اگرچه بنا بود كه بحث تفاوت فعل طبیعی با فعل اخلاقی را رها كنیم و وارد بحث
نسبیت اخلاق بشویم، ولی از باب اینكه به مطالبی برخورد كردیم كه دیدیم اگر در
اینجا ذكر نكنیم باقی می ماند، مجبوریم كه باز به همین بحث بپردازیم. در مجموع،
نظریاتی عرض شد كه باید توضیح بیشتری بدهیم و نظریات دیگری را هم بیان
كنیم.
برای هر كس كه در تربیت بحث می كند لازم است كه در این مطلب تحقیق
نماید تا ریشه و مبنای فعل اخلاقی انسان را به دست آورد. نظریات مذكور، بعضی
را دیدیم كه معیار فعل اخلاقی را ایصال نفع به غیر تلقی كردند، برخی فعل اخلاقی
را فعلی دانستند كه از احساسات نوع دوستانه سرچشمه گرفته باشد، و بعضی آن را
فعلی دانستند كه از احساسات طبیعی ناشی نشده باشد. در واقع این سه گروه،
اخلاق و فعل اخلاقی را از مقوله محبت می دانند و گمان می كنم كه در اخلاق هندی
بیش از هرچیزی روی این مطلب تكیه می شود.
بعضی دیگر از این مكاتب تكیه شان بر روی زیبایی است، یعنی اخلاق را از
مقوله زیبایی می دانند كه اینجا هم باز دو مكتب است و هر دو مكتب معتقدند كه
زیبایی منحصر به زیبایی حسی نیست. آن زیبایی كه حواس انسان مجذوب آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 759
می شود مثل زیباییهای بصری و یا زیباییهای سمعی و بلكه زیباییهای دیگر، آن
چیزهایی كه حواس انسان را به سوی خود می كشاند، زیبایی حسی است. معتقدند
كه ما یك سری زیباییهای عقلی و معنوی هم داریم كه آنها واقعا از نوع زیبایی و
جمال است ولی محسوس نیست و معقول است. در عین اینكه هر دو گروه در این
اصل شریكند كه زیبایی منحصر به محسوس نیست بلكه شامل معقول هم می شود،
یك گروه تكیه شان روی فعل است؛ یعنی زیبایی را یك صفتی كه در كار و فعل
هست می دانند و می گویند بعضی از كارها ذاتا زیبا هستند، مثلاً راستی خودش یك
زیبایی و كشش خاصی دارد چه برای كسی كه گوینده راست است و چه برای
شنونده آن، صبر از همین نوع است، استقامت و علوّ نفس و شكر و سپاسگزاری و
عدالت، اینها یك زیبایی و شكوه معنوی دارند كه هر انسانی را به سوی خود
می كشند و هر انسانی كه این صفات در او باشد دیگران به سوی او كشیده می شوند.
لهذا افرادی كه متصف به این صفاتند، ما به اصطلاح مریدشان می شویم، علاقه مند به
آنها می شویم، یك جاذبه ای در آنها حس می كنیم كه به حكم آن جاذبه به سوی آنها
كشیده می شویم. طبعا انسانی كه دارای چنین فعلی است خود، زیبا می شود.
همان طور كه انسان لباس زیبا می پوشد و زیبا می شود، فعل زیبا هم از او صادر
می شود و زیبا می شود، و التصاق فعل به انسان بیش از التصاق لباس است و بیش از
التصاق زر و زیوری است كه انسان به خود چسبانده باشد. پس، از نظر آنها فعل
اخلاقی یعنی فعل زیبا، فعلی كه حس زیبایی معنوی انسان زیبایی آن را درك
می كند، و معیارش هم در خود انسان است و در كس دیگری نیست. معیارش ذوقی
است در انسان كه این زیبایی را درك می كند.