اینجا مطلبی را به طور مقدّمی به ذهن بسپارید تا بعد ببینیم چگونه می توانیم روی
آن بحث كنیم. وقتی می گوییم «حدوث عبارت است از مسبوقیت وجود شی ء به
عدمش و قدم عبارت است از مسبوق نبودن وجود شی ء به عدمش» آیا این مستلزم
این است كه چه در حادث و چه در قدیم، برای شی ء، عدمی اعتبار كنیم؟ یعنی [آیا
لازم است ] عدم شی ء در مرتبه ای از مراتب وجود صدق كند؟ اگر شی ء اصلا وجود
نداشته باشد نه حادث است و نه قدیم. حال جایی كه شی ء وجود داشته باشد ولی
عدمی برایش اعتبار نشود، چگونه است؟ «عدمی برای شی ء اعتبار نشود» به این
معناست كه در هیچ مرتبه ای از مراتب وجود برای این شی ء عدم اعتبار نمی شود.
وقتی برای شی ء عدم اعتبار شد اگر این عدم سابق بر وجودش باشد می شود
حادث، و اگر سابق بر وجودش نباشد می شود قدیم. پس بالاخره باید یك عدم
اعتبار شود.
[خلاصه سؤال این است: ] اگر موجودی داشته باشیم كه اصلا برای آن عدم
اعتبار نمی شود (یعنی هیچ یك از مراتب وجود را نمی توان مرتبه عدم آن حساب
كرد و گفت این شی ء در این مرتبه هست و در آن مرتبه نیست) ، این موجود نه
حادث است و نه قدیم. بنابراین موجودات باید تقسیم شوند به حادث و قدیم و فوق
حادث و قدیم.
به عبارت دیگر: اگر برای موجودات عدم اعتبار شود به دو نحو است: یا عدم بر
وجود تقدم دارد، و یا عدم بر وجود تقدم ندارد. اوّلی حادث است و دومی قدیم. در
هر حال در اینجا عدم اعتبار شده است. اما موجودی كه اصلا در هیچ مرتبه ای از
مراتب وجود برایش عدم اعتبار نمی شود، یعنی هیچ مرتبه ای از مراتب وجود
نیست كه از او خالی باشد، چنین موجودی همان طور كه حادث نیست قدیمِ به این
معنا هم نیست؛ یعنی قدیم به معنی «حادث نیست» هست ولی قدیم به معنای
خاصی كه در اینجا می گوییم، نیست؛ یعنی فوق قدیم است؛ مثل ذات باری تعالی.
ذات باری تعالی با قدیمهای دیگر فرق می كند؛ چون برای قدیمهای دیگر عدم
اعتبار می شود ولی برای آن عدم، تقدم بر وجود اعتبار نمی شود، اما برای ذات
واجب الوجود در هیچ یك از مراتب هستی، عدم قابل اعتبار نیست.
بله، اگر «قدیم» را به یك معنیِ اعم بگیریم [می توان به ذات باری تعالی هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 714
اطلاق «قدیم» كرد. ] اگر بگوییم «حدوث عبارت است از مسبوق بودن وجود شی ء
به عدمش، و قِدم عبارت است از مسبوق نبودن وجود شی ء به عدم، اعم از اینكه
عدم برایش اعتبار بشود یا اعتبار نشود بلكه از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد»
در این صورت [قدیم ] شامل ذات باری تعالی هم می شود. ذات باری تعالی
وجودش مسبوق به عدمش نیست از باب اینكه اصلا برای او در هیچ مرتبه ای از
مراتب هستی، عدم اعتبار نمی شود، نه از این باب كه عدم برایش اعتبار می شود ولی
وجودش مسبوق به عدمش نیست.
حكما قائل اند به اینكه بعضی از موجودات قدیم زمانی هستند ولی قدیم ذاتی
نیستند. آنها معتقدند كه عقول مجرده چنین اند؛ یعنی عقول مجرده قدیم زمانی اند، به
این معنا كه وجودشان مسبوق به عدم زمانی نیست؛ در اینجا بالاخره برای عقول
مجرده عدم اعتبار می كنند، ولی می گویند عدم آنها سبق زمانی بر وجودشان ندارد،
اما سبق ذاتی دارد. پس قهرا عقول مجرده قدیم زمانی هستند ولی قدیم ذاتی
نیستند.
این مطلب مقدمه ای بود كه بعدا بیشتر روی آن بحث می كنیم. مرحوم آخوند
فعلا این مطلب را ذكر نكرده اند.