در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
آیا این سخن سعدی درست است که گفته دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است؟ ‏
پاسخ:


استاد مطهری با تایید کلام سعدی شیرازی به بررسی تفاوت بین دروغ مصلحت آمیز و مصلحت خیز پرداخته است و ابعاد مسئله را اینگونه بررسی کرده است :

مسئله دروغ مصلحت آمیز.. که سعدی هم آورده ، در فقه هم آمده است... سعدی می‏گوید: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز است، و آن داستانی هم که ذکر کرده نشان می‏دهد که درک سعدی از این مسئله درک خوبی بوده است. می‏گوید: شخصی را پیش پادشاهی آورده بودند. پادشاه فرمان داد که بروند گردنش را بزنند. او وقتی مأیوس شد از اینکه زنده بماند شروع کرد به فحش دادن، ولی پادشاه نمی‏شنید.

پرسید: چه می‏گوید؟ وزیر گفت: می‏گوید: (الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ). یک کسی که آنجا دنبال این بود که نقطه ضعفی در این وزیر پیدا کند و او را معلّق نماید و خودش به جای او وزیر بشود، گفت: در حضرت پادشاهان نشاید امثال ما را دروغ گفتن. او دارد به پادشاه فحش می‏دهد، تو می‏گویی دارد آیه قرآن می‏خواند؟! شاه گفت: دروغ او از راست تو بهتر است ، دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز است؛ یعنی او با یک دروغ، جانی را نجات داد و تو با یک راست، جانی را بیشتر به‏ خطر می‏اندازی.

 

اساساً آیا این درست است که دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز است؟

در اینجا ابتدا باید مطلبی را برایتان عرض بکنم و آن این است که فرق است میان دروغ مصلحت آمیز و دروغ منفعت خیز. خیلی افراد دروغ منفعت خیز را با دروغ مصلحت آمیز اشتباه می‏کنند یا می‏خواهند اشتباه کنند. دروغ مصلحت آمیز یعنی دروغی که فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستی را پیدا کرده است؛ یعنی دروغی که با آن، انسان حقیقتی را نجات می‏دهد. ولی دروغ منفعت خیز یعنی انسان دروغ می‏گوید که خودش سودی برده باشد. مسئله مصلحت با مسئله منفعت نباید اشتباه بشود. مصلحت، دایرمدار حقیقت است. مصلحت و حقیقت دو برادر هستند که از یکدیگر جدا نمی‏شوند. مصلحت یعنی رعایت حقیقت را کردن نه رعایت سود خود را کردن، که این منفعت است. افرادی دروغ می‏گویند، دروغی به منفعت خودشان. می‏گویید: چرا دروغ گفتی؟ می‏گوید: دروغ مصلحتی گفتم. برای اینکه شندر غاز بیشتر سود ببرد دروغ می‏گوید، و می‏گوید: دروغ به مصلحت گفتم. این مصلحت نیست، دروغی است مثل همه دروغهای دیگر. پس این مطلب اشتباه نشود: دروغ مصلحت آمیز غیر از دروغ منفعت خیز است.

مسئله دیگر این است که همین‏طور که کانت این سخنش را جوری گفته است که لازمه‏اش این است که راست را همیشه باید گفت بدون توجه به نتیجه‏اش و دروغ را هرگز نباید گفت بدون توجه به نتیجه‏اش (چون به قول او فرمان وجدان، مطلق است و آن فرمان عقل است که مشروط است؛ فرمان وجدان، اگر و مگر و مصلحت و از این حرفها سرش نمی‏شود) همین‏طور عده‏ای (و بیشترْ زردشتیها) این را بر سعدی عیب گرفته‏اند که سعدی بدآموزی کرده است. در مقاله‏ای که یکی از فضلای خودمان نوشته بود، آمده بود: در هندوستان بعد از آنکه انگلستان آنجا را احتلال  کرد و مدارس آنجا زیر نظر آنها اداره می‏شد، گفته بودند سعدی را درس ندهید برای اینکه او بدآموزی کرده، گفته است دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز است و این، بچه‏ها را از حالا در راستگویی سست می‏کند. ببینید چه مردم خوبی هستند! اینقدر دلشان به حال مردم هند سوخته است که نمی‏خواهند بچه هایشان آن گونه تربیت بشوند، بلکه می‏خواهند راستگو باشند و حتی دروغ مصلحت آمیز هم نگویند! ولی رندان زود فهمیدند که اینها که جلو تدریس سعدی را در مدرسه‏ها گرفتند نه برای این است، بلکه برای آن است که سعدی در دیباچه کتاب گلستان می‏گوید:

ای کریمی که از خزانه غیب *** گبر و ترسا وظیفه خور داری‏

دوستان را کجا کنی محروم *** تو که با دشمنان نظر داری‏

از اول تو کلّه بچه‏ها می‏کند که ترساها دشمن خدا هستند. اینها نمی‏گفتند که به بچه‏های فارسی زبان در هندوستان سعدی را درس ندهید برای این شعرش، می‏گفتند: سعدی را درس ندهید چون بدآموزی کرده، گفته دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز است و این، بچه هایتان را فاسد می‏کند؛ اصلًا تعلیمات سعدی به درد نمی‏خورد! زردشتیها هم برای همین کلمه سعدی، گفته‏اند سخنان او به درد نمی‏خورد.

سعدیِ صددرصد ایرانیِ افتخار ایرانی، در کمال صراحت می‏گوید: گبر و مجوس دشمن خداست. به این دلیل، پورداوود می‏گفت: سعدی به درد نمی‏خورد، او بدآموزی می‏کند چون گفته دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه‏انگیز است. اینجا هم رندان زود فهمیدند که عیب سعدی این نبوده، عیب او آن بوده که گفته است: «گبر و ترسا وظیفه خور داری» و گبر را دشمن خدا دانسته است. منتها از این، سخن نمی‏گویند، آنجا می‏خواهند دقّ دلشان را سر سعدی بیرون بیاورند. بعلاوه اساساً خیلی عجیب است این حرف از جناب کانت و از هرکس که چنین حرفی زده باشد.

چطور ممکن است انسان معتقد باشد به این مطلب که راست را باید گفت ولو اینکه فلسفه خودش را بکلی از دست بدهد؟! راستی را که منشأ جنایتها در دنیا می‏شود باید گفت، دروغی را که جلو جنایتها را در عالم می‏گیرد و جانها و حقیقتهایی را نجات می‏دهد نباید گفت! آیا وجدان چنین حکمی می‏کند؟! اگر کسی درباره راست و دروغ تجربه داشته باشد این حرف را نمی‏زند. گاهی بعضی از حرفها را یک آدمهایی می‏زنند که در آن زمینه تجربه ندارند. مثلًا آدمی که در عمرش پایبند راستگویی نبوده و همیشه دروغ گفته است، اگر از او بپرسید: آیا چنانچه مصلحت ایجاب کند می‏توان دروغ گفت؟ می‏گوید: هیچ وقت نباید دروغ گفت، اصلًا نباید دروغ گفت؛ چون به عمرش راست نگفته که بعد ببیند در مواردی واقعاً از راستی مفسده برمی‏خیزد. چون این‏جور نیست، حرفش هم با واقعیت تطبیق نمی‏کند. یک آدمی که تجربه دارد یعنی در عمرش راستگو بوده است، یک راستگوی واقعی می‏فهمد که در مواردی راستی فلسفه خودش را از دست می‏دهد. در فقه اسلامی هم غیبت و دروغ هرکدام موارد استثنایی دارند، و حق هم این است.[1]

منبع :

انجمن شهید مطهری









[1] - مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج‏22، از صفحه 353 الی 356


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است