در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
آیا برخی داستان های قرآن حقیقت ندارد و تمثیلی است؟
پاسخ:

استاد مطهری با رد این نظر به این سوال این گونه جواب داده اند:

بعضی از مصریها راجع به برخی قصص قرآن یک حرف مفتی زده‏اند- که گاهی در کلمات غیر مصریها هم دیده می‏شود- که فلان داستان در تواریخ دنیا پیدا نشده است. خوب، پیدا نشده باشد. مگر تمام قضایایی که در دنیا واقع شده در کتب تاریخ هست؟! کتب تاریخی که ما الآن داریم، از حدود سه هزار سال پیش است؛ یعنی از حدود هزار و چهارصد سال پیش از دوره اسلام به این طرف می‏شود گفت تاریخ دنیا تا حدی روشن است. از آن جلوتر اصلًا ما تاریخ درستی در دنیا نداریم. از چهار، پنج هزار سال قبل به آن طرف را اساساً می‏گویند ازمنه ماقبل تاریخ.

بعضی‏ها راجع به برخی از قصص قرآن گفته‏اند که قرآن هدفش مقدس است؛ قصص را نقل می‏کند برای پند و عبرت گرفتن. قرآن که کتاب تاریخ نیست که بخواهد وقایع نگاری کند؛ وقایع را برای پندها ذکر می‏کند. وقتی که هدف پند است، دیگر فرق نمی‏کند که آن واقعه‏ای که نقل می‏کند واقعاً واقع شده باشد یا آن را به صورت یک داستان نقل کند که نتیجه بگیرد. مگر نیست که بسیاری از حکیمان دنیا پندهای بسیار بزرگ را از زبان حیوانات بیان کرده‏اند که همه مردم می‏دانند که اینها واقعیت ندارد؟ مثل داستانهای کلیله و دمنه که خرگوش چنین گفت، روباه چنین گفت، شیر چنین گفت، شیر آمد با روباه چنین سخن گفت، بعد خرگوش مأموریت پیدا کرد ... و وقتی می‏خواهد بگوید که انسان باید عاقل و فَطِن باشد و هیکل و زور نمی‏تواند با عقل و فکر و هوش برابری کند می‏گوید خرگوش به این کوچکی و کم قوّه‏ای، شیر به آن بزرگی و زورمندی را آخر در چاه معلّق می‏کند. این را برای پند و اندرز می‏گوید، و الّا داستانی واقع نشده که واقعاً شیری باشد و روباهی و خرگوشی و با همدیگر حرف زده باشند. بعضی خواسته‏اند چنین حرفی- العیاذباللَّه- بگویند که اصلًا ضرورتی ندارد ما در باب قصص قرآن، راجع به این جهتش فکر کنیم که آیا قصص قرآن تاریخ است یا تمثیل برای پند و اندرز.

ولی این حرف، بسیار حرف مفتی است. محال است که انبیاء، در منطق نبوت، برای یک حقیقت- العیاذباللَّه- یک امر واقع نشده و یک دروغ را ولو به صورت تمثیل بیان کنند. در ادبیات دنیا از این حرفها زیاد است. غیر از آنهایی که از زبان حیوانات گفته‏اند، آنهایی هم که از زبان حیوانات نگفته‏اند [از تمثیل استفاده کرده‏اند]. حتی همین داستان های سعدی که در گلستان و بوستان و غیره آمده، هیچ معلوم نیست که ارزش تاریخی داشته باشد و خیلی از آنها مسلّم شبهه ندارد، به جهت اینکه اصلًا داستان، خودش را نقض می‏کند. مثلًا می‏گوید: در هندوستان که بودم رفتم در بتخانه سومنات، آنجا زند و پازند می‏خواندند، بعد زدم بتها را شکستم، چنین کردم، چنان کردم. اصلًا معلوم نیست سعدی به عمرش به آنجا رفته باشد. و بعلاوه اگر در بتخانه سومنات رفته، آنجا زند و پازند چکار می‏کرده است؟! یا می‏گوید: در کاشغر که بودم بچه‏ای را دیدم که داشت فلان کتاب نحو را می‏خواند، من به او چنین گفتم و او به من چنین جواب داد. نه، او هدفش آن اندرزی است که می‏خواهد بدهد. از زبان سلطان محمود و ایاز حرفهایی می‏گوید. اینها واقعیتی ندارد.

قرآن، پیغمبر، ائمه و کسانی که تربیت شده این مکتب هستند محال است که برای هدف مقدس، از یک امر نامقدس مثلًا از یک امر پوچ، از یک امر باطل، از یک امر بی‏حقیقت ولو یک تمثیل استفاده کنند. این است که ما شک نداریم که تمام قصص قرآن همان‏طور که قرآن نقل کرده است عین واقعیت است. داستانی که قرآن نقل می‏کند، ما بعد از نقل قرآن احتیاجی نداریم که تأییدی از تواریخ دنیا پیدا کنیم.

تواریخ دنیا باید از قرآن تأیید بگیرند. ایشان (علامه طباطبائی) در تفسیر المیزان این اصل را با ادلّه‏ای از آیات قرآن ثابت می‏کنند که اساساً در سیره انبیاء چنین چیزی وجود نداشته که حتی برای هدف مقدسشان از یک امر نامقدس استفاده کنند.[1]

منبع :

 انجمن شهید مطهری



[1] - مجموعه آثار شهید مطهری ج 16 ص 99 الی 102


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است