلی تاکنون بر تجرد روح آورده اند، همه بر مبانی فلسفه قدیم استوارند و تحولی در آن رخ نداده است و محور تمام آنها دوگانگی قوه عاقله و متخیله و حداکثر تفاوت توانایی  های روح با جسم می باشند. چون بر مبنای فلسفه و طبیعیات قدیم استوار هستند، نمی توانند در دنیای امروز و به ِویژه نزد فلاسفه جدید و دانشمندان دیگرکاربرد داشته باشند. پس برای اثبات تجرد روح و یا رابطه روح و جسم و یا اصالت روح باید از منظری دیگر نگریست. و دلایل دیگری اقامه نمود.

 

مقالات مرتبط:

دلائل تجرد روح بخش اول

منابع

1_ ابو البرکات البغدادی، المعتبر فی الحکمه، دانشگاه اصفهان، اول1373.

2_ ارسطو، رساله نفس، ترجمه: محمد المراقی الکاشانی، شرکت چاپ رنگین، چ اول،1316.

3_ افلا طون، دوره آ ثار افلا طون (وسقراط) ترجمه: محمد حسن لطفی، انتشارات خوا رزمی ، چ سوم،1380.

4_ بو علی، الاشارات و التنبیهات، تحقیق: مجتبی زارعی، بوستان کتاب، دفتر تبلیغات اسلا می، چ اول، بی تا .

5_ ____، المباحثات، تحقیق: محسن بیدار، ناشر، انتشارات بیدار، چ اول،1371.

6_ ____، النجاه، انتشارات مرتضوی، 1364.

7_ ____، النفس من کتاب الشفاء، تحقیق: حسن زاده آملی، بوستان کتاب _ دفتر تبلیغات اسلا می، چ اول، بی تا.

8_ حسن زاده آملی، حسن، الحجج البالغه علی تجرد النفس الناطقه، دفتر تبلیغات، 1381.

9_ سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، دارالعلم، 1366.

10_ سهروردی، شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372.

11_ صدر، محمد باقر، فلسفتنا، بیروت دارالتعارف، 1402.

12_ طباطبائی، علامه سید محمد حسین، نهایه الحکمه وتعلیقه آن، غلام رضا فیاضی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380.

13_ فخررازی، محمد بن عمر الرازی، المباحث المشرقیه، تهران، مکتبه الاسدی، 1966.

14_ فلوطین، دوره آ ثار، ترجمه: محمد حسن لطفی، شرکت سهامی خاص، چ اول1366.

15_ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا 1373.

16_ _____، مقالات فلسفی، حکمت، 1370.

17_ المظفر، محمدرضا، المنطق، قم، جامعه مدرسین، 1366.

18_ ملا صدرا، صدر الدین محمد شیرازی، الحکمه المتعالیه، بیروت، داراحیاء التراث، 1410.

19_ _____، الشواهد الربوبیه، تعلیق وتصحیح: سید جلال الدین آ شتیانی، دانشگاه مشهد، چ دوم 1360.

 

[1] ملاحظه شد که در چگونگی تعیین موضوع نیز اختلاف بسیار است و هر کدام آنها دلیل مستقل می طلبد. اگر روح پیش از بدن بوده و به آن افزوده شده بر تجرد آن یک نحوه دلیل باید آورد و اگر در پی جسم پدید آمده و کاملاً به آن وابسته است به گونه دیگر باید دلیل آورد


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است