به این تقریر اشكالی شده است كه اشكال خوب و نسبتا واضحی است و همه برای
حل آن در تلاش اند. اشكال این است: این حرف غلط است كه «الممكن من ذاته أن
یكون لیس و من ذاته یستحق العدم» . اگر چیزی از ذات خودش استحقاق عدم
داشته باشد ممكن نیست، بلكه ممتنع است. این، ممتنع الوجود است كه ذاتش
استحقاق عدم دارد. واجب الوجود ذاتش استحقاق وجود دارد، ممتنع الوجود ذاتش
استحقاق عدم دارد، و ممكن الوجود آن است كه نه استحقاق وجود دارد و نه
استحقاق عدم. شما میان «استحقاق عدم داشتن» و «نه استحقاق وجود و نه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 724
استحقاق عدم داشتن» خلط كرده اید. بنابراین ممكن الوجود من ذاته أنّه لا یستحق
الوجود و العدم، استحقاقه الوجود من غیره و هو وجود علته و استحقاقه العدم من
غیره و هو عدم علته. آنوقت استحقاق وجود و استحقاق عدم، هیچ كدام بر دیگری
تقدم ندارد؛ چون هر دو از ناحیه غیر است و هیچ كدام از ناحیه ذات نیست.