در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
عرفان چه تفاوت ها و شباهت هایی با اخلاق و فلسفه دارد؟
پاسخ:

 

عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی دارای دو بخش است: بخش عملی و بخش نظری.

 

عرفان عملی:

بخش عملی عبارت است از آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان می‏کند و توضیح می‏دهد. عرفان در این بخش مانند اخلاق است .... از این نظر مانند علم اخلاق است که درباره «چه باید کرد» ها بحث می‏کند، با این تفاوت که:

اولًا عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث می‏کند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خداست و حال آنکه همه سیستم های اخلاقی ضرورتی نمی‏بینند که درباره روابط انسان با خدا بحث کنند، فقط سیستم های اخلاقی مذهبی این جهت را مورد عنایت و توجه قرار می‏دهند.

ثانیاً سیر و سلوک عرفانی- همچنان که از مفهوم این دو کلمه پیداست- پویا و متحرک است، برخلاف اخلاق که ساکن است؛ یعنی در عرفان سخن از نقطه آغاز است و از مقصدی و از منازل و مراحلی که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سرمنزل نهایی برسد .... ولی در اخلاق صرفاً سخن از یک سلسله فضایل است از قبیل راستی، درستی، عدالت، عفت، احسان، انصاف، ایثار و غیره که روح باید به آنها مزیّن و متجلّی‏ گردد ... بدون اینکه ترتیبی در کار باشد که از کجا آغاز شود و به کجا انتها یابد...

 

عرفان نظری:

بخش دیگر عرفان مربوط است به تفسیر هستی، یعنی تفسیر خدا و جهان و انسان. عرفان در این بخش مانند فلسفه است و می‏خواهد هستی را تفسیر نماید، برخلاف بخش اول که مانند اخلاق است و می‏خواهد انسان را تغییر دهد. همچنان که در بخش اول با اخلاق تفاوتهایی داشت، در این بخش با فلسفه تفاوتهایی دارد. "

 

" ...عرفان در این بخش خود مانند فلسفه الهی است که در مقام تفسیر و توضیح هستی است و همچنان که فلسفه الهی برای خودْ موضوع، مبادی و مسائل معرفی می‏کند، عرفان نیز موضوع و مسائل و مبادی معرفی می‏نماید. ولی البته فلسفه در استدلالات خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه می‏کند، و عرفان مبادی و اصول به اصطلاح کشفی را مایه استدلال قرار می‏دهد و آنگاه آنها را با زبان عقل توضیح می‏دهد.

استدلالات عقلی فلسفی مانند مطالبی است که به زبانی نوشته شده باشد و با همان زبان اصلی مطالعه شود، ولی استدلالات عرفانی مانند مطالبی است که از زبان دیگر ترجمه شده باشد؛ یعنی عارف- لااقل به ادعای خودش- آنچه را که با دیده دل و با تمام وجود خود شهود کرده است، با زبان عقل توضیح می‏دهد.

تفسیر عرفان از هستی و به عبارت دیگر جهان بینی عرفانی هستی، با تفسیر فلسفه از هستی تفاوتهای عمیقی دارد.

از نظر فیلسوف الهی، هم خدا اصالت دارد و هم غیر خدا، الّا اینکه خدا واجب الوجود و قائم بالذات است و غیر خدا ممکن الوجود و قائم بالغیر و معلول واجب الوجود. ولی از نظر عارف، غیر خدا به عنوان اشیائی که در برابر خدا قرار گرفته باشند- هرچند معلول او باشند- وجود ندارد، بلکه وجود خداوند همه اشیاء را دربر گرفته است؛ یعنی همه اشیاء، اسماء و صفات و شئون و تجلّیات خداوندند نه اموری در برابر او.

نوع بینش فیلسوف با عارف متفاوت است. فیلسوف می‏خواهد جهان را فهم کند، یعنی می‏خواهد تصویری صحیح و نسبتاً جامع و کامل از جهان در ذهن خود داشته باشد. از نظر فیلسوف حد اعلای کمال انسان به این است که جهان را آنچنان که هست با عقل خود دریابد، به طوری که جهان در وجود او وجود عقلانی بیابد و او جهانی شود عقلانی. لهذا در تعریف فلسفه گفته شده است: «صَیْرورَةُ الْانْسانِ عالَماً عَقْلِیّاً مُضاهِیاً لِلْعالَمِ الْعَیْنِیِّ» یعنی فیلسوفی عبارت است از اینکه انسان جهانی بشود عقلی شبیه جهان عینی.

ولی عارف به عقل و فهم کاری ندارد. عارف می‏خواهد به کُنه و حقیقت هستی که خداست برسد و متصل گردد و آن را شهود نماید.

از نظر عارف کمال انسان به این نیست که صرفاً در ذهن خود تصویری از هستی داشته باشد، بلکه به این است که با قدم سیر و سلوک به اصلی که از آنجا آمده است باز گردد و دوری و فاصله را با ذات حق از بین ببرد و در بساط قرب از خود فانی و به او باقی گردد.

ابزار کار فیلسوف عقل و منطق و استدلال است، ولی ابزار کار عارف دل و مجاهده و تصفیه و تهذیب و حرکت و تکاپو در باطن است. "[1]

این بود مختصری از تفاوت ها و شباهت های این سه علم ، تفصیل بیشتر را در ج2 کلیات علوم اسلامی (عرفان) پی بگیرید.

 

 



[1] - کلیات علوم اسلامی ج2 (عرفان). مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، ج‏23، ص: 27 تا 30 (با تلخیص)

 


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است