می خواستم بدانم معنای لا اکراه فی الدین با رفتار پیامبر ص که بت ها را می شکند و می گوید کسی حق ندارد این دین را داشته باشد تناقض ندارد؟
شهید مطهری در مورد آزادی عقیده، حدود و شرایط آن در کتاب جهاد و آینده انقلاب اسلامی و دیگر کتب بحث های خوب و جامعی مطرح کرده اند.
شهید مطهری ره در کتاب جهاد می فرمایند: در مورد آزادی عقیده، فرق است میان «آزادی فکر» و «آزادی عقیده». فکر منطق است. انسان یک قوهای دارد به نام قوه تفکر که در مسائل میتواند حساب کند و براساس تفکر و منطق و استدلال انتخاب کند، ولی عقیده به معنی بستگی و گره خوردگی است. ای بسا عقیدههایی که هیچ مبنای فکری ندارد، مبنایش صرفاً تقلید است، تبعیت است، عادت است، حتی مزاحم آزادی بشر است. آنچه که از نظر آزادی بحث میکنیم که باید بشر در آن آزاد باشد فکر کردن است. اما اعتقادهایی که کوچکترین ریشه فکری ندارد، فقط یک انعقاد و یک انجماد روحی است که نسل به نسل آمده است، آنها عین اسارت است و جنگیدن برای از بین بردن این عقیدهها جنگ در راه آزادی بشر است نه جنگ علیه آزادی بشر.
آن کسی که آمده در مقابل یک بت که خودش به دست خودش ساخته از او حاجت میخواهد، او به تعبیر قرآن از یک حیوان خیلی پستتر است؛ یعنی عمل این آدم کوچکترین مبنای فکری ندارد، اگر فکرش یک ذره تکان بخورد این کار را نمیکند. این فقط یک انعقاد و انجماد است که در دل و روحش پیدا شده و ریشهاش تقلیدهای کورکورانه است. او را باید به زور از این زنجیر درونی آزاد کرد تا بتواند فکر کند. بنابراین کسانی که آزادی تقلید و آزادی زنجیرهای روحی را به عنوان آزادی عقیده تجویز میکنند اشتباه میکنند. آنچه ما به حکم آیه «لا اکراه فی الدین» طرفدار آنیم آزادی فکر است نه آزادی عقیده.
به عبارت دیگر تفکر و انتخاب آزاد است یک مطلب است، و اما عقیده آزاد است مطلب دیگر است. بسیاری از عقیدهها و اعتقادات مبنای فکری دارد یعنی بسیاری از اعتقادها را انسان تشخیص داده و انتخاب کرده است. دلبستگی و عقد قلبی که در انسان پیدا میشود، در بسیاری از موارد ناشی از تشخیص و انتخاب است. اما آیا همه عقاید بشر مبنی بر فکر و تشخیص و انتخاب است؟ و یا اکثر عقاید بشر یک بستگیها و انعقادهای روحی است که هیچ مبنای فکری ندارد، مبنای
عاطفی دارد، مثل آنچه قرآن در باب تقالید نسلهای بعد از نسلهای پیشتر طرح میکند: انّا وَجَدْنا ابائَنا عَلی امَّةٍ وَ انّا عَلی اثارِهِمْ مُقْتَدونَ [1]
که قرآن خیلی روی این مطلب تکیه کرده؛ و همچنین است عقایدی که با پیروی از اکابر صورت میگیرد. اساساً آزادی عقیده در این موارد معنی ندارد، زیرا آزادی یعنی رفع مانع از فعالیت یک قوه فعال و پیشرو، ولی عقیده به این معنی نوعی رکود و جمود است. آزادی در رکود، مساوی است با مفهوم آزادی زندانی در بقای در زندان و آزادی آدمِ به زنجیربسته در بسته بودن؛ تفاوت در این است که زندانی و زنجیریِ جسم حالت خود را حس میکند اما زندانی و زنجیری روح حس نمیکند. این است که ما میگوییم آزادی عقیدهای که ناشی از تقلید و تبعیت محیط است نه از تفکر آزاد، معنی ندارد.[2]
[2] مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج20، ص: 253 تا ص 260