در مسأله قابل در حركت جوهریه، بالاخره رسیدیم به این بحث كه قابل نسبت به
مقبول اثنینیتی ندارد و اگر اثنینیتی هست، تا حد زیادی تحلیلی و عقلی است، مثل
جنس و فصل كه كثرت تحلیلی و عقلی دارند. اینكه می گوییم «اثنینیت عقلی و
تحلیلی است» به این معناست كه واقعیتی هست كه قابلیت دارد این دو معنا از آن
انتزاع شود و این انتزاع گزاف و انیاب اغوالی نیست.
بعد به مطلب خیلی خوبی كه توجیه كننده بسیاری از مطالب دیگر است
رسیدیم، و آن مطلب این بود: درباره توجیه رابطه ماده و صورت از یك جهت، و
رابطه صورتهای طولی از جهت دیگر، و همچنین رابطه صورتهای عرضی،
دیدگاهها مختلف است. وقتی از دیدگاهِ كثرت نگاه می كنیم ماده ای می بینیم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 196
صورتی؛ [یعنی ] هیولای اُولی را به عنوان یك جوهر در مقابل صورت می بینیم كه
یكی حالّ و دیگری محل است. [همچنین در صور طولیه ] هیولای ثانیه را جدای از
صورت لاحق می بینیم و می گوییم «هیولای ثانیه استعداد خاصی دارد برای
صورت بعدی و وقتی صورت لاحق آمد، صورت اول به یك اعتبار زائل می شود و
باز هیولی با صورت لاحق، استعداد برای صورتی دیگر دارد» . همچنین امور
عَرْضی را مباین و جدا و منفصل از یكدیگر می بینیم. پس با یك دید این كثرتها را
می بینیم.
ولی اگر یك دید وسیع تر و كلی تر- كأ نّه از بالا- داشته باشیم این كثرتها تبدیل
به وحدتها می شوند؛ یعنی می بینیم كه مثلا كثرت ماده و صورت كثرت واقعی و عینی
نیست، بلكه در واقع آن موجودی كه می گوییم مركب از ماده و صورت است، نحوه
وجودی دارد كه در آن، نقص و كمال و وجود و عدم با یكدیگر درآمیخته اند و از
جنبه عدمی آن، ماهیت انتزاع می شود.
بعد می بینیم این وجود یك وجود واحدِ متصلِ كشیده شده است كه مراتبش
ذاتا بر یكدیگر تقدم و تأخر دارند. (عین همان بیانی را كه دیگران در باب زمان
گفته اند كه «تقدم و تأخر ذاتی زمان است» ، ما در باب جوهر می گوییم؛ یعنی
می گوییم: تقدم و تأخر ذاتی مراتب
[1]جوهر است. )
[1] - . در اینجا گفتن «اجزاء» به جای «مراتب» غلط و مسامحه است.