سوالاتی پیرامون جایگاه عشق در دنیای امروز و دستورات اسلام داشتم، به نظر شما چرا در جوامع امروز دیگر داستان لیلی و مجنون تکرار نمی شود ؟ چرا دیگر عشق مفهوم و معنایی ندارد؟ آیا این عشق و علاقه ها می تواند در زندگی زناشویی باقی بماند؟
شهید مطهری ره پبرامون عملکرد و نظریات دانشمندان غربی و جایگاه دستورات اسلامی در رابطه با عشق و علاقه در جامعه و زندگی زناشویی می فرمایند:
مطلب عمده در اینجا رابطه عشق و عفت است. باید ببینیم این استعداد عالی و طبیعی در چه زمینه و شرایطی بهتر شکوفان میگردد؟ آیا آنجا که یک سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت و تقوا بر روح مرد و زن حکومت میکند و زن به عنوان چیزی گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به فعلیت میرسد یا آنجا که احساس منعی به نام عفت و تقوا در روح آنها حکومت نمیکند و اساساً چنین مقرراتی وجود ندارد و زن در نهایت ابتذال دراختیار مرد است؟ اتفاقاً مسألهای که غیرقابل انکار است این است که محیطهای به اصطلاح آزاد مانع پیدایش عشقهای سوزان و عمیق است. در این گونه محیطها که زن به حال ابتذال درآمده است فقط زمینه برای پیدایش هوسهای آنی و موقتی و هرجایی و هرزه شدن قلبها فراهم است.
اینچنین محیطها محیط شهوت و هوس است نه محیط عشق به مفهومی که فیلسوفان و جامعه شناسان آن را محترم میشناسند یعنی آن چیزی که با فداکاری و از خودگذشتگی و سوز و گداز توأم است، هشیارکننده است، قوای نفسانی را در یک نقطه متمرکز میکند، قوه خیال را پر و بال میدهد و معشوق را آنچنانکه میخواهد در ذهن خود رسم میکند نه آنچنانکه هست، خلّاق و آفریننده نبوغها و هنرها و ابتکارها و افکار عالی است.
بهتر است اینجا مطلب را از زبان خود دانشمندانی که طرفدار اصول نوینی در اخلاق جنسی میباشند بشنویم. ویل دورانت میگوید:
زنان بیشرم جز در موارد زودگذر برای مردان جذاب نیستند. خودداری از انبساط، و امساک در بذل و بخشش بهترین سلاح برای شکار مردان است. اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشریح میکردند توجه ما به آن جلب میشد ولی رغبت و قصد به ندرت تحریک میگردید.
مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیاست و بدون آنکه بداند حس میکند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقّت عالی خبر میدهد. حیا (و درنتیجه عزیز بودن زن و معشوق واقع شدن او برای مرد) پاداشهای خود را پس انداز میکند و درنتیجه نیرو و شجاعت مرد را بالا میبرد و او را به اقدامات مهم وامی دارد و قوایی را که در زیر سطح آرام حیات ما ذخیره شده است بیرون میریزد.» [1]
برتراند راسل در کتاب زناشویی و اخلاق در فصلی که به عنوان «عشق رمانتیک» باز کرده است میگوید:
اصل اساسی عشق رمانتیک آن است که معشوقِ خود را بسیار گرانبها و به دست آوردنش را بسیار دشوار بدانیم ... بهای زیادی که برای زن قائل میشدند نتیجه روانشناسی اشکال تصرف وی بود.[2]
و نیز میگوید:
«کسانی هم که افکار کهنه را پشت سر گذاشتهاند در معرض خطر دیگری در مورد عشق به مفهوم عمیقی که ما برای آن قائلیم قرار گرفتهاند. اگر مردی هیچ گونه رادع اخلاقی در برابر خود نبیند یکباره تسلیم تمایلات جنسی شده و عشق را از کلیه احساسات جدی و عواطف عمیق جدا ساخته و حتی آن را با کینه همراه میسازد.» [3]
آنچه مسلّم است این است که محیطهای اشتراکی جنسی یا شبه اشتراکی که آقای راسل و امثال او پیشنهاد و آرزو میکنند، کُشنده عشق به مفهومی است که فیلسوفان از آن دم میزنند و آن را اوج حیات و حد اعلای شور زندگی میخوانند، از او به عنوان معلم و مربی، الهام بخش و کیمیا یاد میکنند و کسی را که همه عمر از آن بینصیب مانده است لایق انسانیت نمیشمارند.
به نظر میرسد این حالت روحی که مغایر با شهوت جنسی- لااقل از لحاظ کیفیت و هدف- شناخته شده است دو نوع است و به دو صورت مختلف ظهور میکند؛ یکی به صورت حالت پرشور و پرسوز و گدازی که درنتیجه دور از دسترس بودن محبوب و هیجان فوق العاده روح و تمرکز قوای فکری در نقطه واحد از یک طرف، و حکومت عفاف و تقوا بر روح عاشق از طرف دیگر، تحولات شگرفی در روح ایجاد میکند، احیاناً نبوغ میآفریند؛ و البته هجران و فراق شرط اصلی پیدایش چنین حالتی است و وصال مدفن آن است و لااقل مانع است که به اوج شدت خود برسد و آن تحولات شگرفی که مورد نظر فیلسوفان است به وجود آورد.
این گونه عشقها بیشتر جنبه درونی دارد؛ یعنی موضوع خارجی بهانهای است برای اینکه روح از باطن خود بجوشد و برای خود معشوقی آنچنانکه دوست دارد بسازد و از دیدگاه خود آنطور که ساخته- نه آنطور که هست- ببیند. کم کم کار به جایی میرسد که به خود آن ساخته ذهنی خو میگیرد و آن خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح میدهد.
نوع دیگر، آن مهر و رقّت و صفا و صمیمیتی است که میان زوجین در طول زمان در اثر معاشرت دائم و اشتراک در سختیها و سستیها و خوشیها و ناخوشیهای زندگی و انطباق یافتن روحیه آنها با یکدیگر پدید میآید. اگر اجتماع، پاک و ناآلوده باشد و تمتعات زوجین همان طوری که اصول عفاف و تقوا ایجاب میکند به یکدیگر اختصاص یابد، حتی در دوران پیری که شهوت خاموش است و قادر نیست زوجین را به یکدیگر پیوند دهد، آن عاطفه صمیمانه سخت آنها را به یکدیگر میپیوندد.
نفقه دادن مرد به زن و شرکت عملی زن در مال مرد، از همه بالاتر اختصاص کانون خانوادگی و استمتاعات جنسی و اختصاص محیط بزرگ به کار و فعالیت، از علل عمده این صفا و صمیمیت است. تدابیری که اسلام در روابط زوجین و غیره به کار برده است سبب شده که در محیطهای اسلامی- برخلاف محیط اروپای امروز- این گونه صمیمیتها و مهر و صفاها و عشقها زیاد پیدا شود.
نوع اول در حقیقت پرواز و کنش و جذب و انجذاب دو روح متباعد است و نوع دوم وحدت و یگانگی دو روح معاشر. فرضاً کسی در نوع اول تردید کند، در نوع دوم نمیتواند تردید داشته باشد.
در آیه قرآن، آنجا که پیوند زوجیت را یکی از نشانههای وجود خداوند حکیم علیم ذکر میکند، با کلمه «مودّت» و «رحمت» یاد میکند (چنانکه میدانیم «مودّت» و «رحمت» با شهوت و میل طبیعی فرق دارد)، میفرماید:
وَ مِنْ ایاتِهِ انْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ انْفُسِکُمْ ازْواجاً ... وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً [4]
با همه اختلافی که میان این دو نوع عشق وجود دارد و یکی مشروط به هجران است و دیگری به وصال، یکی از نوع ناآرامی و کشش و شور است و دیگری از نوع آرامش و سکون، در یک جهت مشترکند: هر دو گلهای باطراوتی میباشند که فقط در اجتماعاتی که بر آنها عفاف و تقوا حکومت میکنند میرویند و میشکفند. محیطهای [اشتراکی] جنسی یا شبه اشتراکی جنسی نه قادرند عشق به اصطلاح شاعرانه و رمانتیک به وجود آورند و نه میتوانند در میان زوجین آنچنان صفا و رقّت و صمیمیت و وحدتی- که بدان اشاره شد- به وجود آورند.[5]
جهت مطالعه بیشتر در این زمنه کتاب اخلاق جنسی از شهید مطهری ره را به شما پیشنهاد می کنیم .
[2] زناشویی و اخلاق، ص 36
[5] مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج19، ص: 667( کتاب اخلاق جنسی )