اما اشكالی كه آقای طباطبایی كرده اند اشكال واردی است، گو اینكه بعد خودشان
خواسته اند جواب بدهند، ولی آن جواب جواب درستی نیست. این اشكال بر حرف
قدما وارد است و من فكر می كنم اینكه میرداماد از حدوث ذاتی صرف نظر كرده و
رفته سراغ حدوث دهری، به همین دلیل بوده است. ایشان در این اشكال به اشكال
حاجی نظر ندارند و ما هم اشكال حاجی را منتفی شده حساب می كنیم.
اشكال این است: درست است كه الماهیة من ذاته یستحق اللااستحقاقیه (یعنی
یستحق الامكان) ، ولی بحث ما در حدوث و قدم است و ما گفتیم حدوث یعنی تقدم
عدم شی ء بر وجود آن، نه تقدم یك عدمی بر وجود شی ء. اگر ثابت كردید عدم
انسان بر وجودش مقدم است یك نوع سبق و حدوثی ثابت كرده اید، ولی شما
می گویید «وجود انسان مسبوق است به لا استحقاقیت وجود و عدم» . لااستحقاقیت
وجود و عدم نقطه مقابل استحقاقیت است نه نقطه مقابل وجود. نقطه مقابل وجود
الانسان عدم الانسان است. نقیض انسان عدم الانسان است نه لااستحقاقیة الوجود
و العدم. لا استحقاقیة الوجود و العدم، عدمِ چیز دیگری است. پس در باب حدوث
مسأله تأخر وجود شی ء از عدم خودش مطرح است، نه تأخر وجودش از عدمی.
این مثل این است كه بگوییم «وجود زید مؤخر است از عدم عمرو، پس زید حادث
است» . تأخر وجود زید از عدم عمرو ملاك حدوث زید نیست.
بنابراین در اینجا دو مطلب است: یكی استحقاق الوجود و لا استحقاق الوجود،
و دیگری وجود الماهیه و عدم الماهیه. اگر شما ثابت كردید كه وجود ماهیت مؤخر
از عدم ماهیت است، یا لا استحقاقیت مقدم بر استحقاق است چیزی را ثابت
كرده اید، ولی شما ثابت كرده اید كه لا استحقاقیت بر وجود ماهیت تقدم دارد. چه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 727
ربطی میان اینهاست؟ ! حرف شما در واقع این است كه امكان ماهیت بر وجود
ماهیت تقدم دارد. بسیار خوب، ما هم قبول داریم كه: الشی ء قُرّر فأمكن فأُوجب
فوجب فأُوجد فوجد. وجود ماهیت از امكان ماهیت به مراتبی تأخر دارد، ولی
تأخر وجود ماهیت از امكان ماهیت چه ربطی دارد به تأخر وجود ماهیت از عدم
خودش؟ ! تأخر وجود ماهیت از امكانش غیر از تأخر وجود ماهیت از عدم خودش
است و آن كه مطلوب است و می خواهیم اثبات كنیم این دومی است.