در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، مهدی سلطانی ؛


چکیده

اخلاق پژوهان که در حوزه ی بحث های اخلاقی، فلسفه اخلاق، رفتار شناسی انسان و ریشه های آن ژرف اندیشی نموده اند، از مقوله ای به عنوان « خود» با گونه هایی چون « خود شناسی » ،« خودیابی» ، « خود عزتمند» و یا «خود زیانی و خود فراموشی» سخن گفته اند. در میان این اخلاق پژوهان، باید از دانشوری یاد کرد که در حوزۀ اندیشه و معارف اسلامی، نگرشی همه سویه و فراگیر داشته و به اخلاق و مسأله خودی در آن، هماره، به عنوان بخش مهم و بنیادی از آموزه های دینی نگریسته و در پی آن بوده که ریشه های آنها را با شیوه های نوین و منطقی و کاربردی، استوار سازد. او کسی نیست جز علاقۀ شهید، مرتضی مطهری « رحمة ا... علیه» . آن استاد فرزانه، مسأله خودی در اخلاق را پایۀ اخلاق دانسته و از آن با عنوان « اخلاق مکرمتی » یاد می کند. در این مقاله سعی نگارنده بر این است که مفهوم و گونه های خودی، مبارزه با خود و نمودار های از خود بیگانگی را در عرصۀ اخلاق انسانی از دیدگاه شهید مطهری مورد بحث و بررسی قرار دهد.

واژه های کلیدی:

اخلاق، خودی در اخلاق، خود انسانی، شهید مطهری

مقدمه

بحث های اخلاقی از دل نگرانی های اساسی و پریشانی های ذهنی قابل توجه استاد مطهری به شمار می رفت. گفتارهای گوناگون و گاه مکرر ایشان در این زمینه، گویای این است که وی در صدد پی ریزی نظام عملی و دانا گرایانۀ زلال و کارساز مسائل اخقالی بوده است. پیراستن اخلاق اسلامی از ناراستی ها و پالایش آن با دیگر مکتب های اخلاقی از سوی دیگر، یکی از آن آرزوهای استاد شهید بوده است. او در سایه سار این واضع و آرزوها، از نخستین روزهای حضورش در محضر آیات قرآنی، از دغدغه ای بزرگ در زمینه نقش « خودی» در اخلاق نیز یاد می کند:

« از بیست سال پیش این مسأله [خودی در اخلاق] فکر من را به خود جلب کرده بود و تدریجا یادداشت های زیادی را جمع کردم...اگر  روزی این ها را جمع کنم یک مطلب فوق العاده عالی در این زمینه می شود.[1] گرچه این آرزوی استاد آن گونه که می خواست برآورده نشده و نتوانست مسائل اخلاقی را مانند دیگر بخش های معارف اسلامی تدوین نماید، لکن به گونه ای پراکنده و به مناسبت گوناگون، به ویژه در سخنرانی ها و گفتارها به این طرح اشاره داشته است:

این مطلب، یک ریشه ی خیلی عمیقی در معارف اسلامی دارد و آن مسأله « خود را گم کردن» و «خود را نیافتن» و در مقابل « خود را بازیافتن» است.

فلسفه ی اخلاق اسلامی، بر اساس خود واقعی را بازیافتن است؛ یعنی ضد اخلاق ها را همیشه از « خود گم کردن » پیدا می شود و آنچه که اخلاق و تعالی و ارزش است، از «باز یافتن خود» پیدا می شود.[2]

تفکر استاد در زمینۀ مسائل اخلاقی، تفکری روش مند و بنیادی است. او، به روش ها و  قالب ها به همان اندازه می اندیشد که به محتوا و هدف ها. به همین جهت در بررسی بحث های اخلاقی، روش اجتهادی را پیش گرفت و با نقد و بررسی های گوناگون بر این اصل اصیل را استخراج و استنباط کرد که « خودی» در اخلاق پایه و اساس است.

« در این زمینه، مطالب زیادی در معارف اسلامی هست، چه در متون اسلامی، مثل قرآن و نهج البلاغه یا احادیث، چه در کلمات حکمای اسلامی و چه در کلمات عرفا بالخصوص» [3] شهید مطهری در گزینش عنوان خودی در اخلاق، به مقدار زیاد از عرفا و اندیشه های آنان استفاده کرده است و معتقد است که آنان، یک حرف اساسی دارند: « فناء فی ا... و بقاء فی ا...، آن آخرش به همین بر می گردد، فنای از خود و بقای به خود»[4]

سپس وی برای توانا سازی و ثابت کردن این برداشت، به داستان های مثالی، استعاره ها و تشبیه های عرفان در نوشته های منشور و منظوم عرفانی اشاره می کند و در این زمینه به داستان سیمرغ عطار پرداخته و می نویسد:

« آن سی مرغ وقتی از هفت شهر عشق می گذشتند و به آخر راه که همان قله بود رسیدند « سی تا» بیشتر نماندند، نگاه کردند دیدند « سیمرغ» همان «خودشان» هستند، یعنی «سی مرغ»! و نتیجه می گیرد: « تو وقتی حقیقت را کاملا بشکافی، بعد او را می بینی که از تو به خودت نزدیک است. وقتی از خود خیالی و فانی خودت غایب بشوی، ی قائم به خود او می شوی».[5]

نوشتار حاضر گامی است در جهت ارائه ی محور اساسی اخلاق در فرهنگ اسلام، همان باوری که استاد مطهری با نام « خود اخلاقی» در جای جای آثار و گفتارش بر آن پای می فشرد.

مفهوم خودی

خودی در انسان، یعنی همان گوهر گرانمایه ای که زمینه ی پرش و پرورش را در او بوجود آورده و از فرش تا عرش، او را به پرواز در می آورد و از ملک به سوی ملکوتش می کشاند. « خودی» سرمایه ای است که انسان به آن می تواند جهان هستی را در نوردد و از همۀ پدیده های دست و پاگیر طب یعی و حیوانی خود را برهاند. «خودی» ، زمینه ساز مقام و جایگاهی است که قرآن آن را «خلیفة ا... شدن»[6] نامیده و فرشتگان را در برابر او وادار به کرنش و بزرگداشت و فراگیری دانش کرده است. [7] همین «خودی» است که آدمی را شایسته ی برداشتن بار «امانت الهی» ساخته است که آسمان و زمین و دیگر پدیده ها و مخلوقات از برداشتن آن سرباز زده اند. [8] بر اساس همین خمیر مایه و شایستگی ذاتی است که تاج « و لقد کرمنا بنی آدم »[9] بر سر انسان نهاده شد و او در میان دیگر پدیده های جهان آفرینش، مقامی ویژه و برجسته یافت و خدا دربارۀ او «احسن تقویم» [10] فرمود. گاهی نیز مفهوم خودی به «نفس مطمئنه» [11] و خود اطمینان و آرامش بخش تعبیر گیدیده که منشأ و وقار و ثبات آدمی در همۀ میدان های معنوی است؛ زیرا انسانی که به این خودی دست یافت، طوفان ها و گرداب ها او را جا نمی کند و از وقار او نمی کاهند. به فرموده ی مولا علی (علیه السلام) : « ان النفس لجوهرة ثمینه من صانها رفعها و من ابتذلها و ضعفا»: « خود» انسانی گوهری ارزش مند است، اگر آدمی درست آن را پاس بدارد، سربلندی و سرافرازی می یابد و اگر آن را ارج ننهد، به پستی گرفتار آید.»[12]

به هر نسبت که انسان از خود طبیعی و حیوانی دور شود و به قلمرو خود انسانی نزدیک گردد و به دایرۀ خود ملکوتی گام بگذارد، افق بینش و نگرش و گرایش های او بالاتر و والاتر می گردد و از هر گونه عامل دست و پاگیر رهایی یافته و به رشد روانی و روح گسترده دست می یابد. به گفته ی شهید مطهری: « هر یک از این صفات نشان دهنده ی یک درجه و یک مرتبه از نفس است... در حقیقت، آدمی دارای یک روح و یک جان بیشتر نیست، ولی انسان در مراحل و مراتب نفس مختلف است.»[13]

به نظر استاد مطهری، بر طبق ان که شخصیت و خود انسانی دارای مدارج گوناگونی است، نردبانی را می ماند چند پله که گاه در پله ی فروردین است و گاه در مرتبه ی حیاتی و گاه در پله ی فرازین او می گوید: « انسان «من» حیوانی هم دارد، ولی من حیوانی در انسان طفیلی است، من اصیل نیست، من اصیل در انسان همان من ملکوتی است در پله ی فرازین نردبان... آن جا که «من» از آن حرف های عالی می گوید، آن درجۀ عالی می گوید، آن درجۀ عالی من انسانی است که سخن می گوید و آن جا که از این مسائل حیوانی صحبت می کند، درجات پائین آن است.[14]

نگرانی، تشویش و درگیری و دشمنی در انسان و جوامع انسانی، همه ریشه در خود حیوانی دارند و آرامش، اطمینان، سلامت روان. نوع دوستی و ایثار و ... ریشه در خود الهی و ملکوتی. حاکمیت من واقعی و خود اصیل بر من انگلی و سربار حیوانی ثمره اش رسیدن انسان و جوامع انسانی به درجات عالی اخلاقی است. [15] انسان به حسب آن درجه های عالی خود ... میان خود با افراد دیگر من و مایی نمی بیند... ولی هنگامی که به درجات دانی و طبیعی خود رسید و بسنده کرد، به حکم ضیق و تزاحمی که در طبیعت هست، فقط برای حفظ و بقای خویش می کوشد و طبعا دیگران را نفی می نماید.[16]

از دیدگاه شهید مطهری، مهم ترین بنیه ی اخلاق اسلامی در مسأله «خودی» شکل می گیرد. در باور ایشان «سلامت روان» آدمی در گرو نظام دادن به غرایز و خودهای درونی اوست.[17]

شهید مطهری معتقد است: « انسان وقتی اراده اخلاقیش غالب می شود، احساس می کند «خودش» پیروز شده و گویی بر بیگانه ای پیروز یافته؛ اما وقتی طبیعتش غالب می گردد، احساس می کند آن «خود» شکست خورده، معلوم می شود آن «خود» انسانی بیشتر «خود» است تا این خود که «ناخود» است و اصیل نیست...»[18] خود انسانی و مثبت آدمی هر چه توسعه و گسترش یابد، ارجمندی و منزلت روحی او نمود بیشتری می یابد و کار به جایی می رسد که به تعبیر استاد، مانند علی بن ابی طالب علیه السلام می گوید:

و حسبک داء ان تبیت ببطنه و حولک اکباد و تحن الی القد[19]

درد تو این بس که شب سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بود در آرزوی توست بزغاله.

به گفته استاد: « من اصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم» است. او شخصیت انسانیش توسعه پیدا کرده و روح بشری نه حیوانی او بزرگ شده و توسعه ی ایمان و وجدان پیدا کرده است.[20]

استاد مطهری افزون بر طرح مسأله خودی در اخلاق و خودیابی، به راهکارها و راه های رسیدن به آن و خروج از گرداب های ناخودی و خود پرستی نیز اشاره نمود و بر این باور است که خود اصیل و واقعی در انسان مراحل گوناگونی دارد که هر چند آدمی پیش تر رود، از توسعه و گسترۀ خودی بیشتر برخوردار می شود، از حمله: خود خانوادگی، خود قبیلگی، خود ملی، خود انسانی و خود الهی.[21]

شعاع خودی هنگامی به کمال می رسد که انسان حق پرست و خدا پرست گردد. در این مرتبه «خود» او چنان گسترش می یابد که می گوید: هر ملک ملک ماست چون ملک خدای ماست» بر اثر توسعه ی خودی اصیلی و بنیادی، انسان دارای همت والا و خود متعالی می گردد، از حوزۀ اذبه های مادی و حیوانی خود را رها می سازد و در میدان باز و افق بالایی قرار می گیرد که تمام دایره های بستگی و وابستگی را پشت سر نهاده و به نقطه و مرکز اصلی هستی پیوند خورده و همه چیز را به خود واقعی مستند ساخته و به معراج برتری ها و والایی های اخلاقی راه یافته است.

میل جان اندر ترقی و شرف               میل تن در کسب اسباب علف

در اسلام کلمه ی حق پرستی و خدا مطرح است و دایره ی آن وسیع تر است، تا آنجا که شخصیت انسانی بدان دست یابد و با شخصیت همه عالیم یکی شود.... یعنی دایره ای بشود به شعاع بی نهایت.» [22]

خداشناسی مبنای اصیل خود اخلاقی

استاد شهید مطهری با بررسی های گوناگون راجع به این مسأله که آیا مسأله «خودی در اخلاق» به تنهایی راهبر و راهگشاست؟ به این نتیجه رسیده که: « خداشناسی بپشتوانه اخلاق است و مبنای برتری ها و والایی ها.»[23] به دیگر سخن، « خودی » اگر پیونمد به خدا نخورد و خودشناسی اگر با خداشناسی هماهنگ و همسو ن نگردد، اخلاق هیچ گونه ضمانت اجرایی نخواهد داشت.

آگاهی و شناخت به خود در رابطه با خدا آدمی را در مسیر رستگاری ها قرار می دهد؛ زیرا این خود آگاهی و خود شناسی همراه با خدا شناسی است که خرمن « من؟ دروغین را می سوزاند و بیگانه ها را از حریم خانه دل بیرون می کند و دست رد به سینه ی ناخودها و نامحرمان می زند. آن گاه که خانه دل از صحبت اغیار خلوت و خالی شد، فرشتۀ خوبی ها و منش های عالی انسان رخ می نماید.

برای رسیدن به معراج انسانی و اخلاقی، مرکب راهواری به نام عبادت و پرستش وجود دارد که آدمی را گام به گام به پیش می برد و الق قامت یار او را از فرش و از تنگنای دنیا و قفس تن، به کنگرۀ عرش می رساند.[24]

به نظر شهید مطهری، در میان تمام مکتب های اخلاقی که ترازها و معیارهایی برای اخلاق انسانی پیشنهاد کرده اند و از مقوله هایی همچون محبت و عاطفه، عقل و اراده، و جوان اخلاقی، زیبایی و پرستش اوست: هر کدام از این نظریات ... قسمتی از حقیقت را دارند، نه تمام حقیقت را. تمام حقیقت این است که: اخلاق از مقوله ی عبادت و پرسش است...مسأله اخلاق و شرافت های انسانی و اخلاقی جز در مکتب خدا پرستی، در هیچ مکتب دیگری قابل توجیه و تأیید نیست.»

گره خوردن به خود ملکوتی ریشه ی همه زیبایی ها و برتری هاست که با خدا پیوند خورده و تن به پستی نمی دهد، چون خودش را به علم حضوری درک می کند.[25] استاد شهید همنین معتقد است که پستی ها و زشت خویی هایی چون حسد، غیبت، تکبر، جهل و ... دور کننده ی آدمی از پیوند خود اخلاقی با خداست و اگر ایمان نباشد [اخلاق] مثل اسکناسی است که پشتوانه نداشته باشد. [26] پس در نتیجه، کرامت نفس، محور اخلاق اسلامی و تبلور عینی خودی حقیقی در اخلاق است و امانتی است الهی که در نهاد خداجوی آدمی سرشته شده است و این باب اخلاق تقسیم چهارمی است به نام «اخلاق مکرمتی» که شهید مطهری افزوده و از آیه شریفۀ «و لقد کرمنا بنی آدم ...» اخذ نموده است.[27]

از خود بیگانگی و نمودارهایش

مسأله خودی در اخلاق که شهید مطهری از آن به عنوان پایه و اساس یاد می کند، مفهومی است دو سویه: از یک سو احساس شرافت، عزت و کرامت کردن و خود شناسی و خودیابی (خود و من اصیل، خود راستین)، و از دیگر سوی، مبارزه با خود سربار و انگل و حیوانی و تسلیم و رام کردن شیطان درونی و هواهای نفسانی. بر این اساس، ارزشها ریشه در خود یابی دارند و ضد ارزشها، همه از گم کردن خود واقعی بر می خیزند. اگر انسان، به جای «خود راستین» «خود خیالی» را جایگزین سازد، بیگانه را به حریم حرم جان و خود واقعی نشاند. و از خود واقعی بیگانه شده است.[28]

در انی حالت شخصیت اصیل انسانی با مسخ شدن از بین می رود و ناخود یا از خود بیگانگی به جای خود می نشیند. شهید مطهری بر این اساس، فلسفه و نظام اخلاقی اسلام را بر«بازیافتن خود» استوار کرده و آن را ریشه ی همه ی ارزش ها می داند و ریشه و پایه ضد ارزشها را در «گم کردن خود» یا از خود بیگانگی می شمارد و در ترسیم انسان های از خود بیگانه می نویسد:

« مسأله مسخ شدن خیلی مهم است... اگر انسان از نظر جسمی مسخ نشود، تبدیل به یک حیوان نشود، به طور یقین از نظر روحی و معنوی ممکن است مسخ شود، تبدیل به یک حیوان شود، بلکه تبدیل به نوعی حیوان شود که در عالم، حیوانی به آن بدی و کثافت وجود نداشته باشد... چون شخصیت انسان به خصائص اخلاقی و روانه اوست. اگر این خصوصیات و ویژگی ها خصائص یک درنده و یک؟ باشد، واقعا مسخ شده؛ یعنی روحش، حقیقتا، مسخ و تبدیل به یک حیوان شده است.»[29] استاد در ادامه پس از ذکر این مسأله سیر تاریخی آن را در غرب نیز ذکر نموده [30] و می نویسد: « این مسأله مقوله ای نیست که فرهنگ غرب و دانشمندان غربی آن را کشف کرده باشند، بلکه ریشه در فرهنگی دینی و قرآنی دارد. ایشان در ذیل آیه شریفه «فرجعوا الی انفسهم»[31] یاد آور می شود:

«این اصطلاح قرآنی که هزار و چهار صد سال پیش مطرح شده است، تقریبا معادل اصطلاح از خود بیگانگی و بازگشت به خویشتن است که در آثار هگل و مارکس و پیروان او بر روی آن تأکید شده است و روشنفکران ما متأسفانه به عوض اخذ و درک (ع) معنای عمیق آن از این کتاب، ان را از غرب اخذ کرده اند»

استاد شهید مطهری، در یک نگاه کلی به ماهیت از خود بیگانگی، نشانه ها و نمودارهای آن را نیز ذکر می نماید: « وابستگی به یک ذات بیگانه از خود، موجب مسخ ماهیت انسان است. چرا این همه در ادیان وابستگی به مادیات دنیا نفی شده است. چون مادیات بیگانه است و واقعا موجب سقوط ارزش انسانی است. [32] خود بی نیازی و استغناء، خود فراموشی و خود گم کردن، خود زیانی و خود فراموشی و خود پرستی و خود بینی از دیدگاه شهید مطهری نمودارهای از خود بیگانگی است که برای روشن شدن آن ها هر یک را مورد بحث قرار می دهیم:

الف – خود بی نیازی و استغناء:

آنچه سبب رشد کبر و خود بزرگ بینی انسان می شود و او را در برابر خدا موجودی مستقل قرار می دهد، عامل از خود بیگانگی است؛ زیرا حقیقت همه موجودات پیوند به خداوند است و احساس استقلال و مالکیت که قرآن کریم آن را به حالت «استغناء» معرفی کرده، آدمی را از سرشت و فطرت و خود واقعی و اصیل جدا می کند و به همان نسبت او را از خود بیگانه می سازد: «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی»[33] آدمی هر گاه خویشتن را بی نیاز بیند، نافرمانی می کند.

بی نیازی و حالت استغناء به وسیله مال و ثروت و مقام و فرزند و وابستگی و دلبستگی بر جلوه های مادی و دنیوی، انسان را از اصل خود دور می سازد و گرفتار من خیالی می کند.

شهید مطهری با توجه به این نکته می نویسد: «انسان وقتی خود را مستغنی و دارای همه چیز می بیند، این امر در درونش اثر می گذارد و آن را نیز خراب می کند؛ چرا این همه بر دستورات دینی تأکید شده است ک سعادتمندانه ترین زندگی ها توجه به این دستورات است. زیرا همین قدر که مال و ثروت جنبه ی سود جویی به خود گرفت و به شکل وسیله ای درآمد که انسان به کمک آن «خود» را بزرگ و با اهمیت جلوه دهد، دیگر روابط درونی نمی توانند از تأثیر عامل برونی بر کنار بمانند و نخست فشار آن نیز به فساد کشیده می شوند.[34] به دیگر سخن، در فرهنگ دینی، بیگانه کسی است که قصد سرمایه و آبروی آدمی کرده و می خواهد آن را از او باز ستاند؛ از این روی، «شیطان» بیگانه ترین کس به شمار می رود که «عدو مبین» است.[35]او با تزیین[36]و تسویل [37] واقعیت ها را واژگونه جلوه می دهد، فریبگر است و به همین جهت از شر او باید به خدا پناه برد.[38]هر چیزی که ای ویژگی ها را داشته باشد شیطان است و  عامل از خود بیگانگی؛ زیرا آدمی را از ارزش های متعالی دور نموده و با روحیه ی بی نیازی در مقابل خداوند عالم، عامل جبه گرفتن او می شود: «عنایات و اهداف انحرافی داشتن، یکی از عوامل است که انسان غیر خود را به جای خود می گیرد و در نتیجه، خود واقعی را فراموش می کند و از دست می دهد و می بازد. هدف و غایت انحرافی داشتن تنها موجب این نیست که انسان به بیماری خود گم کردن مبتلا شود، کار به جایی می رسد که ماهیت و واقعیت انسان مسخ می گردد و مبدل به آن چیز می شود.[39]

گر در طلب گوهی کانی کانی ور در پی جست و جوی جانی جانی من فاش کنم حقیقت مطلب را هر چیز که در جستن آنی آنی

ب خود فراموشی و خود گم کردن:

نشانه دیگر از خود بیگانگی انسان، فراموشی خویش و هدف را گم کردن است.

اگر انسان به چیزی مانند پول و ثروت دل بست و در تنیجه محبوب راستین و خدای رب العالمین را از یاد برد، در حقیقت پول پرست شده و به تعبیر شهید مطهری در پول تثبیت شده که حاضر است خودش را در را پول خرج کند. این انسان به تمام معنی از خود بیگانه است؛ چون خود واقعی را گم کرده و به خود خیالی و انگلی روی آورده است. به عقیده ی استاد مطهری، موضوع نسیان و فراموشی که در آیه «او لما تکونوا کالذین نسوا ا... انفسهم» هست، معنایش همین است که انسان وقتی خودش را نشناسد، حقیقت و مسیر خودش را نشناسد، خودش را چیزی بپندارد غیر از آنچه که هست، پس خودش را گم کرده، خودش را فراموش کرده. اساس تعلیمات قرآن این است که انسان این حقیقت را درک کند که خودش حقیقتی است که در این دنیا بوجود آمده... و خودش را باید در اینجا بسازد و بعد هم به دنیای دیگری برود... اما کسی اگر جور دیگری درباره ی خودش فکر کند، چنین کسی خودش را فراموش کرده و خودش را گم کرده است.[40]استاد، این دیدگاه قرآنی خود را با سخنان پیشوایان معصوم (ع) استوار ساخته و نتیجه گرفته است که خوی ها و منش هایی مانند: «بخل» که امام علی (ع) آن را جامع همه عیب ها شمرده[41] و از آن به شگفتی یاد کرده است،[42]ریشه در مسأله خود فراموشی و خود گم کردن دارد.[43]

ج خود زیانی و خود فراموشی

در معارف دینی و ادبیات عرفانی، اشاره به حقیقتی شده که گاهی در مسیر حرکت و تلاش آدمی به وقوع می پیوندند و او را گرفتار گونه ای بی هویتی و مسخ و از خود بیگانگی می سازد و آن چگونگی این است: آدمی «نا خودری را به جای «خود» می گیرد و در یک معادله نسنجیده و زیانبار، خود را به غیر خود می فروشد که نام این داد و ستد خود فروشی و خود زیانی است؛ یعنی داد و ستدی که ارزنده ترین گوهر و گرانمایه ترین سرمایه ی خود را به بهای بسیار پایین و ناچیز می فروشد، هم خود را فروخته و هم در این خرید و فروش زیان دیده است. شهید مطهری در تفسیر و تحلیل این گونه از خود بیگانگی می نویسد:

«زیان کردن از دست دادن چیزی است چیزی را، پس دو چیز باید باشد... معلوم می شود که در انسان حالتی پیدا می شود که خودش از خودش فاصله می گیرد و این به این است که انسان دو خود پیدا می کند، یک خود خیالی و یک خود واقعی؛ یعنی غیر از خود می پندارد.[44]

«خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست» و «بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است». آن که در بازار دنیا، آداب تجارت ظاهری نداند، نه تنها سودی به دست نمی آورد که گاه اصل سرمایه را نیز از دست می دهد؛ از این روی از آداب تجارت و بازرگانی آن است که باید نخست و در آغاز، به مسائل مربوط به داد و ستد آشنا شد و سپس راه تجارت را پیش گرفت: «الفقه ثم المتجر»[45] همین اصل را نیز در مسائل انسانی و اخلاقی باید پیاده کرد و گر نه انسان دچار زیانبارترین زیان ها خواهد شد: «قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا، الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا»[46]

بگو آیا شما را آگاه کنیم که کردار چه کسانی بیش از همه به زیانشان بود؟

آنهایی که کوششان در زندگی دنیا تباه شد و می پنداشتند کاری نیکو می کنند.

استاد مطهری، با توجه به آیات و روایات می نویسد:

«همان طور که قرآن می فرماید: بزرگ باختن ها باختن خود است...»[47]

د خود بینی و خود پرستی:

از نشانه های بارز و فراگیر از خود بیگانگی که آدمی را از اوج ارزش های انسانی و اخلاقی فرود می آورد و او را همسان و همپای جانوران، بلکه پست تر و بدتر از آنها می سازد، «خود پرستی» است. این حالت همه ی راههای معنوی را به سوی بشر می بندند و هیچ روزنه ای برای رسیدن به واقعیت ها، برای آدمی باقی نمی گذارد. انسان خود پرست، خود بین و فرو رفته در پستی ها و خود بزرگ بینی ها و کبر، مانند کرم پیله ور به دور خود می تند و می پیچد. هنگامی که می خواهد از خود خارج شود، همه راه ها را بر روی خود بسته می بیند و عقده های روانی و تسویل نفسانی را از مقوله ضد اخلاق و پایین تر از حیوان به شمار آورده است و در پایان، حالت خود خواهخی را این گونه ترسیم کرده است:

«نفس انسان حالت مار افعی را دارد. افعی در زمستان حالت یخ زدگی و کرخی پیدا می کند و اگر انسان به او دست هم بزند تکان نمی خورد... انسان خیال می کند که این مار به خوبی رام شده است، اما وقتی آفتاب گرمی بر او بتابد، یک مرتبه عوض می شود و چیز دیگری می شود.

نفس اژدهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است[48] آری، در فکر خدا بودن، در واقع در فکر خود بودن است و در کنار او بودن در کنار خود بودن، آدمی با دوست داشتن خداوند و عاشق او شدن و به تعبیر دیگر در او فانی شدن، نه تنها از خود بیگانه نمی شود که خود را پیدا می کند. شهید مطهری از این بحث چنین نتیجه می گیرد: «بنابراین، تعلق یک موجود به غایت و کمال نهایی خودش، بر خلاف نظیر آقای سارتر، از خود بیگانه شدن نیست»، بیشتر در خود فرو رفتن است، یعنی بیشتر خود، خود شدن» است... تعلق انسان به خدا، تعلق به یک شیء مباین و مغایر با ذات نیست که انسان با تعلق به خدا خودش را فراموش کند...»[49]  



[1] . فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج 2/ص 136.

2 . فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج 2/ص 133.

[3] . همان، ص 135.

[4] . همان، ص 137.

[5] . فلسفه تاریخ، ج 2 / ص 137.

[6] . فلسفه تاریخ، ج 2 / 137.

[7] . همان / 34-33.

[8] .  احزاب / 72.

[9] . اسراء /70.

[10] . التین/ 4.

[11] . فجر / 24.

[12] . میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 10/ص 125.

[13] . تفسیر سورۀ قیامت و فجر، شهید مطهری، ص 46، چاپ دفتر حزب جمهوری اسلامی

[14] . فلسفه اخلاق، شهید مطهری، ص 169.

[15] . همان، ص 171.

[16] . تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهری، ص 245.

[17] . همان، صص 346-347.

[18] . تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهری، ص 112.

[19] . نهج البلاغه، نامۀ 45 / ص 318.

[20] . حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 3/ صص 68-69.

[21] . فلسفه اخلاق، شهید مطهری، ص 282.

[22] . همان ، 285؛ تعلیم و تربیت در اسلام، 259.

[23] . فلسفه اخلاق، شهید مطهری، ص 286.

[24] . ر.ک: مجله ی حوزه، ش 91، صص 197-202.

[25] . همان، ص 184.

[26] . همان، صص 285 – 286.

[27] . همان، ص 20 ، تعلیم و تربیت در اسلام ص 231.

[28] . این حالت را در اصطلاح روان شناسی و جامعه شناسی الیناسیون می گویند. الینه شدن اخلاقی؛ یعنی مسخ شدن هویت انسانی انسان.

[29] . انسان کامل، شهید مطهری، ص 30.

[30] . فلسفه تاریخ، همو، ج 2 / صص 137-117.

[31] . انبیاء /64.

[32] . انسان کامل، شهید مطهری، ص 240.

[33] . علق، آیات 7 6.

[34] پیرامون انقلاب اسلامی، شهید مطهری، ص 171

[35] اعراف / 22 و یوسف / 5

[36] نمل / 24

[37] محمد / 25

[38] اعراف / 200

[39] از آن کسان مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند. حشر / 19

[40] آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 6/ ص 178

[41] نهج البلاغه، حکمت 378/ ص 430

[42] همان، حکمت 136

[43] فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج 2/ ص 132

[44]  فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج 2/ ص 133

[45] وسایل الشعر، شیخ حسن عاملی، ج 12/ ص 282

[46] کهف/ 103

[47] انسان کامل، شهید مطهری، ص 351

[48] انسان کامل، شهید مطهری، ص 224

[49] همان، ص 341

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است