در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
گزاره های پایه که گزاره های غیر پایه از آنها بدست می آیند، خود چگونه بدست می آیند. یعنی شناخت گزاره های پایه چگونه حاصل می شود و از چه طریقی می توان فهمید که گزاره ای پایه است یا نیست؟
پاسخ:

در مورد مطالب مطرح شده نکاتی را به اختصار بیان می کنیم:

در مورد اینکه گزاره های پایه را انسان چگونه به دست آورده است و از کجا ناشی شده اند اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد افلاطون می گوید که انسان وقتی به این دنیا می آید همه چیز را می داند، چون روح انسان قبلاً در عالمی وجود داشته است که با همه حقایق مرتبط بوده است و اکنون چون شبحی آن واقعیت ها را به یاد می آورد و کار معلم همان یادآوری حقایق است و نه آموزش آنها. یعنی مذکّر است نه معلم به یادآورنده است نه یاد دهنده. اما قرآن کریم عکس این نظریه را بیان می کند و می فرماید:والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الأفئده لعلکم تشکرون.[i]

جناب کانت عقیده دارد که یک سلسله معلومات قبلی و غیر حاصل از تجربه و حواس ما یعنی معلوماتی که به عقیده او لازمه ساختمان ذهن است،  وجود دارند. یعنی بعضی از معلومات انسان قبلی و فطری و دسته ای بعدی و تجربی هستند، ولی بعضی از فیلسوفان مادی مسلک و حسی غرب می گویند در لوح و ضمیر آدمی هیچ گونه معلوماتی وجود ندارد و همه چیز را انسان از بیرون دریافت می کند.

فلاسفه اسلامی در عین حالی که می گویند اصول اولیه تفکر انسان و گزاره های پایه آموختنی و استدلالی نیستند ولی آنان را ذاتی او نمی دانند. و این اصول تفکر نه از راه تجربه حاصل می شوند و نه از راه استدلال، ولی ساختار بشر به گونه ای است که وقتی دو طرف قضایا را می بینید یعنی موضوع و محمول را درمی یابد بلافاصله حکم به رابطه میان موضوع و محمول می کند. مثلاً وقتی می گوییم ”کل از جزء بزرگتر است“ افلاطون می گوید این قضیه را انسان را ازل می دانست. کانت می گوید یک سلسله عناصر ذهنی فطری است که در ساختمان ذهن دخالت دارند. و حکماء اسلامی می گویند نوزاد وقتی به دنیا آمد هیچ چیز نمی دانست حتی قضیه مذکور را نمی دانست چون از کل و جزء تصوری ندارد ولی همین که این تصور را دریافت کرد و جزء و کل را تصور کرد بدون نیاز به دلیل و معلم و تجربه حکم می کند که کل از جزء بزرگتر است.

انسان دارای ابعاد متعددی است:

الف ـ غریزه: که بین انسان و حیوان مشترک است؛

ب ـ طبیعت که بین انسان و جمادات و حیوان مشترک است؛

ج ـ فطرت که مختص انسان است.

فطرت که خلقت ویژه انسان است دو بخش است:

 1 ـ فطرت ادراکی

 2ـ فطرت احساسی یا فطرت دل یا گرایشهای عالی.

 فطرت ادارکی عبارت است از نوع خلقت انسان و ویژگی خلقت او که به گونه ای آفریده شده است که وقتی با این گزاره های پایه روبرو می شود بدون دلیل و استدلال می پذیرد یعنی مبدأ این گزاره های پایه نوع آفرینش و خلقت ویژه آدمی یا فطرت ادراکی اوست.[ii]

 گزاره های پایه اولاً محدود و معدود بوده و به عنوان سرمایه علمی بشر محسوب می شوند و ثانیاً بدیهی اند یعنی آدمی بدون استدلال و دلیل آوردن آنها را می پذیرد. ثالثاً قابل فهم عموم هستند. البته ممکن است کسانی این معانی بدیهی را در قالب اصطلاح ندانند ولی وقتی برای آنان بیان شود بدون آنکه نیازمند به استدلال باشند پذیرای آن حقایق خواهند شد. و اگر از آنان بپرسیم دلیل شما چیست خواهند گفت این خود به خود معلوم است. ممکن است بعضی از قضایا فقط برای بعضی بدیهی باشند که این بداهت را نمی توان نشانه آن دانست که این قضیه از گزاره های پایه است یک عالم تجربی به طور بدیهی می داند که آب در 100 درجه به جوش می آید.

ولی اگر دقت کنیم این گزاره بعدها بدیهی شده است که آدمی آن را در چند مورد تجربه کرده است و در حقیقت گزاره نظری و اکتسابی است نه پایه و فطری یعنی بدیهی اولی نیست و بدیهی ثانوی است. از دیگر خصوصیات این گزاره ها آن است که خطاناپذیرند چرا که مستند به علم حضوری هستند نه حصولی و در قضایای بدیهی، محمول قضیه از تحلیل موضوع آن بدست می آید.  به عبارت دیگر این قضایا از قبیل قضایای تحلیلی هستند که ما اتحاد موضوع و محمولشان را با تجربه درون ذهنی می یابیم. در قضیه کل از جزء بزرگتر است ما با تحلیل کل که موضوع است ”بزرگتر بودن از جزء“ که محمول است را بدست می آوریم.

توجه 1: قضیه تحلیلی عبارت از قضیه ای است که صدق و حقیقت آنها از معانی آنها استنباط و نتیجه می شود مانند یک مثلث سه ضلع دارد یا همه شوهران ازدواج کرده اند که این قضایا بواسطة ساختمان صوری خود حقیقی اند.

توجه 2: دلیل خطا ناپذیر بودن علم حضوری این است که در علم حضوری، واسطه ای در کار نیست (بر خلاف علم حصولی) تا گفته شود ممکن است این واسطه با ذوالواسطه مطابق نباشد، بلکه خود معلوم نزد عالم حاضر است. یعنی خود واقعیت عینی مورد شهود قرار گرفته است نه اینکه صورتها و مفاهیم ذهنی نقش میانجی را ایفا کنند.



[i]سوره نحل آیه 78.

[ii](برای توضیح بیشتر و مفصلتر ر.ک. کتاب فطرت استاد شهید مطهری، مجموعه آثار ج3)

 


h- 4919،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است