أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً رابِیاً [1].
بحثهایی كه در این چند شب كردیم مربوط به تاریخ فكری مسلمین بود. عرض
كردیم یك جریانهای فكری در دنیای اسلام پیش آمده است كه باید نامشان را
افراط یا جهالت گذاشت، جریانهایی كه یك نوع افراطكاری ها و دخل و
تصرف های بیجا در امور دینی بوده است. مثالهایی برای این موضوع ذكر كردیم و
عرض شد كه متقابلاً جریانهای فكری دیگری در دنیای اسلام پیش آمده است كه
تفریط و كندروی و جمود بوده است. برای این هم مثالهایی ذكر كردیم. ولی همه
مربوط به گذشته بود و این بحثهای راجع به گذشته مقدمه ای بود برای اینكه وظیفه ی
خودمان را در زمان حاضر به دست آوریم. و یادمان نرود كه اصل این بحث مسئله ی
انطباق با مقتضیات زمان بود، و چون در این مسئله دو نحو و دو گونه می توان فكر
كرد، یكی افراط و تندروی و جهالت و دیگر جمود و تقشّر، مسلمان باید به تعلیم
قرآن معتقد باشد و جریان معتدلی را طی كند. ما امروز باید وظیفه ی خودمان را در
میان جمودها و جهالتها به دست آوریم؛ یعنی از جهت اینكه مسلمان هستیم، از نظر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 129
مقتضیات زمان نه باید جاهل و مفرط و تندرو باشیم و نه باید جامد و متقشّر باشیم.
حالا وقت آن است كه ما یك مقیاسی به دست بدهیم. این طور كه فایده ای ندارد؛ به
طور كلی مطلب را گفتیم كه نه باید مفرط بود و نه مفرّط، نه باید تندرو بود و نه
كندرو، باید معتدل بود. اصلاً مقیاس چیست؟ ما با چه مقیاسی باید بفهمیم كه آیا از
طبقه ی معتدل و امت وسط هستیم كه قرآن گفته است یا از آن طبقه ی انحرافی جاهل [یا
جامد] ؟