1. تزكیه ی نفس در خود قرآن آمده است، پس قرآن وظیفه ای
ایجاب می كند به این نام.
2. اشتباه است اگر خیال كنیم مسأله ی توجه به نفس و مبارزه با
هواهای نفس ریشه ی هندی دارد.
آیات قرآن از قبیل «
قد افلح من زكیها و قد خاب من دسیها» و آیه ی
«
أرأیت من اتخذ الهه هواه» و آیه ی «
و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس
عن الهوی» و آیات مشعر به نفس امّاره، لوّامه، مطمئنّه، و آیات مربوط
به قلب سلیم و یا قلوب خاشعه و یا قاسیه و غیره دلیل بر مدعاست.
3. آلودگی نفس یعنی چه؟ مگر ممكن است نفس آلوده باشد یا
بشود تا نیازمند به تطهیر و تزكیه باشد؟
4. سه مطلب:
آیا نفس ذاتاً شریر است؟
آیا نفس ذاتاً بر عقل و فطرت علوّ و تسلط دارد؟
به هر حال برای مبارزه با شرارت ذاتی یا عرضی و علوّ ذاتی یا
عرضی نفس و بالأخره برای اصلاح نفس چه راهی باید پیش گرفت؟
راه عنت و استبداد و سختگیری یا راه ملایمت و آزادی و دموكراسی
و یا راه وسط میان ایندو، همان طور كه در هر حكومت صالحه باید
باشد؟ رجوع شود به آزادی فرد و قدرت دولت.
5. دو عقیده ی قدیم هندی و بودایی و جدید اروپایی برای اصلاح
نفس به اندازه ی هیئت بطلمیوس و هیئت كپرنیك با هم اختلاف دارند
یعنی یك دور صد و هشتاد درجه است.
6. در عصر جدید به موضوع بیماری روان، خواه به شكل
عصبی و یا مستقل از بیماری عصبی توجه زیادی شده است.
7. علمای جدید كه برای اصلاح نفس به اصطلاح دموكراسی را
پیشنهاد می كنند، برای جوانان امروز، هم فال است و هم تماشا، هم
شهوترانی است و هم اخلاق. چه از این بهتر؟
8. دموكراسی غیر از هرج و مرج است. اخلاق جنسی جدید
جلد دوم . ج2، ص: 125
عملاً آشفتگی و بی نظمی زیادی به وجود آورد. در اطلاعات
/47/96 آمار عجیبی نشان می دهد از زناهای به عنفی كه در آمریكا
اخیراً صورت می گیرد.
9. مسأله ی بدبین بودن به نفس در اسلام هست. آیه ی كریمه ی قرآن:
«
و ما ابرئ نفسی ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی» كه مشعر به
نوعی بدبینی به نفس است، ایضاً «
المؤمن لایمسی و لایصبح الاّ و نفسه
ظنون عنده» ، ایضاً «
اعدی عدوك نفسك التی بین جنبیك» ، ایضاً
«
سولت لی نفسی» و امثال اینها هست. چرا و به چه جهت باید به نفس
بدبین بود؟ عرفای ما گاهی گفته اند:
مرا شیخ دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یكی اینكه در نفس خوشبین مباش
دگر اینكه در خلق بدبین مباش
مولوی می گوید:
نفست اژدرهاست او كی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
لزوم بدبینی برای چه؟ آیا واقعاً نفس دشمن است و سوء نیت
دارد و به عبارت دیگر شریر بالذات است یا علت دیگر دارد؟
به عقیده ی ما علت این بدبینی دو چیز است:
راز لزوم
بدبینی كه
منجر به
واقع بینی
می شود:
الف. انسان طبعاً خودخواه است، قهراً هرچه از ناحیه ی خود است
دوست می دارد و به عین الرضا می نگرد. طبعاً انسان با عینك
خوشبینی به خود و آنچه از ناحیه ی خود است می نگرد. یك بدبینی
اخلاقی و درواقع یك واقع بینی در مقابل آن خوشبینی، تعادل
به وجود می آورد.
و عین الرضا عن كل عیب كلیلة
كما ان عین السخط تبدی المساویا
پس این بدبینی ضرورت دارد. واقعاً انسان عیب خود را
جلد دوم . ج2، ص: 126
نمی بیند، مویی را در چشم دیگران می بیند و خاری را در چشم
خود نمی بیند.
ب. عظمت و پیچیدگی دستگاه روانی، اعم از پیچیدگی طبیعی و
یا پیچیدگی عارضی كه در نتیجه ی عقده ها پدید می آید. از این جهت،
قدرت علمی و تشخیص نیرومندی لازم است كه انسان خیر را از شر،
سود را از زیان تفكیك كند.
دشمن به
دشمن آن
نپسندد كه
بی خرد. . . :
سعدی می گوید:
دشمن به دشمن آن نپسندد كه بی خرد
با نفس خود كند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شكایت كند كسی
سیلی به دست خویش زده بر قفای خویش
دزد از جفای شحنه چه فریاد می كند
گو گردنت نمی زند الاّ جفای خویش
گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق
بهتر ز دیده ای كه نبیند خطای خویش.
نفس انسان
مانند كودك
انسان، بیش از
حیوان كه به
زنجیر غرائز
كشیده شده
است نیازمند
به رهبری است:
و در حقیقت منشأش جهل آدمی است. نفس انسان از این لحاظ
مانند كودكی است كه نیازمند به حمایت و هدایت و سرپرستی است.
كودك حیوان چندان نیازی به حمایت و هدایت ندارد، برخلاف
كودك انسان. نفس انسان نیز برخلاف نفس حیوان كه به زنجیر غریزه
كشیده شده است، آزاد است و جاهل و گمراه در ذات خود و باید
تحت هدایت عقل و دین و تعلیم و تربیت راه خود را بیابد و طی كند.
علیهذا از جهالت و رفتار جاهلانه ی نفس و از اینكه در ذات خود
غریزتاً به راه صلاح مجبور نیست بلكه باید تحت حكم عقل درآید و
از طرفی آزاد است كه سرخود و جاهلانه و مستقل از مربی خود كار
كند باید برحذر بود و از این جهالت ترسید و باید از این جهت بدبین
بود.
ج. علت سوم بدبینی این است كه نفس در شرایط خاصی از
قبیل ارضاء زیاد و یا محرومیت، طاغی و سركش و «امّارة بالسوء»
می شود. این همان وقت است كه یا در اثر محرومیت عقده پیدا
جلد دوم . ج2، ص: 127
می شود و یا در اثر تبعیت از او دیوانه می گردد، و البته به نفس در
این حالت كه قطعاً وضع غیرعادی دارد واقعاً باید بدبین بود چون در
این وقت فقط عامل شر است و از او جز شر برنمی خیزد.
مخصوصاً این نوع بدبینی از آن جهت است كه در نفس در اثر
پیدایش عقده ها و یا در اثر خودخواهی ذاتی و طبیعی (عامل الف)
حقایق گاهی قلب می گردد. نمود غیر از بود است. حالات روانی در
حالی ظهور می كنند كه ماسك مخصوص به چهره می زنند و ماهیت
خود را مخفی نگه می دارند. (رجوع شود به روانكاوی خواجه نوری)
شیخ انصاری می گوید: انسان گاهی گریه می كند و خود می پندارد كه
برای خدا می گرید و حال آنكه برای دنیا گریه می كند.
این جهات، یعنی خودخواهی طبیعی و حب به ذات كه منشأ
حب به آثار ذات است، دیگر فقدان هدایت غریزی نفس و جهالت
ذاتی او و نیازمندی به هدایت تشریعی و تربیتی، دیگر نفاق با خود
كه ظهور غیر از بطون است، سبب می شود كه انسان واقعاً به نوعی
بدبینی به نفس خود نگه كند، او را مانند نوكر یا كلفت یا خدمتكار
نامطمئنی فرض كند كه اندك غفلت سبب می شود كه دزدی یا هیزی
یا خیانت كند. مسأله ی مشارطه و مراقبه و محاسبه و معاقبه ناشی از
اصل بدبینی است.
گفتیم كه یكی از حالات نفس كه منشأ بدبینی به اوست نفاق و
دورویی با خود است. در اینجا مثلی معروف است و آن اینكه: فلانی
آب نمی بیند و اگرنه شناگر ماهری است. نفس انسان در وقتی كه
دسترسی و قدرت و امكان ندارد، نوعی تظاهرات دارد كه خود انسان
درباره ی خودش به اشتباه می افتد ولی بعد كه آب دید و امكاناتش به
دست آمد، خود را طوری نشان می دهد كه قبلاً هیچ تصور نمی رفت.
چه خوب می گوید مولوی:
جلد دوم . ج2، ص: 128
نفست اژدرهاست او كی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
[1]
و چه مثل عالی است مثل مرحوم آقا میرزا علی آقا قاضی كه
رذائل ته نشین شده در نفس را تشبیه می كرده به فضولات و لایه ها كه
در حوض ته نشین می شود، به محض تابیدن آفتاب یك وقت می بیند
یك سیب زمینی منتفخ از قعر حوض بالا آمد و یا به وسیله ی برهم زدن
آب، لجنها با عفونت غیرقابل تحملی بروز می كنند.
با دو وسیله می توان باطن ناپیدای نفس را كشف كرد: یكی
دسترسی به نعمتها و امكانات هواپرستی، دیگر موجبات خشم و
عصبانیت و آنجا كه لطمه به حیثیت و شخصیت و خودی وارد
می شود. در این وقت نیز باطن نفس ظهور می كند و در این وقت است
كه مانند حوضی كه با یك چوب ته آن را بهم بزنند عفونت و رنگ
تیره اش ظاهر می گردد كه هم چشم را اذیت می كند و هم شامه را؛
همچنان كه تابش آفتاب بر روی آب و آمدن آب سبك به سطح، سبب
می شود كه مثلاً سیب زمینی منتفخ و یا خزه ها به روی آب بیایند.
مثلی است برای تغییر حالت نفس در نعمتها
[2].
مكائد نفس:
قدما معتقد بودند به مكائد نفس یعنی حیله گریهای نفس. ریشه ی
این حیله گریها همان حالت دورویی و نفاق با خود است، این است
كه معتقد بودند اخلاص كار مشكلی است و تشخیصش مشكل است.
متصوفه گرفتار عشق جنسی هستند و آن را به حساب عشق الهی
می گذارند. به قول سعدی:
چرا طفل یكروزه هوشش نبرد
كه در صنع دیدن چه بالغ چه خرد
جلد دوم . ج2، ص: 129
مردی سی سال در صف اول جماعت نماز می خواند. یك روز
آمد دید جایش را دیگری گرفته. فوق العاده عصبانی شد كه چرا
جایش را گرفته اند و درواقع به شخصیتش احترام نگذاشته اند.
خودش از همین عصبانیت فهمید كه آن پست را می پرستیده است،
تمام نمازها را قضا كرد.
در حدیث است كه اگر دیدید در خلوت حال ندارید ولی در
جلوت دارید، بدانید اخلاص ندارید. بسیاری از «حال» هاست كه
مصنوعی و تقلبی و از مكائد نفس امّاره است.
[1] و نیز خوب می گوید آنجا كه می گوید: میلها همچون سگان خفته اند. . .
مثنوی، ص 445. رجوع شود به ورقه ی «تزكیه ی نفس، میلهای خفته» .
[2] در ورقه های «یادداشت عالم پس از مرگ» و ورقه های «اخلاق اسلامی» گفته ایم كه انسان سه چهره دارد: ظاهر، باطن، باطنِ باطن. و گفته ایم باطن از ظاهر مخفی است، و باطنِ باطن از باطن. و گفته ایم به وسیله ی سه چیز می توان باطنِ باطن را كشف كرد: رؤیا، مطامع قوی یا خدشه به خودخواهی، سوم اشراف نفوس كامله.