بعد در آن شقی كه لازم می آید ماده قدیم باشد، اشكال دیگری اضافه می كنند.
می گویند: اگر ماده قدیم باشد لااقل لازم می آید انواع نیز قدیم باشند، گو اینكه افرادِ
صور قدیم نباشند. (فرق است میان اینكه بگوییم «فرد قدیم است» و اینكه بگوییم
«نوع قدیم است» . اگر بگوییم «فرد قدیم است» معنایش این است كه این فرد با
همین شخصیت از ازل بوده است، تا ابد هم ادامه پیدا خواهد كرد؛ ولی اگر بگوییم
«نوع قدیم است» معنایش این است كه ماده ای وجود دارد كه یك فرد از نوع به آن
متلبّس است و وقتی این فرد زائل می شود فرد دیگری متلبّس می شود و وقتی دومی
زائل می شود باز فرد دیگری و خلاصه همیشه فردی از آن نوع وجود دارد. ) بنابراین
علاوه بر قِدم ماده، به قدم انواع هم قائل شده اید و حال آنكه حرف شما این است كه
هیچ قدیم و ثابتی در عالم نداریم، نه قدیم فردی و نه قدیم نوعی، نه ماده و نه
صورت.
این اشكالی بود كه در این «بحثٌ و تحصیلٌ» مطرح شده است و البته اشكال
خوبی هم هست و باید روی آن كار بشود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 174