در
کتابخانه
بازدید : 1548353تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حدیثی از حضرت رسول نقل شده كه فرموده است: لا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَاِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللّه.

دهر را- كه ظاهر این است كه دهر یعنی همین روزگار و زمان- سبّ نكنید زیرا روزگار همان اللّه است. در معنی این حدیث كه مقصود و منظور چیست سخنها گفته شده است. آنچه قدر مسلم است این است كه آن را به این معنا نمی شود حمل كرد كه مقصود این است كه اللّه مساوی با دهر است و دهر مساوی با اللّه، نه تنها از جهت آنچه كه ما فعلاً اعتقاد داریم بلكه با آیات قرآن جور در نمی آید چون آیات قرآن وقتی كه می خواهد نظر افرادی را كه منكر خدا هستند نقل كند نظر كسانی را نقل می كند كه وقتی خدا را انكار می كنند به عنوان اینكه خدایی نیست و دهر هست [انكار می كنند: ] ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا اَلدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِكُنا إِلاَّ اَلدَّهْرُ [1]. بنابراین معنی حدیث قطعا این نیست. بعضی حدیث را این طور معنی كرده اند كه مقصود این است كه شما چرا روزگار را سب می كنید؟ ! وقتی كه روزگار را سب می كنید در واقع شما آن دست اصلی [را سب می كنید. ] وقتی واقعه ای برایتان پیش می آید كه برای شما ناخوشایند است شروع می كنید روزگار را سب كردن. از آن جهت روزگار را سب می كنید كه او را مسبب اصلی این حادثه می دانید. وقتی مثلاً می گویید تف بر روزگار، به این اعتبار می گویید كه روزگار چنین حادثه ای را به وجود آورد، و حال آنكه یك نفر آدم موحد می داند كه عله العلل همه حوادث خداست. پس وقتی كه روزگار را سب می كنی در واقع عله العلل را سب می كنی و عله العلل كه روزگار نیست بلكه اللّه است [2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 42
بعضی دیگر اساسا حرف دیگری می زنند. چون حدیث اصلاً یك پدر و مادر درستی ندارد می گویند این حدیث از مجعولات زروانیّه است. در ایران قدیم گروهی بودند كه اینها را زروانیها می گفتند. زروانیها منشعب از زردشتیها بودند. دین زردشت بالاخره در مجموع تحولاتی كه در دوره ساسانی پیدا كرده بود صددرصد یك دین ثنوی بود یعنی قائل به دو مبدأ مستقل از یكدیگر (مبدأ خیر و مبدأ شر) بود.

زروانیها آمدند تحولی در این عقیده به وجود آوردند، دو مبدأ خوب و بد را قبول كردند به اضافه اینكه گفتند خود مبدأ خیر و مبدأ شر هر دو از یك اصل منشعب می شوند و آن دهر و روزگار است. عده ای معتقد هستند كه این حدیث از مجعولات زروانیه است كه معتقدند دهر سرمنشأ اصلی همه حوادث است. این مطلب را استطرادا عرض كردم.
و اما كسانی كه قائل به وجود عینی زمان هستند ولی زمان را جوهر نمی دانند و از قبیل عرض می دانند چون عرض غیر قارّ می دانند و عرض غیر قارّ هم منحصر به حركت است، گفته اند كه زمان عبارت است از حركت و حركت عبارت است از زمان. این هم قولی است كه در گذشته بوده است. بعد خواهیم گفت كه دیگران چه گفته اند. از زمان ارسطو این حرف پیدا شده است كه زمان مقدار حركت است، نه جوهر مجرد است نه جوهر مادی است نه یك عرض قارّ است و نه خود حركت است، بلكه زمان عبارت است از مقدار حركت، كه این نظریه را فلاسفه اسلامی هم قبول كرده اند با این تفاوت كه مثل بوعلی و خود ارسطو زمان را عبارت از مقدار حركت وضعی فلك به دور خودش می دانستند و صدرالمتألهین زمان را مقدار حركت جوهری می داند. آیا او هم كه مقدار حركت جوهری می داند، مقدار حركت جوهری كل عالم می داند یا مقدار حركت جوهری فلك؟ این بستگی دارد به مطلبی كه بعد آن را به تفصیل عرض می كنیم چون بحثهای خیلی مهمی در اینجا هست و از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 43
نظر حرفهای صدرالمتألهین هم یك نوع ابهامهایی در كار است، به همین معنا كه مثل بسیاری جاهای دیگر ایشان نظریاتی ابراز می دارد كه همه با یكدیگر نمی خواند، بعضی از آنها با مبانی دیگران می خواند و بعضی با مبانی خودش.
پس ما در اینجا فعلاً با دو مطلب سر و كار داریم: یكی اثبات وجود زمان در خارج، و دیگر اینكه ما هی حقیقته؟
اما برهان بر وجود زمان در خارج. دو برهان اقامه كرده اند، یك برهان بر طریقه طبیعیین و یك برهان بر طریقه الهیین. اگر می گوییم طریقه طبیعیین و طریقه الهیین، مقصود طریقه مادّیون و طریقه الهیون به اصطلاح امروز نیست. بر طریقه طبیعیین یعنی بر طریقه علمای علم طبیعیات، یعنی بر طریقه ای كه متناسب با علوم طبیعی است، و بر طریقه الهیین یعنی بر طریقه ای كه متناسب با فلسفه اولی است.

پس اینجا طبیعی یعنی متناسب با مباحث طبیعیات، الهی یعنی متناسب با مباحث الهیات. فرقش این است: در طبیعیات بحث از عوارض جسم بما أنه قابلٌ للحركة و السكون می شود. پس هر بحثی كه از عوارض ذاتیه جسم بما هو جسمٌ یا بما هو قابلٌ للحركة و السكون باشد به طبیعیات تعلق دارد و هر بحثی كه از عوارض موجود بما هو موجود باشد جزء مباحث الهیات شمرده می شود. آنوقت اگر برهان از مبادئ علم طبیعی اخذ شده باشد می گوییم برهان علی طریقة الطبیعیین، و اگر برهان از مبادئی اخذ شده باشد كه آن مبادئ از عوارض موجود بما هو موجود است می گوییم برهان علی طریقة الالهیین.

[1] - . جاثیه/24.
[2] - . سؤال: بنابراین آن شعری كه به اباعبداللّه نسبت می دهند كه:
یا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلیلٍ. . .
استاد: اتفاقا جوابش همان «مِنْ خَلیلٍ» است. «
یا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلیلٍ
» یعنی ای روزگار تو خلیلبدی هستی. «خلیل بدی هستی» غیر از این است كه ذات تو بد است. مثلاً شما یك روحانی خوبی هستید ولی ممكن است طبیب بدی باشید. اگر بگویند این آقا طبیب بدی است غیر از این است كه بگویند خودش آدم بدی است. این آقا آدم خوبی است ولی طبیب بدی است یعنی به درد طبابت نمی خورد. روزگار خلیل بدی است، یعنی خدا روزگار را خلیل انسان قرار نداده است:
اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلیلٍ
. پس آن كسی كه به تو تكیه كند و تو را خلیل خودش قرار بدهد اشتباه كرده، تو از این نظر بد خلیل و دوستی هستی.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است