در
کتابخانه
بازدید : 1552615تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">فصل 30: </span>در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن فصل 30: در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن
Expand <span class="HFormat">فصل 31: </span>غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است فصل 31: غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است
Expand <span class="HFormat">فصل 32: </span>قِدم زمان فصل 32: قِدم زمان
Collapse <span class="HFormat">فصل 33: </span>در ربط حادث به قدیم فصل 33: در ربط حادث به قدیم
Expand جلسه پنجاه و هفتم جلسه پنجاه و هفتم
Expand جلسه پنجاه و هشتم جلسه پنجاه و هشتم
Expand جلسه پنجاه و نهم جلسه پنجاه و نهم
Expand جلسه شصتم جلسه شصتم
Collapse جلسه شصت و یكم جلسه شصت و یكم
Expand جلسه شصت و دوم جلسه شصت و دوم
Expand جلسه شصت و سوم جلسه شصت و سوم
Expand جلسه شصت و چهارم جلسه شصت و چهارم
Expand <span class="HFormat">فصل 34: </span>زمان اول و آخر نداردفصل 34: زمان اول و آخر ندارد
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما در این «بحثٌ و تحصیلٌ» همان مسأله مطرح است ولی از ناحیه عكس مطلب؛ یعنی مستشكل می گوید: بسیار خوب، ما حركت جوهریه را قبول می كنیم، ولی از باب اینكه هر حركتی، هم نیازمند به فاعل است و هم نیازمند به قابل، پس در حركت جوهریه ناچاریم قائل به قابل شویم؛ چون اگر قابلی در كار نباشد این با مادی بودن سازگار نیست؛ یعنی اگر شیئی نحوه وجودش به گونه ای باشد كه اساسا فعل و قبول در آن راه نداشته باشد، این با مادی بودن سازگار نیست و مساوی است با مجرد بودن.
پس در اینجا باید به نحوی «قابل» فرض كنیم. حال، این قابل یا مانند مقبولش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 183
حادث است و یا قدیم است. اگر قابل حادث باشد، به حكم اینكه هر حادث مادی نیازمند به قابلی است پس قابل هم قابل می خواهد. نقل كلام به قابل دوم می كنیم و می گوییم این قابل هم قابل می خواهد و. . . ؛ یعنی صورت مفروضْ حالّ در محلی است كه خود آن محل هم حالّ در موضوع و محل دیگری است كه باز این محل دوم هم حالّ در محل دیگری است الی غیرالنهایة. لازم می آید كه یك شی ء كه الان موجود است، در آنِ واحد علل قابلی و مادی غیرمتناهی داشته باشد.
اما اگر قابلْ قدیم باشد باز مسأله دو شق پیدا می كند: یا رابطه قابل و مقبول به گونه ای است كه ذات قابل بما هو قابلٌ بدون نیاز به هیچ شرطی [1]، برای حدوث مقبول كافی است، و یا كافی نیست. اگر كافی باشد (یعنی قابل تامّ القابلیه باشد) با توجه به اینكه فاعل نیز تامّ الفاعلیه است و از ناحیه او هیچ حالت منتظره ای نیست، پس مقبول هم باید قدیم باشد. اگر مقبول قدیم شد باید به تمام وجودش قدیم باشد، و اگر به تمام وجودش قدیم شد پس نمی تواند حدوث تجددی داشته باشد و مرتبه ای قبل از مرتبه ای و مرتبه ای بعد از مرتبه ای داشته باشد، بلكه باید به تمام مراتبش از ازل در قابل وجود پیدا كرده باشد. و این، خلاف مفروض است، چون بحث ما در صورت متجدده بالذات است كه از ازل تا ابد كشیده شده است. به علاوه ایراد دیگری [2]نیز اینجا وارد می شود و آن این است: در این فرض لازم می آید كه خود ماده قدیم باشد و حال آنكه مدعا این است كه بنا بر حركت جوهریه هیچ قدیمی [در عالم طبیعت ] وجود ندارد.
اما اگر ماده قدیم باشد ولی ذاتُه بذاته برای حدوث مقبول كافی نباشد (یعنی تامّ القابلیه نباشد) بلكه مشروط به حدوث یك سلسله شرایط- كه همان استعدادهای خاصی است كه آنا فآنا حادث می شوند- مقبول را بپذیرد، اولا باز این اشكال لازم می آید كه ماده قدیم باشد و حال آنكه شما می گویید بنا بر حركت جوهریه اساسا هیچ امر قدیمی در عالم وجود ندارد. و ثانیا لازم می آید لااقل انواع قدیم باشند؛ یعنی اگر هم لازم نیاید ماده ای با صورتش به صورت فردی قدیم باشد، لااقل لازم می آید به صورت نوعی قدیم باشد و به عدد انواع، در عالم قدیم وجود داشته باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 184
و ثالثا اشكالی در خود آن استعدادهای حادث پیش می آید به این صورت: وقتی فاعل تامّ الفاعلیه باشد ولی قابلیت قابل مشروط به حدوث استعدادهایی باشد، می گوییم: صورت از این جهت در این زمان حادث شده است كه استعدادش در این زمان حادث شده است، ما نقل كلام به خود استعداد می كنیم و می گوییم این استعداد چرا در این زمان حادث شده است و در زمان قبل حادث نشده است؟ پس اشكال در خود استعداد باقی است.
پس در این «بحثٌ و تحصیلٌ» برمی گردند به مسأله قابل و مسأله بقای موضوع در حركت جوهریه، ولی نه به آن صورتی كه سابقا مطرح شد كه بنا بر حركت جوهریه قابل و موضوع معنی ندارد و حال آنكه در هر حركتی وجود موضوع و حتی بقای موضوع لازم است، بلكه [اشكال ] از طرف عكس مطرح می شود.
آنچه ما ذكر كردیم روح اشكال بود كه باز به بیان دیگری عرض شد و در واقع [این اشكال ] مقداری مربوط می شود به بحثی كه در فصل هجدهم در مسأله بقای موضوع بیان شد كه در آنجا ایشان فرمودند: «بله، در هر حركتی بقای موضوع لازم است» و در آخر اشاره ای كردند به اینكه «لكن این مسأله توضیح و استثنائی دارد كه در آینده بیان می كنیم» ، و مقداری هم (یعنی از جهت جواب اشكال) مربوط می شود به فصل دوازدهم كه در مسأله محرك اول و اثبات محرك عقلی بود [3].

[1] - . مثلا حدوث یك استعداد خاص.
[2] - . این ایراد را مرحوم آخوند ذكر نكرده ولی مرحوم حاجی ذكر كرده و خوب بود آخوند هم ذكر می كرد.
[3] - . ما فصل دوازدهم را خیلی مفصل توضیح دادیم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است