تزكیه ی نفس اگر به صورت آزادی از قیود و علائق مادی و
اسارت شهوات و جاه و مقامها باشد یعنی به صورت پاره كردن این
افسارها باشد، حالت آزاد شدن یك نیرو را به خود می گیرد، نظیر
آزادشدن نیروی اتم یا نیروهای مادی دیگر كه در جهان است، به
شكل یك قدرت تجلی می كند. لهذا دیده می شود اشخاصی مانند
مولوی یا حاج میرزا حبیب رضوی كه ترك علائق كردند و از جاه و
مقام گذشتند و به آنها تیپا زدند، از حالت جمود و خمود و افسردگی و
رخوت درآمدند و بر نیروی معنوی و عرفانی آنها افزوده شد، به قول
خودشان دیوانه شدند. در اشعار عرفانی آنها یك نوع موج و حركت
و طغیان و قدرت دیده می شود كه در كلمات یك حكیم مثلاً دیده
نمی شود، برخلاف آنكه تزكیه ی نفس به صورت سركوب كردن علائق
یعنی میلها باشد كه حالت مردگی به خود می گیرد.
همان طوری كه در باب دنیای مذموم گفته ایم، خود حب و علاقه
به امور كمال است ولی بند شدن و بسته شدن به این امور و رضا و
جلد دوم . ج2، ص: 152
اطمینان و اخلاد در آنها مذلت است، قید است و مهار است و افسار
است، باید پاره بشود.
آنچه قید است
بسته شدن به
علائق مادی
است نه صرف
علاقه و حبّ:
پس اینكه گفته می شود «غلام همت آنم كه زیر
چرخ كبود- ز هرچه رنگ تعلق بگیرد آزاد است» باید توضیح و
تفسیر شود كه نفس علائق، حیات است و كمال
[1]؛ آنها مهار و قید نیست، بندشدن به آنها و محدود شدن به آنهاست كه قید است. ترك و
میراندن علائق به شكل كلبی و هندی موت و نقص است، ولی تزكیه ی
نفس كه به معنی قطع قید و محدودیت است نیرو و آزادی و حیات
است.
مبارزه با خود
غرایز به شكل
كلبی و هندی
مرگ و ضعف
است ولی
مبارزه با بسته
شدن به آنها
آزادی و نیرو
است:
پس این طور نیست كه محبت و علاقه بذاته قید است، بلكه
آنچه قید است بسته شدن دل است به دنیا. معنی بسته شدن، اقتصار و
اكتفا و رضا و اطمینان به دنیا و عدم تجاوز از آن است. اساساً این
حرف درست نیست كه انسان از چیزی دل بكند و به چیز دیگر دل
ببندد مگر در امور هم عرض؛ از شهری دل می كند و به شهر دیگر دل
می بندد، از زنی دل می كند و به زن دیگر دل می بندد. اما در اموری كه
مثل و مانند هم نیستند و از دو غریزه سرچشمه می گیرند درست
نیست؛ یعنی آدم ممكن نیست علاقه ای را كه به مقام بسته از مقام
بكند و به مال ببندد و بعكس، یا علاقه به دنیا كه از طبیعت مخصوص
سرچشمه گرفته بكند و همان را به آخرت ببندد.
آن چشمه ی روح
كه به سوی
دنیاست غیر از
آن چشمه
است كه به
سوی آخرت
است:
آن چشمه ی روح كه
متوجه به دنیاست غیر از آن چشمه است كه متوجه به آخرت است.
در امور مقدّمی كه تابع عقل و فكر است این طور است، یعنی انسان
برای مقصد گاهی به این وسیله دل می بندد و گاهی به وسیله ی دیگر.
در حقیقت یك علاقه است كه گاهی متوجه به این وسیله است و
گاهی به آن وسیله. اما در اموری كه همه برای انسان مقصد می باشند
مثل خواب و خوراك و علم و غیره این طور نیست. بلی، گاهی روح
جلد دوم . ج2، ص: 153
بتمامه بیشتر متوجه یكی از مقاصد است كه در اصطلاحات دینی
گفته شده: «
همّه دنیاه» یا «
و لاتجعل الدنیا اكبرهمّنا» .
ترك دنیا،
ترك ترك
آخرت است نه
ترك مستقیم
دنیا:
هر میلی در انسان نیرویی است. تا آن میل تحریك نشده، آن
نیرو بسته و مهارشده است، با تحریك و زنده كردن آزاد می شود.
پیغمبران نیامده اند نیروهایی را مهار كنند و ببندند، آمده اند كه
نیروهایی بسته را آزاد كنند. پیغمبر اسلام اعراب را ترك دنیا داد،
یعنی ترك ترك آخرت داد و به همین دلیل نیروهای آنها را آزاد كرد
نه اینكه نیروهای آنها را بست و مقیّد كرد.
اخلاص نفس
بالاتر از
اخلاص عمل
است:
به عبارت دیگر تزكیه ی نفس از نظر قرآن، اخلاص نفس است كه
بالاتر از اخلاص عمل است. اخلاص به معنی این است كه انسان در
فعل و در وجود خود یعنی در تمایلات و رغبتها و در خواسته ها و
تمنیات، خدا را در نظر بگیرد و فقط خدا را در نظر بگیرد، برای خدا
بخواهد و برای خدا حركت كند و برای خدا زنده باشد و برای خدا
بمیرد (
انّ صلاتی و نسكی و محیای و مماتی للّه رب العالمین) . قرآن از انسان
قلب سلیم می خواهد، قلبی كه به تعبیر روایت كافی از امام صادق (به
نقل بحار جلد 16، جزء 2، صفحه ی 84) :
القلب السلیم الذی یلقی ربه و
لیس فیه احد سواه- و قال: و كل قلب فیه شك او شرك فهو ساقط، و انما
ارادوا الزهد فی الدنیا لتفرغ قلوبهم للاخرة.
زهد اسلامی و تزكیه ی نفس اسلامی مربوط است به دو چیز: یكی
اینكه هر چیزی را به مقدار لازم بخواهد و تعادل را حفظ كند، دیگر
اینكه هرچه را می خواهد برای خدا بخواهد.
از اینجا معلوم می شود كه دنیا و آخرت در طول یكدیگرند.
دنیای مذموم یعنی دنیایی كه خودْ هدف است، دنیای مطلوب یعنی
دنیایی كه هدف بالاتر از مادیات است.
[1] به عبارت صحیح تر، میان دو چیز باید فرق گذاشت: یكی علاقه به معنی ارتباط با خارج كه كمال است و شرط حیات است. هر میل طبیعی به منزله ی یك كانال ارتباطی است با بیرون. نبودن این كانالها مساوی است با مرگ. و دیگر علاقه به معنی تعلق یعنی بسته بودن به اشیاء. آنچه نباید، بسته بودن است نه ارتباط روحی. اولیای حق در عین كمال ارتباط و شدت عواطف، بسته نبودند.