در
کتابخانه
بازدید : 1634678تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره عبس</span>تفسیر سوره عبس
Expand تفسیر سوره تكویرتفسیر سوره تكویر
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره انفطار</span>تفسیر سوره انفطار
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مطفّفین</span>تفسیر سوره مطفّفین
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره انشقاق</span>تفسیر سوره انشقاق
Expand تفسیر سوره بروج تفسیر سوره بروج
Expand تفسیر سوره طارق تفسیر سوره طارق
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
علمای اهل تسنن عموما، و بعضی از مفسرین از علمای شیعه گفته اند آن كسی كه رویش را ترش كرد و اعراض كرد، خود پیغمبر اكرم بود؛ البته به خاطر همین جهت كه حضرت دید تا این شخص آمد یكدفعه اینها با خود می گویند: بیا این هم مریدها! همین كر و كورها! همین كور و كچل ها! یعنی با آمدن این شخص، با این روح پرنخوتی كه اینها داشتند، یكدفعه برنامه بهم می خورْد. رسول اكرم از این جهت ناراحت شد كه چرا او اینچنین بی موقع آمد.
ولی اكثر مفسرین شیعه و از جمله تفسیر المیزان به شدت این احتمال را نفی می كنند و مضمون حدیثی از امام صادق علیه السلام را كه در این مورد رسیده است تأیید می كنند. حضرت صادق می فرماید: در آن مجلس كه پیغمبر نشسته بودند و این اكابر و بزرگان قریش هم بودند- با همین جوّ و خصوصیاتی كه عرض كردم- یكی از صحابه كه از امویها بود [1]، تا عبداللّه بن اُمّ مكتوم وارد شد، رویش را ترش كرد و برگرداند [2]. با خود گفت: این دیگر چه بود پیدایش شد؟ ! در یك چنین وقتی كه عده ای از این گردن كلفتها آمده اند و دارند نرم می شوند- در حالی كه اینها اصلا نمی خواهند با این مستضعفین در یك مجلس جمع شوند- این كجا بود پیدا شد؟ ! البته عبداللّه بن امّ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 357
مكتوم چون خودش كور بود، نمی دید چه كسی رویش را ترش كرد؛ حال یا فهمید یا نفهمید.

حضرت صادق می فرماید: «آن روترش كننده فردی از اُمویین بود (یعنی عثمان بود كه چنین كاری كرد) و مورد این ملامت و عتاب، آن شخص است نه پیغمبر اكرم. » و تفسیر المیزان [برای اثبات این مدعا] قرائن زیادی ذكر می كند.
بعدا مفسرین اهل تسنن و بعضی از غیر اهل تسنن [كه معتقدند آن شخص پیغمبر اكرم بوده است ] این مسئله را مطرح كردند كه: این كار یك كار خلاف شمرده می شود؛ آنوقت چطور می شود رسول اكرم چنین كار خلافی را مرتكب شده باشد؟ خودشان جواب می دهند كه: هنوز این دستور نرسیده بود كه نباید چنین كاری كرد. كار، آنوقت خلاف است كه دستورش قبلا رسیده باشد، بعد مخالفت شود؛ ولی چیزی كه هنوز دستورش نرسیده است، خلاف شمرده نمی شود. ممكن است یك امری بعدها دستور اكید بر خلاف بودنش صادر شود، در این صورت قبل از آن كه آن دستور نازل شود، خلاف شمرده نمی شود.
ولی تفسیر المیزان این جواب را رد می كند؛ می گویند: اولا برخی خلافها هست كه احتیاجی به دستور شرع ندارد؛ عقل هم برای تشخیص خلاف بودن آن كافی است. مثلا گفته اند: مسافر در سفر، نمازش را قصر كند و روزه اش را بخورد. قبل از این كه این دستور برسد، اگر كسی در سفر روزه بگیرد و نمازش را تمام بخواند خلاف نیست چون هنوز دستور نرسیده. بعد كه دستور رسید اگر كسی بر خلاف آن عمل كند خلاف كرده. قبل از دستور و بعد از دستور فرق می كند، چون این یك دستور تعبدی است و دستوری نیست كه هركسی به فطرت و عقل خودش درك كند. ولی برخی خلافها هست كه لزومی ندارد كه دستور بدهند؛ انسان به فطرت و وجدان خودش هم خلاف بودن آن را درك می كند. آیا پیغمبر اكرم قبل از آن كه دستور صریح وحی به او برسد، احساس نمی كرد كه تحقیر كردن و بی اعتنایی كردن به فقیر و اعمی- از آن جهت كه اعمی و فقیر است و از طبقه پست است- امر نامطلوبی است، كه قرآن باید به او دستور بدهد؟ ! ثانیا ایشان [3]آیات زیادی از قرآن می آورند كه در آنها به پیغمبر دستور رسیده كه نسبت به مؤمنین خفض جناح كن: وَ اِخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اِتَّبَعَكَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ َ [4]و ثابت می كنند كه بعضی از این آیات قبل از آیه عبس نازل شده. پس این گونه هم نیست كه قبل از این قضیه در این موضوع دستوری نرسیده باشد.

مخصوصا آنجا كه خدا در سوره قلم (كه می گویند دومین سوره ای است كه نازل شده است) خطاب به پیغمبر می فرماید: وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ [5]تو الآن آن عالیترین اخلاقهایی كه یك انسان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 358
باید داشته باشد، داری.
بنابراین، دیگر نمی تواند یك چنین نقطه ضعفی [یعنی رو ترش كردن در مقابل اعمی و فقیر] وجود داشته باشد، كه بعد با آیه قرآن این نقطه ضعف اصلاح شده باشد. و علاوه بر اینها ما در این مورد روایت داریم و روایت برای این كه مفسّر آیه باشد كافی است. آیه هیچ تصریحی ندارد، چون نفرمود: «عَبَسْتَ وَ تَوَلَّیْتَ» تو عبوس كردی و تو اعراض كردی، بلكه به صورت غیاب فرموده:

عَبَسَ وَ تَوَلّی رو ترش كرد و پشت كرد و روبرگرداند. یعنی خودِ آن عملِ نامطلوب را ذكر می كند، به صورت غیاب نه به صورت خطاب. ولی بعد كه مسئله عتاب از بین می رود، مسئله دیگر را به صورت خطاب می گوید: وَ ما یُدْرِیكَ لَعَلَّهُ یَزَّكّی. `أَوْ یَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ اَلذِّكْری .
این كلماتِ ما اَدْریكَ و ما یُدْریكَ كلماتی هستند كه در قرآن زیاد استعمال می شوند: وَ ما أَدْراكَ ما لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ [6]تو چه می دانی كه لیلة القدر چیست! این كه می گویند اینها صیغه تعجب اند، مقصود این نیست كه آیا «تو» ی پیغمبر می دانی یا نمی دانی، بلكه مقصود بیان عظمت مطلب است.

وقتی می خواهیم مطلب را خیلی [باعظمت جلوه دهیم می گوییم: ] تو چه می دانی قضیه چیست! مثل این كه شما به یك نفر بگویید: چه می دانی چه بود امروز! یعنی مطلب خیلی مهم و بزرگ بود.
وَ ما یُدْرِیكَ لَعَلَّهُ یَزَّكّی چه می دانی تو! یعنی آیا حتما محرز شده بود كه این شخص هرگز هدایت نمی شود؟ شاید برعكس باشد، آن كسی كه هرگز پاك نمی شود همان مستغنی ثروتمند متكبر باشد و آن كسی كه هدایت می شود این شخص باشد. كسی كه آمده و می گوید: اَقْرِئْنی وَ عَلِّمْنِی الْقُرْآن، یك آدمی است كه به پای خودش آمده تا به او قرآن یاد بدهند. أَمّا مَنِ اِسْتَغْنی .

`فَأَنْتَ لَهُ تَصَدّی. `وَ ما عَلَیْكَ أَلاّ یَزَّكّی
. اما آن كسی كه مستغنی و ثروتمند است، تو متصدی او هستی، یعنی مشغول به او هستی؛ برای این كه می خواهی او را هدایت كنی. وَ ما عَلَیْكَ أَلاّ یَزَّكّی . او پاك بشود یا نشود، هدایت بشود یا نشود، بر تو نیست؛ یعنی تو پیغمبری و وظیفه ات ابلاغ و گفتن است، او می خواهد بپذیرد یا نپذیرد، تو مسئول نپذیرفتن او نیستی [7].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 359

[1] - . تصریح نكرده اند كه چه كسی بوده، اما چون می گویند قضیه در مكه اتفاق افتاده و در مكه، اموی مسلمان غیر از عثمان نبوده، بنابراین «یكی از صحابه» منطبق بر عثمان است.
[2] - . لابد عده ای از اصحاب نشسته بوده اند و یكی از آنها هم عثمان بوده. همه هم توجه به این نكته داشته اند كه حالا این اكابر قریش با نخوت و تكبری كه در دماغشان است چه فكر می كنند.
[3] - . [علامه طباطبایی ]
[4] - . شعراء/215.
[5] - . قلم/4.
[6] - . قدر/2.
[7] - . سؤال: یعنی روی سخن اینجا عوض می شود؟
استاد: بله، روی سخن اینجا عوض می شود یعنی از قبیل «اِیّاكَ أعنی وَ اسْمَعی یا جارَةُ» است. این یك مَثَلی است در عرب و داستانش این است كه شخصی از همسایه اش ناراحت بود، می خواست یك حرفهایی بزند، ولی این حرفها را خطاب به شی ء دیگری انسان دیگری یا مرغی كه داشت می گفت. بعد گفت: اِیّاكَ أعْنی وَ اسْمَعی یا جارَةُ (مخاطب، زن است) یعنی: همسایه! مقصودم تو هستی، بشنو! در فارسی شاید تعبیر نزدیك به این مَثَل، این باشد كه می گویند: «به در می گویم كه دیوار بشنود» . در احادیث داریم كه «نَزَلَ الْقُرْآنُ بِاِیّاكَ أعْنی وَ اسْمَعی یا جارَةُ» قرآن بر اِیّاكَ أعْنی وَ اسْمَعی یا جارَةُ نازل شده؛ یعنی خیلی از آیات قرآن خطاب به پیغمبر است و مقصود، امت اند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است