در سال 1343 كه تهران بودم و سخت مشغول این برنامههای گوناگون، مسلمانهای هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنیانگذارش روحانیت بود و به دست مرحوم آیت الله بروجردی بنیان گذارده شده بود، فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققی آمده بودند ایران، یك نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت الله میلانی و آیت الله خوانساری شده بود و آیت الله حائری و آیت الله میلانی به بنده اصرار كردند كه باید بروید به آنجا. آقایان دیگر هم اصرار میكردند.
از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیئتهای موتلفه تصویب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابی منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود، دوستان فكر میكردند كه به یك صورتی من را از ایران خارج كنند و در خارج مشغول فعالیتهایی باشم. وقتی این دعوت پیش آمد به نظر دوستان رسید كه این كار خوبی است. زمینه خوبی است كه بروید و آنجا مشغول فعالیت بشوید. البته خود من ترجیح میدادم كه در ایران بمانم. مِیگفتم كه هر مشكلی پیش بیاید اشكالی ندارد. ولی در جمع دوستان میپذیزفتند كه بروم خارج بهتر است. مشكل من گذرنامه بود كه به من نمیدادند ولی دوستان گفتند از طریق آیت الله خوانساری میشود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه كارها از طریق ایشان حل میشد و آیت الله خوانساری اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند. به این طریق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقاین مراجع به خصوص آیت الله میلانی به هامبورگ رفتم.
دشواری كار من این بود كه از فعالیتهایی كه اینجا داشتم دور میشدم و این برای من سنگین بود و تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت بلكه برگردم. ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات، تشكیلات اسلامی. چون جوانهای عزیز ما از ایران خیلیشان با علاقه به اسلام میآمدند و كنفدراسیون و سازمانهای الحادی چپ و راست این جوانها را منحرف و اغوا میكردند. با همت چند تن از جوانهای مسلمانی كه در اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا بودند كه با برادران عرب و پاكستانی و هندی و آفریقایی و غیره كار میكردند و بعضی از آنها هم در این سازمانهای دانشجویی ایرانی هم بودند، هسته اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسیزبان آنجا را به وجود آوردیم. مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت. فعالیتهایی برای شناساندن اسلام انقلابی به نسل جوانمان داشتیم.[1]
تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم و مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت. بیش از 5 سال آنجا بودم كه در طی این 5 سال سفری به حج مشرف شدم، سفری به سوریه، لبنان و آمدم به تركیه برای بازدید از فعالیتهای اسلامی آنجا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) و امیدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعهمان بازگردد و سفری هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48 ، به هر حال كارهای آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ایران برای یك مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم كه با این آمدن امكان بازگشتم كم است.[2]
كنفرانسهای آموزشی و آگاهی دهنده ای را كه از سال 44 تا 49 در مجامع دانشگاهی و كلیسایی آلمان برگزار می كرد، از جمله اصیل ترین فعالیتهای اسلامی ایشان به حساب می آید. البته فعالیتهای ایشان در مدت پنج سال اقامت در آنجا منحصر به موارد یاد شده نبود، بلكه ایشان با تمام گروهها ارتباط برقرار كرد و دامنه فعالیتهایش را در سطح اروپا گسترش داد.[3]
مصاحبه با شهید بهشتی
شما به نماینگی از طرف مراجع ایران به اروپا آلمان رفته بودید، آیا فقط فعالیتتان مختص به آلمان بود یا در سایر كشورهای دیگر اروپائی هم فعالیت داشتید؟
اقامت من در هامبورگ بود، ولی حوزه فعالیت من كل آلمان بخصوص اطریش بود و یك مقدار كمی هم سویس و انگلستان بود اما ارتباط ما با همه كشورها و ارتباط كتبی با سوئد، با هلند، با بلژیك، با آمریكا، با ایتالیا، با فرانسه، با این كشورها ما ارتباط داشتیم.
نقش شما در انجمن های خارج كشور چه بود؟
خدمتتان عرض كنم كه من نه عضو بودم و نه به دست من می گشت من بنیان گذار این انجمنها بودم و همكاری می كردم و مشاور بودم برای آنها و كمك می كردم و در كارهایشان سخنرانى، مشورتهای تشكیلاتى، و سازمان دهی و مختصر كمك های مالی كه از مسجد برای آنها می بردم سمینارهای اسلامی را برایشان تشكیل می دادیم، یك سمینار بسیار خوبی برای آنها تشكیل دادیم در مسجد هامبورگ، شبانه روزى، چند روز سمینار جالبی بود كه نتایج آنهم در چند جزوه در حوزهها پخش شد جزوه ایمان در زندگی انسان، جزوه كدام مسلك اینها جزوههائی بود كه در آن موقع پخش می شد و جزوه های مؤثری هم بود.[4]