إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ [1].
در دو شب گذشته به دو جریان فكری كه در تاریخ اسلام رخ داده و هر دو جریان
جمودآمیز بوده است، اشاره كردیم. یكی از این دو جریان، جریان خوارج بود.
خوارج مظهر جمود فكری در عصر خودشان بودند. پیدایش خوارج به دنبال این
فكر بود كه گفتند حكمیتِ حَكَم برای اینكه خلیفه را تعیین كند، اینكه حَكَم حُكم
كند میان دو نفر كه مدعی خلافت هستند، برخلاف اسلام است زیرا قرآن فرموده
است:
إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ و خودشان كه ابتدا این كار را كرده بودند، خود را تخطئه كردند
و حضرت امیر را هم- كه به اجبار وادار به این كار كرده بودند- تخطئه كردند و
گفتند این كار كفر بوده است، ما توبه كردیم تو هم توبه كن. حضرت فرمود: این كار
خطا بود و منشأ این خطا شما بودید نه من، ولی به هر حال كفر نبود و من خطایی
مرتكب نشده ام.
جریان دیگر جریان اخباریگری است. این دو جریان خیلی شبیه یكدیگر
هستند. راجع به اخباریگری عرض كردم كه خیلی تفاوتها میان روش اخباریین و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 112
روش مجتهدین است ولی اگر بخواهیم اساس را به دست بیاوریم كه روح
اخباریگری چیست، می بینیم روح اخباریگری را جمود تشكیل داده است. جمود
این است كه می گوید اجتهاد كه اظهار نظر است، تفكر است، تجزیه و تحلیل است و
به عبارت دیگر عقل را در دین دخالت دادن است، درست نیست. و گفتند قرآن هم
برای فهمیدن نیست، ما حق نداریم مستقیماً به قرآن مراجعه كنیم، آن برای ائمه
است و ما باید به اخبار و روایات مراجعه كنیم.
جریان دیگری هم هست كه مربوط به زمان خودمان است و آن، جریان
مشروطیت است. مشروطیت كه به ایران آمد- اگر تاریخش را خوانده باشید- مردم
ایران را به دو قسم منقسم كرد: گروهی طرفدار استبداد و گروهی طرفدار
مشروطیت. هم سیاسیون منقسم شدند و هم روحانیون، آنهم روحانیون بزرگ.
عده ای حامی مشروطیت شدند و سخت از آن حمایت كردند و عده ای دیگر با
مشروطیت مخالفت كردند به طوری كه مخصوصاً مخالفین در هرجا كه بودند، در
حوزه های علمیه، فضلا، مدرسین و طلاّبی را كه طرفدار مشروطیت بودند از خود
نمی دانستند؛ یعنی اگر می فهمیدند فلان شخص طرفدار مشروطیت است، به
هیچ وجه به او شهریه نمی دادند. كم كم كار به جایی رسید كه هر دسته، دسته ی دیگر را
تكفیر و تفسیق می كردند و واقعاً فتنه ی بزرگی در دنیای روحانیت به وجود آمد. چون
موضوع این جور نبود كه مثلاً سیاسیون مملكت طرفدار یك فكر باشند و روحانیونْ
همه طرفدار فكر دیگر، بلكه خود روحانیون منقسم به دو دسته شدند: بعضی
طرفدار مشروطیت و بعضی مخالف. در اینجا من قبل از اینكه مطلب را شروع بكنم،
نكته ای را تذكر می دهم:
در جریان مشروطیت دو مطلب است كه ما به یكی از آنها كار نداریم و روی
دیگری بحث می كنیم. یكی این است كه از نظر اجتماعی و سیاسی چه عواملی در
ایجاد مشروطیت ایران دخالت داشت و چه عواملی (عوامل سیاسی خارجی)
مخالف بود؟ به طور قطع سیاستهای بزرگ آن روز دنیا روی مشروطیت و استبداد
نظر داشتند؛ یعنی یكی از سیاستهای بزرگ آن روز دنیا طرفدار مشروطیت بود و
كوشش می كرد مشروطیت در ایران ایجاد بشود، و یك سیاست بزرگ دیگر دنیا از
استبداد حمایت می كرد و كوشش می كرد كه جلو مشروطیت را بگیرد، چرا؟ برای
اینكه آن كه طرفدار مشروطیت بود می خواست بعد از مشروطیت سیاست خودش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 113
را بر ایران تحمیل كند (كما اینكه همین كار را كرد) و آن كه مخالف بود نفوذی داشت
و می خواست جلو نفوذ رقیب را بگیرد. بنابراین اگر كسانی با مشروطیت مخالف
بودند از این نظر بود كه دستهای خارجی را می دیدند و می دانستند و پیش بینی
می كردند كه منظور، مشروطیت واقعی نیست بلكه یك سیاست خارجی دیگری در
كار است. یا اگر كسی مخالف استبداد بود، از آن جهت بود كه آن سیاستهایی را كه
طرفدار استبداد بودند می شناخت و ضررهای سیاست آنها را می دانست
[2].
[2] روسها طرفدار استبداد بودند و انگلیسها طرفدار مشروطیت.