در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله کیهان فرهنگی » اردیبهشت 1380 - شماره 175، یوسفی میانجی، عبدالرضا ؛


وقتی در طیف اندیشمندان دانشگاهی در تاریخ معاصرمان دقیق می شویم،از میان شخصیت هایی که پیرامون«دین و سیاست»دارای فکر و اندیشه بوده و نحله فکریش نیز حول تخطئه دین نبوده است می توان از دکتر علی شریعتی نام برد.

هنگامی که آثار دکتر شریعتی را مطالعه می کنیم، به مسائلی چون«دین و کارکردهای دین»و«انتظارات از دین»برمی خوریم،به عبارت دیگر«اصلاح افهام دین»جزء محور فعالیت های«بیانی و قلمی»دکتر شریعتی است.او می خواهد«روح حرکت آفرینی و تحول بخشی دین را بازسازی کند از این رو شریعتی قصد داشت،چهره پنهان دین؛آرمان های فراموش شده دین در آن دوران؛روح حرکت آفرینی و تحول زایی دین؛توان فرهنگ سازی و تمدن آفرینی دین و حقیقت دین را که در طول تاریخ مغفول مانده است، نمایان سازد و آن ها را چون باستان شناس از اعماق تاریخ بیرون بکشد و ضمن حفظ محتوای شکل ظاهری آن را نیز در صورت امکان،تغییر دهد».

در جامعه ما نیز افرادی بوده اند و هستند که در زمینه دین شناسی تلاش فکری کرده اند و می کنند.

از این رو در این پژوهش،تأملات فکری دکتر شریعتی،که در«بسط فرآیند دین شناسی»،«اصلاح افهام دینی»و«انتظارات دینی»تلاش کرده است، بررسی می شود.

در راستای مفهوم دین که در اندیشه های دکتر شریعتی مورد بررسی قرار گرفته،مفهوم سیاست نیز از جایگاه خاصی برخوردار است،گفتنی است که معنی و مفهوم«سیاست»در نگاه شریعتی،سیاست مطلوب را فلسفه دولتی می داند که مسئولیت«شدن جامعه»و نه«بودن آن»را به عهده دارد و هدف بر فلسفه سیاست را تغییر بنیادها و برنامه همه جانبه برای اجتماع می نگرد و شریعتی برای سیاست جنبه تربیتی قایل است.هدف از این نوشتار بررسی اندیشه های شریعتی و نقش او در احیای دین در ایران است مخصوصا در زمانی که او می زیست و نیز تأثیری که بعد از خود بر جای گذاشت.

الف-آشنایی با دکتر شریعتی 

با توجه به اینکه چندین کتاب پیرامون زندگینامه دکتر شریعتی تدوین شده است از این رو در این پژوهش زندگی دکتر شریعتی به 4 دوره تقسیم می شود:

دوره اول:پیش از مسافرت به فرانسه،یعنی زمان تحصیل در دانشکده ادبیات مشهد،که به فعالیت های اجتماعی و فرهنگی نیز پرداخت و حاصل آن در فاصله سال های 1333 و 1338 ه.ش انتشار سه ترجمه و یک جزوه است.(1)

دوره دوم:دوران تحصیل در فرانسه؛عطش دانستن او را به دیار غرب کشانید.در فرانسه برای آنکه زودتر و سریع تر به مقصد خود نایل شود و زبان را فرا گیرد به ترجمه کتاب«نیایش»اثر الکسیس کارل پرداخت.در حین تحصیل،با جبهه آزادیبخش الجزایر آشنا شد و با آن ها برای استقلال الجزایر همکاری می کرد.پس از اتمام تحصیل در فرانسه، تصمیم می گیرد تا به ایران بازگردد و به مبارزه فکری، (به تصویر صفحه مراجعه شود)فرهنگی و سیاسی بپردازد.در مرز ایران و ترکیه دستگیر و روانه زندان می شود.

دوره سوم:زندگی فرهنگی-معنوی شریعتی بعد از بازگشت به وطن و پس از آزادی از زندان از سال 1344 ه.ش آغاز می شود.در همین دوره است که شریعتی،اندیشه های بلند عرفانی خویش را در کتاب«کویر»به رشته تحریر درآورد.(2)

بخش اعظم این دوره به سال های فعالیت شریعتی در حسینیه ارشاد،که در سال 1346 ه.ش تأسیس شد،مربوط می شود.هدف این مؤسسه عبارت بود از انجام مطالعات و تحقیقات درباره مسائل علمی؛ دینی و نشر تعلیمات اسلامی.

استاد مطهری که یکی از اعضای هیأت امنای حسینیه ارشاد بود از محمد تقی شریعتی و دکتر شریعتی(پدر و پسر)دعوت می کند تا با حسینیه ارشاد همکاری کنند و آن ها نیز دعوت را می پذیرند.

سخنرانی های او در میان نسل جوان که مشتاق فراگیری مطالب دینی و علمی بودند،بازتاب زیادی داشت.تا اینکه در اواخر آبان 1351 ه.ش فعالیت حسینیه ارشاد متوقف می شود.از این تاریخ شریعتی به زندگی مخفی رو می آورد.شریعتی بعد از یک سال زندگی در خفی،به دلیل آنکه ساواک به خاطر وی پدرش را زندانی کرده بود،مجبور می شود خود را به ساواک معرفی کند.

شریعتی مدت 18 ماه در زندان،در سلول انفرادی به سر می برد.تا اینکه در ابتدای سال 1354 ه.ش شریعتی از زندان آزاد و خانه نشین می شود و

(صفحه 13)

بالاخره در سال 1356 به اروپا مهاجرت کرده و همانجا به دیار باقی می رود.(3)

بنیان های اندیشه دکتر شریعتی

در این مبحث به بررسی سؤال اصلی پژوهش در اندیشه شریعتی می پردازیم.آیا دین اسلام ملزم به ارائه یک برنامه همه جانبه برای جامعه است؟و در کنار آن به صحت و سقم فرضیه پیشنهادی می پردازیم که مدعی است شریعتی ضمن پاسخ مثبت به سؤال، تئوری«ایدئولوژیک بودن دین»را مطرح می سازد.

دکتر شریعتی می خواست حقیقت اسلام را از اعماق تاریخ استخراج کند،به همین دلیل او می خواست این حجاب و پنهان شدگی را آشکار سازد،از این رو او در قسمت عمده ای از آثارش سعی می کند این موضوع را تحلیل کند و نشان دهد که دین ایدئولوژیک است.به عنوان مثال در تحلیلی که از شیعه در کتاب«شیعه یک حزب تمام است»(4)، ارائه می دهد،این مسئله به بهترین و کامل ترین شکل نمود پیدا می کند و تحلیلش چنان پیش می رود که در ذهن وی شیعه به عنوان یک فهم از اسلام مطرح و منطبق و هماهنگ با عناصر تشکیل دهنده یک ایدئولوژی می شود،اما در خصوص این فهم وی که دین اسلام یک ایدئولوژی یا دین ایدئولوژیک است و تبدیل به فرهنگ شده است،می توان چون و چرا کرد و فهم او را نقد کرد و در نهایت نتیجه گرفت که دین به طور اعم،و اسلام به طور اخص، ایدئولوژی نیست.اما نمی توان با توجه به مجموعه آثارش مدعی شد که او می خواست دین را ایدئولوژیک کند.

برای بررسی سؤال پژوهش،آشنایی با برخی مفاهیم در آثار شریعتی ضروری است.(مفاهیمی چون ایدئولوژی،دین،مذهب،توحید،شیعه، تفاوت بین جامعه و امت،رهبر و...)اگر به این مفاهیم در اندیشه شریعتی شناخت پیدا کنیم و آن طور بفهمیم که او این الفاظ را می فهمیده است،در واقع با بنیادها و ستون هایی آشنا می شویم که تئوریش بر اساس آن ها بنا شده است.از این رو وقتی قصد داریم که اندیشه یک شخصیت را بررسی کنیم،بهتر است ابتدا به بنیان هایی توجه کنیم که اندیشه یک شخصیت از آن ها تغذیه می کند.فهم جدید شریعت از الفاظ، تعاریف نو از عناصر و شعایر دینی،نگاه تازه به شریعتی،نقش پیامبر،انتظار از دین و...منجر به شکل گیری اندیشه نو در ذهن وی شده بود.شریعتی وقتی که از انقلاب اسلامی سخن می گوید،آن را انقلاب سیاسی یا تغییر و تحول در نهادهای حکومتی تلقی نمی کرد،بلکه انقلاب را در شکل فهمیدن اسلام(5)می دانست.

وقتی آثار او را مطالعه می کنیم درمی یابیم که شریعتی می خواهد همه شعایر دینی را بسیج کند تا در جامعه یک حرکت همه جانبه شکل گیرد،مفاهیم همه عناصر دینی از نو بازسازی می شود.دعا به تفکر،شریعت،دین،مذهب و طریقت معنی و حج به راه و مسیری برای حرکت کردن و هجرت از عناصر مهم شریعت ارائه می شود.حج با همه رسوم و سنت هایش،جامه حرکت،رفتن و شدن می پوشد، از این رو در این قسمت سعی شده است تا به فضای درونی اندیشه او نزدیک شویم و بفهمیم که بنیان ها کدامند و او آن ها را چگونه استدلال می کند که حکم به ایدئولوژیک بودن دین می داده است.

از این رو در این مبحث مفاهیمی چون ایدئولوژی،مذهب،دین،اسلام،امت،امام و تشیع علوی بررسی می شود.این چند بنیاد از عناصر اصلی در تفکر شریعتی مطرح می شوند.

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

1-ایدئولوژی:

مفهوم ایدئولوژی در مجموعه آثار شریعتی،در مقایسه با مفاهیم دیگر،از جایگاه ویژه ای برخوردار است.از این رو،اگر در این قسمت با معرفتی که او نسبت به این مفهوم دارد آشنا شویم،پاسخگویی او به سؤال اصلی پژوهش را درک می کنیم.او در قید این نیست که ایدئولوژی را به مفهومی درک کند که در لغت یا در ادبیات سیاسی مطرح است،بلکه ایدئولوژی بار معنایی جدیدی دارد.

شریعتی ایدئولوژی را ایمانی می داند که بر چند پایه استوار است:آگاهی،هدایت،رستگاری، کمال،ارزش،آرمان و مسئولیت 6.در میان همین چند پایه نیز،«آگاهی»نسبت به دیگر پایه ها،از ارجحیت و اهمیت بیشتری برخوردار است،زیرا آگاهی درست اجتماعی را سازنده جامعه می داند، نه فلسفه و فیزیک را که اصول بحث آن را مبتنی بر معادلات می داند.(7)

اهمیت ایدئولوژی برای شریعتی،به اندازه ای است که فقدان یا فقر ایدئولوژی را فاجعه ای می داند و می گوید:«امروز ما قربانی سه فاجعه ایم:تضاد طبقاتی،تفرقه سیاسی و فقر ایدئولوژی».او بین ایدئولوژی مذهبی و غیر مذهبی تفکیک قایل می شود و ایدئولوژی های غیر مذهبی را زاییده عقل فلسفی یا علمی انسان می شمارد.او ایدئولوژی های مذهبی را دنباله طبیعی و تکامل یافته غریزه و غریزه را نیروی طبیعی می داند که موجود زنده را به طور ناخودآگاه در زندگی هدایت می کند(8).

وقتی که می خواهد ایدئولوژی را استدلال کند، بر پایه آگاهی بخشی ایدئولوژی تأکید می کند(9).و جریانی را مذمت می کند که اسلام را از ایدئولوژی، به«فرهنگ»(10)درآورد.این موضوع را تا آنجا ادامه می دهد که حتی قرآن را کتابی فکری،اعتقادی، هدایتی و ایدئولوژیکی(11)می خواند.

در قرن بیستم،که رقابت فشرده ای میان ایدئولوژی ها وجود دارد،اگر اسلام پایین تر از ایدئولوژی های بشری(مثل سوسیالیسم،فلسفه علمی تاریخی و اگزیستیالیسم قرار گیرد...)آن اسلام را «رفتنی»(12)می داند و اسلام راستین را ایدئولوژی «ماوراء علم»(13)می خواند.با توجه به اینکه در ایدئولوژی آگاهی بخشی محور اصلی است،به باور شریعتی به کمک اسلام به صورت یک ایدئولوژی می توان بسیاری از مسایل«حل نشده را»فهمید.(14)

در نگاه شریعتی از دیگر ویژگی های ایدئولوژی نجات بخشی طبقه مظلوم،محکوم و محروم است.

از این رو،رسالت اسلام را ایدئولوژی الهی«نجات طبقه محکوم و محروم»(15)می داند،همچنین مبارزه با قوانین وضعی،ارزش های هنری و اخلاقی ای که طبقه حاکم آن ها را ایجاد کرده است.(16)

شریعتی مهم ترین عامل شکل دهنده به یک جامعه تازه،ملت تازه،حرکت تازه،ایمان تازه را ایدئولوژی می داند،(17)زیرا در نظر وی این

 

(صفحه 14)

ایدئولوژی است که عین(اجتماع)را تغییر می دهد، این ایدئولوژی است که یک انسان جدید خلق می کند ایدئولوژی به کمک ستون های اصلیش چون آگاهی بخش،تعهد،نفی فاصله طبقاتی و...

موجب می شود تا از کنار رفتن حجاب هایی که باعث سکون و سکوت طبقات محروم شده است،طبقه محروم وضعیت خود را شناسایی کند و به کمک ایدئولوژی،که برای آن ها در حکم تکنیک می باشد، در وضعیت اجتماعی خود تحولی ایجاد کند.

شریعتی وقتی درس های اسلام شناسی در حسینیه ارشاد را ارائه می داد بحث اول به شناخت مکتب مربوط می شود.در شناخت مکتب مسأله را تشریح می کرد که در رأس هر مکتبی یک جامعه ایده آل داریم و یک انسان ایده آل و برای رسیدن به این دو آرمان، ایدئولوژی لازم است،زیرا«هر کس ایدئولوژی دارد،هم جامعه ایده آل دارد هم انسان ایده آل.»(18)

به عقیده شریعتی،ایدئولوژی دو مرحله دارد،در مرحله اول ایجاد«یک نظام انقلابی،بر اساس یک رهبری ایدئولوژیک انقلابی،برای دوره موقتی»(19) که آن را دوره«خودسازی انقلابی جامعه»(20)می نامد و مرحله دوم که«جامعه به خودآگاهی رسیده است و تعداد رأی ها با رأس ها برابر می شود.»(21)،به تعبیری رأی دهنده از شناخت و آگاهی برخوردار می شود، که در این هنگام«دوره انقلابی به پایان می رسد،و نظام دموکراتیک»(22)جانشین می گردد،از این رو ایدئولوژی را نه تنها دشمن دموکراسی نمی داند که خلاق نظام دموکراتیک می خواند.

شریعتی ایدئولوژی را دارنده جهت سیاسی، پایگاه اجتماعی،جهت گیری طبقاتی،استراتژی، تاکتیک و سازمان می دانست و شیعه را به عنوان حقیقی ترین فهم از اسلام،که دارنده همه این ویژگی هاست،به عنوان یک ایدئولوژی می خواند.(23)

2-مذهب:

یکی از نگاه های قابل تأملی که شریعتی نسبت به مذهب دارد نگرش و تحلیل جامعه شناختی می باشد،به طوری که بین بحران ها و مشکلات در تاریخ و تولد مذهب ها یک رابطه می جوید،قرائت و خوانشی از متون بر جای نهاده شریعتی،فهم مطلوب تری را صورت بندی خواهد کرد:

«تقارنی که من در تاریخ ادیان و تاریخ تمدن ها کشف کردم و آن این است که می بینم اصلی وجود دارد که در آن مرحله و شرایط،رنج ها،پریشانی ها، گره ها و مشکلات تازه ای مطرح می شود،خود به خود برای حل این مشکل،نیازها و سرنوشتی که بشریت جامعه و زمان دچارش شده،اندیشه می شود،مکتب ارائه می شود و مذهب ظهور می کند.(24)

این نگرش جامعه شناسانه،قصد تخریب قداست مذهب را ندارد و یا قصد این را ندارد که بگوید مکتب یا مذهب را انسان آفریده است،بلکه نزول مکتب،یا مذهب از سوی خدا را نیز مرتبط با شرایط اجتماعی خاص می داند،به تعبیر دیگری نزول وحی را نیز می توان با اصول علمی تحلیل کرد.

همانطور که در قسمت ایدئولوژی نشان داده شد،وی اسلام را یک ایدئولوژی می دانست.

مذهب را نیز یک نوع ایدئولوژی در نظر می گرفت، ایدئولوژی که بر یک جهان بینی تکیه کرده است، ایدئولوژی از دل جهان بینی برون می آید.مذهب نیز در نگرش او تلقی ویژه ای از انسان و رابطه اش با جهان،سیستمی از ارزش ها و مجموعه ای از آیین ها و احکامی است که از این جهان بینی نشأت می گیرد.(25)

برای مذهب یک درون و یک بیرون در نظر می گیرد یا به تعبیری دیگر یک شکل و یک محتوی.

محتوی و درونش همان آرمان ها،اهداف یا ارزش ها است،و شکلش نیز با توجه به شرایط زمان و مکان به وجود می آید،از این رو مذهبی که فرمش بماند، و درونش از بین برود یا معنایش در ذهن ها گم شود، آن مذهب در نگاه شریعتی یک مذهب منحط و منحرف شده است.از این رو،حمله شدن به مذهب را عامل ضعیف شدن آن نمی شمارد،بلکه نگرفتن شکل و فرم مذهب را عامل انحطاط آن تلقی می کند.

شریعتی از مذهب دو تلقی دارد،یکی ایدئولوژی و دیگری سنت اجتماعی.تفاوتی را که بین این دو قایل است،«انتخابی و ارثی بودن می داند،بدین تعبیر مذهبی که در تلقی ایدئولوژی جای می گیرد، یک فرد،طبقه یا ملت آگاهانه انتخاب می کنند.تا وضعیتشان را تغییر دهند و مذهبی که در تلقی سنت اجتماعی است،کسی انتخاب نمی کند،بلکه از طریق«آموزش پدر و مادر»به فرزند انتقال داده می شود.

3-دین:

شریعتی در خصوص دین به مفهوم اعم،مطالب خاصی ارائه نکرده است،در مجموعه آثارش این لفظ بسیار کم به کار رفته است و در خصوص دین روی یک حدیث از پیامبر تمرکز می کند که دین را همان عقل می داند و هر که فاقد آن است،دین نیز ندارد،و همچنین بین«عقل و علم»با«دین» منافاتی(26)نمی بیند.

4-اسلام:

برای شناخت اسلام پنج مفهوم را بازگو می کند، که توسط آن می توان اسلام را بهتر شناخت،که عبارتند از:الله،قرآن،رسول الله،شهر مدینه (به عنوان پایگاه نخستین اسلام)و شخصیت های برجسته و نمونه مدینه(27)(علی،بلال،ابوذر،...)

شریعتی،وقتی به سراغ قرآن می رود،آن را وسیله ای می داند که با آن می توان«مغز اسلام»(28)را شناخت و همه اسلام«الله-الناس»می داند.

استدلال می کند هر جا که در قرآن لفظ«لله»آمده است می توان به جای آن لفظ«الناس»را قرار داد،بدون اینکه مفهوم جمله تحریف یا عوض گردد و در اینجا اهمیت مردم را در اسلام تصویر سازی می کند.(29)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

شریعتی مهم ترین هدف اسلام را«استقرار قسط و عدل»(30)می داند؛از این رو وقتی لغت استقرار را می آورد نشان از این دارد که دین ملزم به ارائه برنامه همه جانبه در جامعه است و مصداق این تکلیف را می توان در پیامبری دید که مجسمه اش را تصویر می کند که در یک دستش«کتاب»(31)و در دست دیگری«شمشیر»(32)دارد و ختم کلام این که اسلامی که او می فهمد دارای برنامه ی«تام و تمام»(33)برای جهان،انسان،رابطه انسان و جهان،فلسفه تاریخ و حقیقت زندگی،نظام اجتماعی و بنیاد معادش فردی و جمعی و شیوه زیستن،شکل و محتوای اجتماعی،روابط طبقاتی،تولید،توزیع،مصرف اقتصادی،نظام اخلاقی،آموزشی و فرهنگی می باشد.(34)

5-امت:

شریعتی شناخت امت را راهی می داند که کمک می کند،هدف،مقصود و غایت اسلام را بشناسیم،(35)امت را مختص نمی داند به مجموعه افرادی که مسلمان هستند،بلکه مجموعه افرادی که مسلمان هستند،تشکیل دهنده یک جامعه یا ملت می داند،اما شکل دهنده امت نمی داند(36)بلکه امت را یک مجموعه ای ناهماهنگ،(37)از نظر طایفه، قبیله و نژاد می داند،که از یک جهت هماهنگ هستند،و آن در یک رهبری،یک«حرکت عمومی»(38)شرکت جستن،برای رفتن می داند،و این یک جهت و یک راه مشترک را«زیر بنای اساسی»(39)ساختمان در اسلام می خواند.

شریعتی امت را بر روی سه پایه قرار می دهد:1- به معروف امر می کند 2-از منکر نهی می کند.3- به خدا ایمان دارد(40)و این را یک«حزب»می داند.

با تمامی معانی دقیق و آگاهانه آن.

امت از نظر شریعتی،تنها به فکر جامعه خود نیست،بلکه یک مسئولیت«جهانی و جاودانی»(41)

(صفحه 15)

دارد و سرنوشت دیگران نیز هست.

6-امامت:

شریعتی امامت را یک رژیم می داند،اما نه رژیم دموکراسی،نه ارثی،نه وراثت،نه استبدادی،نه طبقاتی،نه خانوادگی(42)بلکه یک رژیم «وصایت»(43)می داند،از این رو امام نه نصب می شود،نه انتخاب می گردد،زیرا اگر به شکل فوق تعیین گردد،منشأ اعطای قدرت و تعیین حق در خارج از شخصیت امام تجلی می یابد،در صورتی که شریعتی،امامت را یک«حق ذاتی»(44)که از ماهیت شخص«خود امام»(45)ناشی می شود، می داند.

شریعتی امام را یک پیشوا،یک الگو،یک رهبری می داند،تا نگذارد امت به آفت«بودن و ماندن»دچار شود،و امت را از گم کردن جهت حرکت،مانع شود.(46)

7-تشیع(علوی):

شریعتی تشیع را به عنوان جزیی مجزا از اسلام نمی شمارد،که انسان ها ایجاد کرده باشند،یک راه روش جدید یک مکتب نو،بلکه تشیع را«خود اسلام»(47)می شمارد،و شیعه را تجلی اسلام می داند در شکل یک«حزب»(48)و شیعه را چیزی نمی داند مگر یک نوع فهمیدن اسلام،از این رو با توجه به اینکه امت و امامت نیز در این نوع فهم از اسلام معنی و مفهوم پیدا می کنند،تشیع شامل ویژگی های ایدئولوژی،مذهب،اسلام،امت و امامت می گردد و ارائه برنامه برای جامعه،نه تنها شرط لازم آن می گردد،که خصیصه ذاتی آن محسوب می شود.

جمع بندی که می توان از این فصل کرد این می باشد که،اگر شریعتی تحلیلی ارائه دهد که دین، دارای شاخص های ایدئولوژی است،و یا به تعبیر خود وی،نشان دهد که دین اسلام یک ایدئولوژی است و ایدئولوژیک بودن آن را ثابت کند،آنگاه می توان جواب مثبت به این سؤال که آیا دین ملزم به ارائه برنامه های همه جانبه در جامعه است؟را به دقت استدلال کرد.

شریعتی با آگاهی قرن بیستم به سراغ گذشته می رود،به تعبیری از گذشته به حال نمی آید،بلکه از حال به گذشته می رود و وقتی که عناصر تشکیل دهنده ایدئولوژی های قرن بیستم را در اسلام می یابد، اسلام را یک ایدئولوژی می خواند که در طول تاریخ به خاطر انحرافات و تحریفاتی که بر آن تحمیل کردند،چهره ایدئولوژیکش پنهان شده است،از این رو با کالبدشکافی و کالبدشناسی تاریخ اسلام، ایدئولوژیک بودن اسلام را یک حقیقت می داند، بدینسان او مدعی نمی شود که می خواهد اسلام را به یک ایدئولوژیک بدل سازد،بلکه پیامش این است که اسلام خود یک ایدئولوژی می باشد و عناصر تشکیل دهنده ایدئولوژی در اسلام یافت می شود.

بررسی مقایسه ای اندیشه های دکتر شریعتی و استاد مطهری

در فصل دوم ابتدا به پرسش دوم پژوهش که در مورد این دو اندیشمند می باشد،پرداخته خواهد شد و سپس به بررسی فرضیه ای که در مورد پژوهش مطرح شده است،مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.

در سؤال دوم در مورد تفاوت نگرش دکتر شریعتی و استاد مطهری در برداشت از دین مطرح می شود که در مورد آن پاسخ داده می شود،مهم ترین منبعی که منجر به اختلاف نگرش این دو می شود، این است که دکتر شریعتی یک برداشت جامعه شناسنامه دارد و استاد مطهری در برداشت خود از دین یک دیدگاه فلسفی ارائه می دهد.

ابتدا به طور فهرست وار به شاخص های مهم نگرش استاد مطهری می پردازیم و سپس به چندین نگرش مهم دکتر شریعتی که در فصل اول آورده شده، اشاره خواهیم کرد و یک مقایسه تحلیلی از آن ارائه خواهیم داد.

*شریعتی مهم ترین عامل شکل دهنده به یک جامعه تازه، ملت تازه،حرکت تازه،ایمان تازه را ایدئولوژی می داند،زیرا در نظر وی این ایدئولوژی است که عین(اجتماع)را تغییر می دهد.

1-مبنای فلسفی استاد مطهری:شبهه ای نیست که مبنای فلسفی وی فلسفه ملاصدرا، (صدر المتألهین شیرازی است).(49)دلیل اصلی آن هم این است که از قرن 11 هجری به بعد،حوزه های علمی ایران را تحت تأثیر خود قرار داده است.

2-استعداد فلسفی استاد مطهری:طبعا و خلقتا دارای استعداد فلسفی و تفکر عقلی بوده است، بنابراین جذبه استعداد و گرایش فکری مطهری از اول طبعا به طرف فلسفه بوده است.

3-امتیازات روش فلسفی استاد مطهری:

1-3-در جستجوی واقعیت ها و ضرورت ها:

استاد مطهری همواره به دنبال واقعیتها می گردد و می خواهد نخست به هدف اصلی فلسفه برسد.

وی در بررسی واقعیت ها و ضرورت ها ابتدا موضوع علم را بیان می کند،تعریف و هدف یا بیان این سه امر با مسائل علمی مشخص و حد و مرز هر علم شناخته می شود،تا بی جهت طالب علم از موضوع بحث خارج نشود.(50)

2-3-پذیرش و دفاع از حقیقت:

امتیاز دوم استقلال رأی اوست.افراد واقعگرا و مصلح در علم،همواره حقیقت را بر عوامل دیگر مقدم می دارند و با دید انتقادی به گفته دیگران می نگرند،البته با حفظ مقام و منزلت آن شخص، استاد مطهری مدافع سرسخت ملا صدراست،اما هر چه با آثار و تألیفات ایشان گام به گام پیش می رویم،می بینیم این طرفداری و حمایت،به تدریج متعادل می شود و در بسیاری از موارد حتی انتقاد هم از وی می کند.(51)

3-3-شناخت نیازها:

امتیاز سوم شهید مطهری این است که وی نیازها را در نظر داشته است.سراسر آثار وی حاکی از این مطلب است.هر کتاب و اثری را برای رفع نیازی نوشته و بدون احساس نیاز و هدف درست و مشخص قلم به دست نمی گرفت.

4-3-تفکیک مکتب ها:

مطهری با استفاده از روش فلسفی خود،مطالب و مسائل فلسفی را با توجه به مکتب های مختلف از هم تفکیک می کرد و هیچ گاه مکتب ها را با هم در نمی آمیخت.همواره دقت می کرد که در فرق فلسفه مادی و فلسفه اسلامی نقاط اختلاف و برخورد مکتب ها را تشخیص دهد.او ایراد عمده ای که از فلسفه غرب می گیرد،همین است که گرچه کانت و دیگران در اروپا پیدا شدند و فلسفه الهی عرضه کردند،اما فلسفه آنان ناتمام و حساب شده بود و نتوانستند در برابر فلسفه مادی مقاومت کنند.

در غرب فلسفه جامع و کاملی در اختیار ندارند، در حالی که مسلمانان فلسفه جامع و کاملی در اختیار دارند.(52)

5-3 توجه به سیر تاریخی فلسفه:

امتیاز پنجم،آن است که وی مسائل فلسفی را توأم با سیر تاریخی آن ها بیان می کند،همین اصل را کاملا در مباحث علمی رعایت می کرد.(53)و به وفور در آثار وی مشاهده می کنیم.

6-3 شیوه نگارش استاد:

امتیاز ششم،مربوط به روش نگارش وی است، ساده نویسی(54)و سعی در تسهیل و آسان ساختن و تنزل دادن به مسائل علمی،به کار بردن کلمات مأنوس و اجتناب کردن از کلمات و اصطلاحات نامأنوس،عرضه کردن مطالب به غیر از زبان اصطلاحات علمی برای سهولت فهم و نیز آگاه کردن نسلی که در آن زمان دچار بی هویتی شده بود.

در اینجا به بررسی ویژگی ها و شیوه تفکر استاد مطهری اشاره شد و پس از این مطالب به بررسی ویژگی های تفکر و شیوه تفکر دکتر شریعتی می پردازیم و تفاوت ها و شباهت های تفکر این دو اندیشمند را بررسی خواهیم کرد و در آخر نیز سهم هر یک را در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران بررسی خواهیم کرد.

ب-مبنای اندیشه های دکتر شریعتی

همان گونه که در فصل اول نیز اشاره شد(جهت یادآوری برای مقایسه با اندیشه استاد مطهری)بر بنیادهای استواری قرار گرفته بود،بنیادهایی چون ایدئولوژی،دین،مذهب و اسلام،امت،امام و امامت و تشیع علوی،و نوع فهم و طرز تلقی و انتظاری که از آن ها داشت.

شریعتی از این بنیادها،تعریف نو ارائه می کرد و

(صفحه 16)

اذعان می داشت تعاریف و افهامی که از این ها موجود است،واقعی است،نه حقیقی یعنی این ها فهم های تعریف شده هستند و آن فهم که حقیقت دارد،آن چیزی است که وی ارائه می دهد.

شریعتی به کمک تحلیل عناصر تشکیل دهنده ایدئولوژی و در کنار آن با آوردن مصداق هایی از تاریخ اسلام و تفسیری جامعه شناسانه از رویدادهای بعد از انزال وحی که نشان دهنده انطباق با عناصر ایدئولوژی دارند،حکم به ایدئولوژیک بودن اسلام می دهد،چون مهم ترین هدف تولد هر ایدئولوژی،ارائه یک برنامه خاص برای تغییر و تحول دنیای افراد می باشد.(55)

شریعتی مهم ترین عنصر تشکیل دهنده ایدئولوژی را،آگاهی بخشی آن می داند و این آگاهی بخشی را به هر مسأله ای تعمیم نمی دهد،بلکه آگاهی بخشی را در خصوص شناخت پیدا کردن نسبت به وضعیت اجتماعی،و شرایط طبقاتی افراد می شمارد از این رو،وقتی با نگاه جامعه شناسانه وضعیت اجتماعی طبقات اجتماعی قبل از تاریخ اسلام را با بعد از بعثت *مطهری و شریعتی مانند دیگر متفکران مسلمان معاصر،معتقد بودند که اسلام حامل رسالت اجتماعی است و لذا به طور طبیعی باید بتواند یک«جامعه ویژه»در چارچوب اصول و مبانی ارزشی توحیدی خود بپردازد.

رسول الله مقایسه می کند،((56)تغییر و تحول شگرفی را در آن می بیند و این دگرگونی را منبعث از انزال وحی می خواند.وی سکوت مکه قبل از بعثت و طغیان و انقلابش بعد از بعثت را می بیند.او تغییر رفتار انسان ها در مکه را می بیند.شجاع و معترض شدن افرادی که تا دیروز ترسو و نسبت به شرایط اجتماعی خود نامعترض بودند،ظلم و ستم را مسبب انقلاب نمی داند؛بلکه آگاهی یافتن نسبت به آن ها را مهم ترین عامل انقلاب می شمارد؛بدینسان اسلام را دارنده خصیصه آگاهی بخشی می شمارد.آن هم آگاهی بخشی نسبت به شرایط اجتماعی انسان ها، انسان بی تفاوتی که دیروز به هیچ توجه نمی کرد،بعد از بعثت تغییر کرده است و این تغییر را شریعتی با همان تعهد و مسئولیت آفرینی ایدئولوژی مقایسه می کند که ایمان تازه ای در وجود انسان می دمد و یک موجود جدیدی با همان جسم قبلی و یک ترکیب نو با مصالح پیشین خلق می کند.وقتی شریعتی برای ایدئولوژی عناصری را می شمارد و در کنار آن ها از الله رسول الله،امت،امامت تشیع علوی سخن می گوید.چنین به نظر می آید که در اسلام،الله به عنوان ایدئولوگ اصلی این ایدئولوژی است و امت به عنوان پایگاه طبقاتی،امامت به عنوان رهبری این طبقه و تشیع علوی به عنوان گروه پیشتاز و حزب سیاسی این امت.(57)

وی با بررسی پیرامون زندگی پیامبران در طول تاریخ بشری و گرویدگان به رسول الله در مکه،چنین نتیجه می گیرد که آن ها همگی از یک طبقه اجتماعی اند، آن ها عمدتا فقیر،منظلم(ستم پذیر)و مظلوم (ستم دیده)(58)هستند،مورد استثمار و استعمار قرار گرفته اند،ارزش اضافی کار آن ها نصیب خودشان نمی شود،از بردگان هستند،از طریق کار یدی امرار معاش می کنند و...بدین سان همان طور که برای ایدئولوژی یک پایگاه طبقاتی در نظر می گیرد،در اسلام نیز چنین وضعیتی را مشاهده می کند و این طبقه محروم و ستم دیده را به عنوان پایگاه طبقاتی اسلام بر می شمارد،از این رو برای اسلام،هم ایدئولوگ اصلی و هم پایگاه طبقاتی را یافته است خدا به عنوان خالق ایدئولوژی و مستضعفان یک طبقه اجتماعی از این ایدئولوژی هستند.

شریعتی وقتی با مطالعه جامعه شناسانه مکتب های بشری و ایدئولوژی هایی که انسان ها در طول تاریخ برای تغییر دنیا و وضعیت زندگی آفریده اند،متوجه می شود که آن ها قصد به وجود آوردن یک جامعه ایده آل و انسان ایده آل را دارند و هنگامی که در تاریخ اسلام،مکه را می بیند و عوامل هجرت مؤمنین از آنجا را بررسی می کند و سپس یثرب را قبل از هجرت مؤمنین،مدینه رسول الله را نگاه می کند،این شهر را سمبل جامعه ایده آل اسلام برمی شمارد که مؤمنین به یاری این ایدئولوژی وحی شده می خواهند یک جامعه مطلوب تحقق بخشند که انسان ایده آل آن نیز قصد دارد از پستی(دنیا)(59)به سمت رفعت و بلندی (آخرت)حرکت کند و در کنار یک جامعه توحیدی (بی طبقه)یک انسان خدای گونه بشود،از این رو در این جامعه(امت)که به عنوان پایگاه طبقاتی اسلام است،یک هدف مشترک هست که آن«حرکت کردن»به سمت کمال است بدین سان این جامعه ایده آل(امت)به عنوان یک جامعه مهاجر،مطرح می شود،ویژگی دیگری از ایدئولوژی های قرن 19 و 20 در اسلام پیدا می شود،که همان داشتن پایگاه طبقاتی،حرکت به سمت یک جامعه ایده آل و انسان ایده آل می باشد.

بررسی تطبیقی اندیشه دکتر شریعتی و استاد مطهری

دکتر شریعتی و استاد مطهری برخی نقاط مشترک و برخی تفاوت هایی از لحاظ طرز تفکر دارند.

از مهم ترین تفاوت های نگرش فکری دکتر شریعتی و استاد مطهری می توان شیوه طرح و بررسی متفاوت دیدگاه و مطالعاتشان را در تفکراتشان نام برد،به طور مثال استاد مطهری بیشتر به فلسفه جهان بینی و بررسی فلسفی می پرداخت،و شریعتی بیشتر از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی و افکار دانشگاهی به این کار پرداخت،اما هدفشان یکی بود.

به عبارت دیگر استاد مطهری بنیاد روحی و مذهبی مردم ایران را در آن زمان بیدار کرد و دکتر شریعتی چارچوبه فکری و برداشت افراد از دین را علمی تر و واقع بینانه نمود.

نقش دکتر شریعتی و استاد مطهری در به ثمر رسیدن انقلاب از لحاظ فکری و عملی این دو اندیشمند از لحاظ فکری اقداماتی کردند که به طور مشترک با یک دیدگاه تلفیقی در ادامه بحث آورده می شود.متأسفانه دکتر شریعتی پیروزی انقلاب اسلامی را ندید.دوران مبارزاتی ایشان در داخل و خارج کشور شامل دوران زندان، تلاش های فکری و نویسندگی در حوزه تخصصی یعنی جامعه شناسی ادیان با توجه به اندیشه مبارزاتی تشیع،سخنرانی های متعدد در حسینیه ارشاد و دانشگاه ها جهت مقابله با اندیشه های کمونیستی و ارتجاعی می رسد.در مقابل استاد مطهری نیز ضمن پشت سر گذاشتن دوران مبارزاتی فکری و عملی قبل از پیروزی انقلاب جهت روشن نمودن اذهان جوانان مسلمان دانشگاهی در مقابل افکار الحادی کمونیستی و سخنرانی های پرمحتوا جهت تبلیغ صحیح و ارشادی دینی،پس از انقلاب نیز در حوزه فکری و عملی در شکل دهی انقلاب و ادامه آن گام های بسیار مؤثری برداشتند.

در حیطه تلاش فکری و اصلاح طلبی اجتماعی آنان،اصول فکری مشترکی داشتند که عبارتند از:

1-پیکر سازی ایدئولوژی دینی

مطهری و شریعتی مانند دیگر متفکران مسلمان معاصر،معتقد بودند که اسلام حامل رسالت اجتماعی است و لذا به طور طبیعی باید بتواند یک «جامعه ویژه»در چارچوب اصول و مبانی ارزشی توحیدی خود بپردازد.

از این رو عقیده داشتند که مسلمانان باید احساس رسالت و مسئولیت اجتماعی کنند و به بنیان نهادن حکومت نوین دینی،سیاسی،اخلاقی و اقتصادی اهتمام ورزند.

پس از ارائه این تفسیر از اسلام،این سؤال مطرح می شود که چگونه می توان رسالت اجتماعی از یاد رفته اسلام را بازیافت و مسلمانان چگونه قادر خواهند بود که جامعه ویژه توحیدی و دینی به مقتضای شرایط نوین زندگی و تمدن و فرهنگ بنیاد نهند؟پاسخ این بود که اولا باید«فلسفه اجتماعی» تشخیص داده و روشن شود و به ویژه با توجه به اوضاع نوین عصر،بازسازی و بازفهمی شود و ثانیا پیکر دین به صورت یک منظومه کامل و یک مجموعه منسجم و هماهنگ تدوین و تنظیم گردد،به گونه ای که بتواند به نیازهای انسان امروز و مشکلات بسیار جوامع مدرن پاسخ درست و اعتقادی راهگشا بدهد.

در این دو مورد،مطهری و شریعتی،فراوان سخن گفته اند.استاد مطهری در آثارش از جمله «اسلام و مقتضیات آن»و«مبانی اقتصاد اسلامی»و

(صفحه 17)

در مجموعه«مقدمه ای بر جهان بینی اسلام»در این باب سخن گفته است.

در تمامی این آثار و آثار دیگر ایشان،تلاش استاد عمدتا در جهت روشن ساختن فلسفه اجتماعی اسلام و نیز انسجام بخشیدن به عقاید و افکار و آموزش های دیانت اسلام در قالب یک پیکره واحد و یک منظومه و مجموعه هماهنگ است.

دکتر شریعتی نیز در تمام آثارش و به طور خاص در درس های اسلام شناسی تهران،که اکنون مجموعه آثار 16 تا 18 را تشکیل می دهد،در منابع مختلف از جمله در کتاب«بازیابی هویت ایرانی- اسلامی»(60)به اهمیت تدوین فلسفه اجتماعی اسلام و تنظیم و ترسیم شکل و مکتب اسلام و ضرورت مشخص کردن جایگاه درست،طبیعی و منطقی جهان بینی ایدئولوژی،سیستم ارزش ها و احکام اشاره کرده است.

2-هویت بخشیدن به نسل جوان

در روزگار شریعتی و مطهری(اواخر عصر پهلوی اول تا انقلاب)جامعه ایران و به خصوص جوانان این سرزمین از دو سو مورد هجوم فکری، ایدئولوژیک و فرهنگی قرار گرفته است.(61)

از یک سو رژیم فاسد و وابسته پهلوی،جامعه و نسل جوان را به غرب زدگی،بی بند و باری، بی هویتی و در نهایت تسلیم در برابر مدرنیسم منحط می کشاند و از تمام امکانات حکومتی،تبلیغاتی و آموزشی خود در این جهت بهره می گرفت و از سوی دیگر ایدئولوژی مارکسیستی و الحادی فرهنگ دینی را تهدید می کرد و بیشتر مخاطبان خود را در میان جوانان روشنفکر و تحصیل کرده دانشگاهی می یافت.در دهه 40 و 50 دکتر شریعتی و استاد مطهری نقش مهمی در گرایش نسل جوان به اسلام و دین داشتند.دکتر شریعتی در عرصه دانشگاه و استاد مطهری در حیطه حوزه مذهبی و کار.این دو زمانی شکل منسجم به خود می گیرد زمانی که این دو در حسینیه ارشاد با یکدیگر فعالیت می کنند و در هویت بخشیدن به جوانان و گرایش آنها به اسلام انقلابی و رادیکال و شکست ایدئولوژی های دیگر از جمله ایدئولوژی های مارکسیستی،بی همتا و یگانه بودند.

3-خرافه زدایی

شریعتی و مطهری در خرافه زدایی از ساحت دین،پالایش اسلام از پندارهای غلط،اندیشه های ناروا و پیرایش تشیع از اوهام تاریخی مشترک بودند.

البته هر کدام در سطحی و از طریقی و در محدوده ای این مهم را انجام دادند،ولی غایت و هدف یکی بود و سخنان و آرای مشترک فراوانی در گفته ها و نوشته های آن دو بزرگوار می توان یافت.

4-مبارزه با تحجر و جمود فکری و عقیدتی

مطهری و شریعتی،از پیشوایان مبارزه با جمود فکری،عقیدتی و تحجرند و در گفته ها و نوشته های آن دو که اکنون در دست است،بارها به آزادی فکر، عقلانیت،خردمندی،دوری از تعصبات، *از مهم ترین تفاوت های نگرش فکری دکتر شریعتی و استاد مطهری می توان شیوه طرح و بررسی متفاوت دیدگاه و مطالعاتشان را در تفکراتشان نام برد،به طور مثال استاد مطهری بیشتر به فلسفه جهان بینی و بررسی فلسفی می پرداخت،و شریعتی بیشتر از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی و افکار دانشگاهی به این کار پرداخت، اما هدفشان یکی بود.

منطق گرایی و...اشاره شده است.(نگاه کنید به «قاسطین،ناکثین و مارقین»دکتر شریعتی و«جاذبه و دافعه علی(ع)»از مطهری).

یکی دیگر از تأثیرهای دکتر شریعتی در روند فکری به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی،می توان جوان گرایی دکتر شریعتی را نام برد که آن ها را این چنین می توان برشمرد.

-شورمندی؛درک عمیق ادبی و هنری؛عمق عاطفی و احساس خود او که در واقع احساس و عاطفه نیرومند،درک و شناخت عمیق هنری و عرفان شرقی،از شریعتی سخنور و نویسنده ای پروراند که مطلوب جوانان بود.(62)

-تأکید خاص بر جوانان به عنوان مخاطبان اصلی؛دکتر شریعتی بر اساس تحلیل شرایط و تفسیر اوضاع زمانه و فهمی که از تحولات جاری و آینده جامعه ایران داشت،معتقد بود که تنها امید برای تغییر وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب،جوانان هستند و لذا باید پیش از همه و بیش از هر چیز، جوانان را دریافت و با یک انقلاب فکری در آنان، انقلاب های اجتماعی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی آینده را پی افکند.

آنچه می توان از این مبحث جمع بندی کرد(در مورد فرضیه دوم این پژوهش)این است که دکتر شریعتی با یک دیدگاه جامعه شناسی به بررسی مسائل اجتماعی،مذهبی،اقتصادی و آینده و استاد مطهری با یک دیدگاه فلسفی به بررسی مسائل دینی می پرداخت.تفاوت آن ها در استفاده از ابزار علمی بوده ولی در هدف و غایت ارائه درست و مفید مطالب واقعی در رابطه با مسائلی بود که انسان و افراد با آن در ارتباط بودند و نقش تفکر و اندیشه آن ها نیز در به ثمر رسیدن انقلاب با توجه به حضور فیزیکی و مثمر ثمر استاد مطهری بیشتر جلوه گر بود،تا دکتر شریعتی که در سال 56 وفات یافت،ولی با فوت او اندیشه هایش از بین نرفت و در یک عبارت می توان گفت دکتر شریعتی پیکره فکری انقلاب را طرح ریزی کرد و استاد مطهری این پیکره را با بیان مطالب فلسفی به آن روح داد و این دو به شکل قابل توجهی در به ثمر رسیدن انقلاب از نظر فکری نقش مهمی ایفا کردند.

پی نوشت:

(1)-قاسم میرآخوری و حیدر شجاعی،سیر تحول اندیشه دکتر شریعتی،نشر قلم.چ اول،1377،ص 19

(2)-همان منبع،ص 20

(3)-همان منبع،ص 21

(4)-م.آ،7.ص 70.در این پژوهش«م.آ»اشاره به مجموعه آثار دکتر شریعتی دارد.

(5)-م.آ 29.ص 348.

(6)-م.آ 7،ص 93.

(7)-م.آ 4،ص 34.

(8)-م.آ 27،ص 140.

(9)-م.آ 4،ص 13.

(10)-م.آ 7،ص 60.

(11)-م.آ 17،ص 17.

(12)-م.آ 18،ص 122.

(13)-همان منبع

(14)-م.آ 16،ص 168.

(15)-م.آ 7،ص 176.

(16)-همان منبع،ص 187

(17)-همان منبع

(18)-م.آ 11.ص 147

(19)-همان منبع،ص 140

(20)-همان منبع،ص 143

(21)-همان منبع،ص 145

(22)-همان منبع،ص 147

(23)-م.آ 7.ص 150/50

(24)-م.آ 298،ص 32.

(25)-م.آ 27،ص 143

(26)-همان منبع،ص 50-349

(27)-م.آ 16،ص 161.

(28)-همان منبع،ص 197.

(29)-م.آ 29،ص 523.

(30)-م.آ 5،ص 107-106

(31)-م.آ 5،ص 107-106

(32)-همان منبع

(33)-م.آ 15،ص 141

(34)-م.آ 15،ص 155-154

(35)-م.آ 29،ص 217

(36)-همان منبع،ص 216

(37)-همان منبع،ص 223

(38)-همان منبع

(39)-همان منبع

(40)-همان منبع،ص 105

(41)-م.آ 7،ص 5-54

(42)-م.آ 15.ص 42

(43)-همان منبع،ص 50

(44)-م.آ 26،ص 577

(45)-همان منبع

(46)-م.آ 7،ص 47

(47)-م.آ 21،ص 14

(48)-م.آ 7،ص 114

(49)-مطهری،مرتضی،علل گرایش به مادیگری،چاپ صدرا، 1368،چاپ اول.

(50)-سه گفتار پیرامون مطهری،تبلیغات اسلامی،چاپ اول، 1374،ص 119.

(51)-همان منبع،ص 121.

(52)-همان منبع،ص 136.

(53)-مطهری،مرتضی،آشنایی با علوم اسلامی(منطق،فلسفه)، صدرا،58،ص 122.

(54)-واعظ زاده خراسانی،محمد،همان منبع ص 142.

(55)-م،آ،23.

(56)-م،آ،16.

(57)-م.آ،17.

(58)-م.آ،7.

(59)-م.آ،24.

(60)-م.آ،27.فصل اول ص 15.

(61)-همان منبع ص 20.

(62)-م.آ،ص 31.

 

پایان مقاله


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است