در
کتابخانه
بازدید : 516621تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برای روشنفكران مسلمان در عصر ما كه از نظر كیفیت زبده ترین طبقات اجتماعی می باشند و از نظر كمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می روند، مهمترین مسئله ی اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان» است.

دو ضرورت فوری، مسئولیتی سنگین و رسالتی دشوار بر دوش این طبقه می گذارد: یكی ضرورت شناخت صحیح اسلام واقعی به عنوان یك فلسفه ی اجتماعی و یك ایدئولوژی الهی و یك دستگاه سازنده ی فكری و اعتقادی همه جانبه و سعادت بخش، و دیگر ضرورت شناخت شرایط و مقتضیات زمان و تفكیك واقعیات ناشی از تكامل علم و صنعت از پدیده های انحرافی و عوامل فساد و سقوط.

برای یك كشتی كه می خواهد اقیانوسها را طی كند و از قاره ای به قاره ی دیگر برود، وجود قطب نما برای جهت یابی و هم لنگر محكم برای محفوظ ماندن و غرق نشدن و زیر پا گذاشتن جزر و مدها ضروری است، همچنان كه شناخت وضع و موقعیت جغرافیایی دریا در هر لحظه امری حتمی است. ما باید از طرفی اسلام را به عنوان یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 22
راهنمای سفر و یك لنگر محكم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر و مدها، و هم شرایط خاص زمان را به عنوان مناطق و منازل بین راه كه باید مرتباً به آنها رسید و گذشت كاملاً بشناسیم تا بتوانیم در اقیانوس متلاطم زندگی به سرمنزل مقصود برسیم.

از نظر گروه نامبرده، در اینجا مشكل لاینحلّی وجود ندارد. فقط آشنا نبودن با حقایق اسلام و یا تمیز ندادن میان عوامل توسعه و پیشروی زمان و میان جریانها و پدیده های انحرافی كه لازمه ی طبیعت بشری است، ممكن است مسئله را به صورت معما جلوه دهد.

ولی افراد و طبقاتی هستند كه این مسئله را واقعاً به صورت یك معمای لاینحل و به صورت یك تضاد آشتی ناپذیر می نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیده ی غیرمتوافق و ناسازگارند و از ایندو حتماً یكی را باید انتخاب كرد: یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجویی و نوگرایی پرهیز كرد و زمان را از حركت بازداشت، و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد. روی سخن در این مقاله با این گونه افراد است.

استدلال این گروه این است كه اسلام به حكم اینكه دین است بویژه كه دین خاتم است و دستوراتش جنبه ی جاودانگی دارد و باید همان طور كه روز اول بوده برای همیشه باقی بماند، یك پدیده ی ثابت و لایتغیر است. و اما زمان در طبع خود متغیر و كهنه و نوكُن است.

طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرایط جدیدی خلق می كند مغایر با شرایط پیشین. چگونه ممكن است چیزی كه در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی كه در ذات خویش متغیر و سیّال است، توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممكن است تیرهای برق و تلفن كه در منطقه ی معینی در كنار جاده ها نصب می شوند با اتومبیلهایی كه مرتباً از جاده ها عبور می كنند و در دو لحظه در یك نقطه نیستند، توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممكن است جامه ای كه برای یك كودك دوساله دوخته می شود تا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 23
بیست سالگی او مورد استفاده قرار گیرد، در حالی كه جامه در طول بیست سال همان است كه بوده و تن كودك ماه به ماه و سال به سال رشد می كند و بر ابعادش افزوده می گردد؟ ! .

باید اعتراف كرد كه مشكلی است و ارائه ی راه حل صحیح آن چندان آسان نیست. این مشكل آدمی را به یاد مشكلی می اندازد كه فلاسفه ی الهی تحت عنوان «ربط متغیر به ثابت» و «ربط حادث به قدیم» طرح كرده و راه حل آن را ارائه كرده اند. مشكل فلاسفه از آنجا پیدا می شود كه علت متغیر باید متغیر و علت ثابت باید ثابت باشد و همچنین علت حادث باید حادث و علت قدیم باید قدیم باشد، پس چگونه است كه همه ی متغیرها و حادثهای جهان در نهایت امر به یك علت ازلی غیرقابل تغییر منتهی می گردد؟ فلاسفه «رابطی» كشف كرده اند كه از وجهه ای ثابت و ازلی است و از وجهه ای متغیر و حادث، و معتقدند كه اوست پیونددهنده ی متغیرها و حادثها به ذات قدیم و كامل ازلی.

اینجا طبعاً این پرسش در ذهن مطرح می شود كه آیا در مسئله ی «اسلام و مقتضیات زمان» نیز كه یك مسئله ی اجتماعی است پای یك «رابط» در میان است؟ اگر چنین است، آن رابط چیست و از چه مقوله ای است؟ .

حقیقت این است كه در استدلال فوق درباره ی عدم امكان توافق میان اسلام و مقتضیات زمان، نوعی مغالطه به كار رفته است، هم در ناحیه ی اسلام و هم در ناحیه ی مقتضیات زمان.

اما از ناحیه ی اسلام از آن نظر كه جاودانگی قوانین اسلام و نسخ ناپذیری آن كه امری قطعی و از ضروریات اسلام است با قابلیت انعطاف كه امری است مربوط به سیستم قانونگذاری اسلام و خود اسلام خود به خود با مكانیسم مخصوص كه از مختصات سیستم قانونگذاری اسلام است به وجود می آورد، یكی فرض شده است و حال اینكه این دو تا كاملاً از یكدیگر جدا هستند. قدرت شگرف جوابگویی فقه اسلامی به مسائل جدید هر دوره ای نكته ای است كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 24
اعجاب جهانیان را برانگیخته است. تنها در زمان ما مسائل جدید رخ ننموده است؛ از آغاز طلوع اسلام تا قرن هفتم و هشتم كه تمدن اسلامی در حال توسعه بود و هر روز مسائل جدید خلق می كرد، فقه اسلامی بدون استمداد از هیچ منبع دیگر وظیفه ی خطیر خویش را انجام داده است. در قرون اخیر بی توجهی مسئولین امور اسلامی از یك طرف و دهشت زدگی در مقابل غرب از طرف دیگر، موجب شد كه این توهّم پیش آید كه قوانین اسلامی برای عصر جدید نارساست.

اما از ناحیه ی مقتضیات زمان: مغالطه ای كه از این ناحیه به كار رفته از آن جهت است كه چنین فرض شده كه خاصیت زمان این است كه همه چیز حتی حقایق جهان را نیز فرسوده و كهنه نماید و حال آنكه آنچه در زمان كهنه و نو می شود ماده و تركیبات مادی است. یك ساختمان، یك گیاه، یك حیوان، یك انسان محكوم به كهنگی و زوال است اما حقایق جهان ثابت و لایتغیر است. آیا جدول فیثاغورس به حكم اینكه بیش از دو هزارسال از عمرش می گذرد كهنه شده است؟ آیا گفته ی سعدی: «بنی آدم اعضای یك پیكرند» چون هفتصدسال از عمرش می گذرد منسوخ و غیرقابل عمل است؟ آیا به دلیل اینكه عدالت و مروّت و وفا و نیكی چندین هزارسال است كه دهان به دهان می گردد مندرس شده است؟ بلكه گفتن اینكه جدول فیثاغورس عمر چند هزارساله دارد و گفته ی سعدی عمر هفتصدساله، غلط است. محتوای جدول فیثاغورس و شعر سعدی حقایقی ازلی و ابدی می باشند و آنان بازگوكننده ی آن حقایق اند و بس.

می گویند قوانین عصر برق و هواپیما و فضانورد نمی تواند عیناً همان قوانین عصر چراغ نفتی و اسب و قاطر و الاغ باشد. جواب این است كه شك نیست كه در عصر برق و هواپیما مسائل جدیدی رخ می نماید كه باید پاسخ خودش را بازیابد، ولی هیچ ضرورتی ایجاب نمی كند كه الزاماً چون برق بجای چراغ نفتی و هواپیما بجای الاغ آمده است باید مسائل حقوقی مربوط به اینها از قبیل خرید و فروش و غصب و ضمان و وكالت و رهن هم یكسره تغییر كند و یا چون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 25
والدین و فرزندان و زوجین اعصار گذشته الاغ سوار بوده اند و پدران و مادران و فرزندان و شوهران و زنان عصر ما هواپیماسوارند پس الزاماً باید حقوق والدین بر اولاد و حقوق اولاد بر والدین و حقوق زوجین بر یكدیگر در عصر ما بكلی دگرگون شود.

اسلام راه است نه منزل و توقفگاه. خود اسلام از خود به عنوان راه (صراط مستقیم) یاد می كند. غلط است كه بگوییم چون منزلها عوض شود راه هم باید عوض شود. در هر حركت منظم دو عنصر اساسی وجود دارد: عنصر تغییر مواضع كه متوالیاً صورت می گیرد، و عنصر ثبات راه و مدار حركت.

ثانیاً آیا تنها اسلام است كه به عنوان یك ایدئولوژی و یك فلسفه ی اجتماعی و یك راهنمای سفر و حركت و تكامل مدعی جاودانگی است؟ ! آیا مكتبهای اجتماعی دیگر كه خود بیش از همه سنگ اصل تغییر را به سینه می زنند و هر پدیده ای را ناپایدار می دانند، خود آن مكتب را نیز متغیر و ناپایدار می دانند؟ می دانیم كه جهان بینی ماركسیسم بر اصل تغییر و عدم ثبات طبیعت بنا شده است ولی هرگز ماركسیستهای اصیل، ماركسیسم را به عنوان پدیده ای كهنه و متعلق به قرن گذشته تلقی نمی كنند؛ هرگز نمی گویند به دلیل اینكه شخص كارل ماركس دوران جوانی را پشت سر گذاشت، پیر شد و سپس مرد، ماركسیسم هم محكوم به پیری و مرگ است. برعكس از ماركسیسم به عنوان اصولی پولادین و خلل ناپذیر یاد می كنند.

لنین درباره ی ماركسیسم می گوید:

شما نمی توانید حتی یكی از فرضیات اساسی یا یك جزء ذاتی از فلسفه ی ماركسیسم را حذف كنید بدون آنكه ترك حقیقت واقعی كرده باشید و بدون آنكه در آغوش دروغهای ارتجاعیون بورژوا قرار گرفته باشید. فلسفه ی12
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 26
ماركس مانند یك قطعه ی محكم پولاد است [1] چرا؟ آیا استثنایی در جهان رخ داده است؟ یا خیر، ماركسیسم از آن جهت این ادعا را دارد كه یك فلسفه است نه یك پدیده، و بعلاوه فلسفه ای است كه به حسب ادعای خود قوانین واقعی زندگی بشر را شناخته است.

بدیهی است كه ماركسیسم نمی تواند این ادعا را در انحصار خود قرار دهد. هر فلسفه ی اجتماعی می تواند این ادعا را اظهار كند و دلیل خود را ارائه دهد. هیچ مكتب اجتماعی را به دلیل شناسنامه و تاریخ تولد نمی توان محكوم به زوال و فنا دانست.

از این رو ما اگر بخواهیم درباره ی اسلام و مقتضیات زمان قضاوت كنیم تنها راه این است كه با معارف اسلامی آشنا شویم و روح قوانین اسلامی را درك كنیم و سیستم خاص قانونگذاری اسلامی را بشناسیم تا روشن شود كه آیا اسلام رنگ یك قرن معین و عصر مشخص دارد و یا از مافوق قرون و اعصار وظیفه ی رهبری و هدایت و سوق دادن بشر را به سوی تكامل بر عهده گرفته است.

البته توجه داریم كه نظریه ای درباره ی تاریخ وجود دارد كه می توانیم آن را «مادیت تاریخ» بنامیم؛ یعنی اینكه تاریخ از نظر ماهیت یك موجود صد درصد مادی است، نیرویی كه موتور تاریخ را به حركت می آورد روابط اقتصادی جامعه ی بشری است و سایر شئون حیاتی اعم از فرهنگی و دینی و قضایی و اخلاقی تابعهای متغیری است از روابط اقتصادی و روسازیهایی است بر روی این زیرسازیها و طبعاً با دگرگونی روابط تولیدی و اقتصادی، همه ی شئون زندگی دگرگون می گردد. اگر این نظریه درست باشد، جبراً و الزاماً با تكامل ابزار تولیدی و روابط اقتصادی همه چیز باید تغییر كند.

اكنون مجال نقد این نظریه- كه نیازمند به بسط زیادتری است-
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 27
نیست. همین قدر می گوییم این نظریه نتوانسته است توجیه درستی از تاریخ بیابد و هم نتوانسته تأییدی از صاحب نظران مستقل الفكر و غیرمقلد به دست آورد. تاریخ، ساخته ی انسان و روابط انسانهاست.

در انسان و در روابط انسانی، عناصر پایدار زیادی وجود دارد كه ثبات و بقای خود را علی رغم تغییرات روابط اقتصادی حفظ كرده است.

.

اكنون نوبت آن است كه در مختصات سیستم قانونگذاری اسلام بحثی به عمل آوریم، همان مختصاتی كه سبب شده بدون آنكه اجازه بدهد نسخ و تبدیل در اصل قوانین اسلام رخ دهد و بدون آنكه بگذارد كوچكترین آسیبی به جاودانگی آن برسد، آن را نرم و قابل انعطاف و انطباق با صور متغیر زندگی ساخته است.
[1] بعثت و ایدئولوژی، صفحه ی 42، نقل از كتاب مادیت و انتقاد تجربی
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است