وقتی این مطلب معلوم شد می گوییم: ذهن وقتی می خواهد قضیه ای درست كند
قدرت دارد كه موضوع را از محمول تجرید و تخلیه كند. مثلا وقتی در «الانسان
موجود» انسان را موضوع قرار می دهد آن را از وجود تجرید می كند، یعنی وجود را
در آن اعتبار نمی كند. ولی همین انسانی كه وجودش اعتبار نشده، در واقع موجود
است. پس وقتی می گوییم «الانسان موجود» موضوع را از وجود تجرید و تخلیه
كرده ایم، ولی همین تخلیه عین تحلیه است؛ یعنی در حالی كه ما اصلا وجود را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 733
اعتبار نكرده ایم و در ظرف ذهنمان ماهیتی است كه اصلا منفك از وجود است، در
واقع همان ماهیت متلبس به وجود است. پس اینجا تجرید است در عین اینكه
تخلیط است.
پس وقتی می گوییم «الانسان موجود» ماهیتی داریم و وجودی
[1]. الان وجود،
مؤخر از ماهیت مجرد است، اما همین ماهیت مجرد از وجود كه مقدم است بر
وجود، یعنی همین ماهیت غیر موجود و معدوم، در واقع ماهیت موجود است؛ یعنی
یك ماهیت موجود در ذهن موضوع واقع شده است برای وجود، منتها نه به شرط أنّه
موجود. پس به اعتباری تقدم وجود بر وجود است و به اعتباری تقدم عدم بر وجود؛
از آن نظر كه تجرید است تقدم عدم بر وجود است و از آن جهت كه تخلیط است
تقدم وجود بر وجود است.
[1] - . حرف آقای طباطبایی هم به اینجا می خورد.