در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
تقرّب به خدا یعنی چه؟
پاسخ:

انس ما با مفاهیم اعتباری و اجتماعی که در زندگی اجتماعی به کار می‏بریم غالباً سبب خطا و اشتباه ما می‏شود؛ سبب می‏شود که الفاظی که در معارف اسلامی آمده است از معنای حقیقی خود منسلخ شوند و مفهومی اعتباری و قراردادی پیدا کنند.

ما آنجا که کلمه «قرب» و نزدیکی را در خارج از مفاهیم اجتماعی به کار می‏بریم همان مفهوم حقیقی را اراده می‏کنیم؛ مثلًا می‏گوییم در نزدیکی این کوه چشمه‏ای است، یا خود را به نزدیک این کوه رساندم. در اینجا مراد ما قرب واقعی است؛ یعنی واقعاً دوری و نزدیکی فاصله خود را تا کوه در نظر می‏گیریم و از کلمه «قرب» منظورمان این است که آن فاصله- که یک امر واقعی است نه قراردادی- کمتر شده است. امّا وقتی که می‏گوییم فلان شخص نزد فلان مقام اجتماعی قرب پیدا کرده است و یا می‏گوییم فلان شخص با فلان خدمت خود به فلان مقام نزد او تقرّب حاصل کرد، در اینجا ...مقصودمان این است که خدمتگزار در اثر خدمتش در روحیّه مخدوم خود تأثیر کرد و او را از خود راضی نمود و حال اینکه قبلًا راضی نبود، یا او را از خود راضی‏تر کرد و در نتیجه از این پس مخدوم بیش از گذشته به او عنایت خواهد داشت. پس استعمال «قرب» در اینجا یک استعمال مجازی است نه حقیقی؛ واقعاً وجود خارجی این شخص در نزدیکی وجود خارجی آن شخص قرار نگرفته است، بلکه از آن رابطه خاصّ روحی که از طرف مخدوم نسبت به خادم برقرار شده و آثاری که بر این رابطه روحی مترتّب است، مجازاً و تشبیهاً «قرب» تعبیر شده است.

قرب به ذات حق چطور؟ آیا قرب حقیقی است یا قرب مجازی؟ آیا واقعاً بندگان با اطاعت و عبادت و سلوک و اخلاص به سوی خدا بالا می‏روند و به او نزدیک می‏شوند؟ فاصله‏شان کم می‏شود تا آنجا که فاصله از بین می‏رود و به تعبیر قرآن «لقاء ربّ» حاصل می‏گردد، و یا اینکه همه این تعبیرات، تعبیرات مجازی است؟ به خدا نزدیک شدن یعنی چه؟! خدا دور و نزدیکی ندارد. نزدیکی به خدا عیناً مانند نزدیکی به یک صاحب مقام اجتماعی است؛ یعنی خدا از بنده خود خشنودی حاصل می‏کند و در نتیجه، لطف و عنایتش عوض می‏شود و بیشتر می‏گردد.[1]

..نتیجه سخن منکران قرب حق این است که در اثر طاعت و عبادت، نه نسبت خداوند به بنده فرق می‏کند- همچنانکه طرفداران قرب حقیقی نیز به این مسأله اعتراف دارند- و نه نسبت بنده با خدا فرق می‏کند. از نظر نزدیکی و دوری حقیقی، اوّلین شخص جهان بشریّت یعنی رسول اکرم با شقی‏ترین آنها از قبیل فرعون و ابو جهل مساوی‏اند.

حقیقت این است که این اشتباه از یک نوع طرز تفکّر مادّی درباره خدا و انسان- و بالاخص درباره انسان- پیدا شده است. کسی که انسان و روح انسان را صرفاً توده‏ای از آب و گل می‏داند و نمی‏خواهد به اصل فَاذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی[2] اعتراف کند و حتّی این تعبیر را نیز حمل به یک معنای مجازی می‏کند، چاره‏ای ندارد جز انکار قرب واقعی حق.

ولی چه لزومی دارد که ما انسان را اینچنین حقیر و خاکی فرض نماییم تا مجبور شویم همه چیز را تأویل و توجیه کنیم؟ خداوند کمال مطلق و نامحدود است، و از طرفی حقیقت وجود مساوی با کمال است و هر کمال واقعی به حقیقت وجود که حقیقتی اصیل است باز می‏گردد از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، رحمت، خیریّت و غیره.

موجودات در اصل آفرینش به هر نسبت که از وجودی کامل‏تر- یعنی از وجودی قوی‏تر و شدیدتر- بهره‏مند هستند، به ذات الهی که وجود محض و کمال صرف است نزدیکترند. طبعاً فرشتگان از جمادات و نباتات به خداوند نزدیکترند و به همین جهت بعضی از فرشتگان از بعضی دیگر مقرّب‏ترند، بعضی حاکم و مطاع بعضی دیگر می‏باشند؛ و البتّه این تفاوت مراتب قرب و بعد مربوط به اصل خلقت و به اصطلاح مربوط به قوس نزول است.

موجودات، بخصوص انسان، به حکم «انّا لِلّهِ وَ انّا الَیْهِ راجِعونَ»[3] به سوی خداوند بازگشت می‏کنند. انسان به حکم مرتبه وجودی خود، این بازگشت را باید به صورت طاعت و عمل اختیاری و انجام وظیفه و به صورت انتخاب و اختیار انجام دهد. انسان با پیمودن طریق طاعت پروردگار واقعاً مراتب و درجات قرب پروردگار را طی می‏کند؛ یعنی از مرحله حیوانی تا مرحله فوق ملک را می‏پیماید. این صعود و تعالی یک امر تشریفاتی و اداری نیست، قراردادی و اعتباری نیست، از قبیل بالا رفتن از عضویّت ساده یک اداره تا مقام وزارت، و یا از عضویّت ساده یک حزب تا رهبری آن حزب نیست، بلکه بالا رفتن بر نردبان وجود است، شدّت و قوّت و کمال یافتن وجود است که مساوی است با زیادت و استکمال در علم و قدرت و حیات و اراده و مشیّت و ازدیاد دایره نفوذ و تصرّف. تقرّب به خداوند یعنی واقعاً مراتب و مراحل هستی را طی کردن و به کانون لا یتناهی هستی نزدیک شدن.

بنابراین محال است که انسان در اثر طاعت و بندگی و پیمودن صراط عبودیّت به مقام فرشته نرسد و یا بالاتر از فرشته نرود و لا اقل در حدّ فرشته از کمالات هستی بهره‏مند نباشد. قرآن برای تثبیت مقام انسانی می‏گوید:

 «ما فرشتگان را فرمان دادیم که در پیشگاه آدم سجده کنند و همه فرشتگان بلا استثناء سجده کردند جز ابلیس که حاضر نشد»[4]

حقّاً باید گفت منکر مقام انسان هر که هست ابلیس است.[5]

 

 



[1] - البتّه اینجا سؤال دیگری پیش می‏آید و آن اینکه خشنودی خداوند یعنی چه؟

خداوند محلّ حوادث نیست که از کسی خشنود نباشد و بعد خشنود شود و یا خشنود باشد و بعد ناخشنود شود. ناچار جواب می‏دهند که تعبیر «خشنودی» و «ناخشنودی» نیز یک تعبیر مجازی است؛ مقصود آثار رحمت و عنایت حقّ است که در صورت طاعت و بندگی می‏رسد و نه چیز دیگر.

آن رحمت ها و عنایت ها چیست؟ در اینجا منطق ها فرق می‏کند: برخی رحمت ها و عنایت ها را اعمّ از معنوی و مادّی می‏دانند- رحمت معنوی یعنی معرفت و لذّت حاصل از آن، و رحمت مادّی یعنی باغ و بهشت و حور و قصور- امّا بعضی دیگر حتّی از اعتراف به رحمت معنوی نیز امتناع دارند و همه عنایات و مقامات انسانها را در نزد خداوند محدود می‏کنند به باغ و بهشتهای جسمانی و حور و قصور و سیب و گلابی.

نتیجه سخن دسته اخیر این است که معنای تقرّب بیشتر اولیاء خدا به ذات احدیّت این است که بیش از افراد دیگر حور و قصور و سیب و گلابی و باغ و بوستان در اختیار دارند.

[2] - حجر/ 29

[3] - بقره/ 156

[4] -  بقره/ 34

[5] - برگرفته از مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهری، ج‏3، ص: 291تا ص: 293 (با تصرف)


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است