.
بدبینی به نفس
و لزوم مراقبه:
از جمله شرایط مقدماتی توفیق در تزكیه ی نفس و ایجاد انسان
سالم و درحقیقت شرط اجرایی طبق آنچه در آثار اسلامی آمده
است، بدبینی به نفس است كه مسأله ی مراقبة النفس را به دنبال خود
می آورد.
سفینة البحار، ماده ی «نفس» از عدة الداعی نقل می كند: قال
امیرالمؤمنین علیه السلام:
واعلموا عباداللّه ان المؤمن لایمسی و لایصبح الاّ و نفسه ظنون
عنده، فلایزال زاریاً علیها و مستزیداً لها، فكونوا كالسابقین
قبلكم والماضین امامكم، قوّضوا من الدنیا تقویض الراحل و
طووها طی المنازل. [1]
ایضاً سفینه، ماده ی «نفس» : قال رسول اللّه علیه السلام:
من مقت نفسه دون مقت الناس امنه اللّه یوم الفزع الاكبر.
مقت و ملامت:
ایضاً سفینه، ماده ی «نفس» : عن ابی الحسن علیه السلام:
ان رجلاً فی بنی اسرائیل عبد اللّه اربعین سنة ثم قرّب قرباناً
فلم یقبل منه. فقال لنفسه: و ما اُتیت الاّ منك و ما الذنب الاّ
جلد دوم . ج2، ص: 107
منك. فاوحی اللّه الیه: ذمك لنفسك افضل من عبادتك
اربعین سنة.
وعظ و اندرز:
در احادیث وارد شده است:
من لم یجعل اللّه له واعظاً من نفسه
لم ینفعه موعظة غیره [2]. اینكه در قرآن آمده است كه «
ما ابرئ نفسی انالنفس لامارة بالسوء» خود تلویحاً دستور به سوء ظن داشتن به نفس
است.
سعدی می گوید:
مرا شیخ دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یكی آنكه در جمع بدبین مباش
دگر آنكه در نفس خودبین مباش
اگرچه سعدی كلمه ی «خودبین» [آورده است ] ولی به قرینه ی اینكه
در مقابل «بدبین» آمده است مقصود از خودبینی، خودنیك بینی است
نه خودبدبینی، چنانكه واضح است.
چرا نفس
دشمن است؟ :
چرا انسان باید بر نفس بدبین باشد؟ آیا جزئی از وجود ما كه
نفس ماست (برخلاف عقل) شر و پلید بالذات است؟ آیا نفس واقعاً
ذاتاً دشمن و خائن و شریر است؟ مانند یك نوكر یا كلفت دزد و
خائن است در داخل خانه؟ شاعر می گوید:
دزدی اندر نیمه شب ناگه درآمد در سرای
چون چراغ افروختم دیدم كه صاحب خانه بود
[3]
ممكن است گفته شود كه اینها یعنی بدبینی، مقت و ملامت، وعظ
جلد دوم . ج2، ص: 108
و اندرز، دشمن دانستن، نوعی سوء ظن بی جهت به طبیعت انسان
است و نه تنها راه و شرط مقدماتی اصلاح روح و روان و تزكیه ی نفس
نیست بلكه خود منشأ بیماری است؛ انسان باید به سرشت كلی
انسانی و سرشت فردی خود خوشبین باشد تا موفق شود، با بدبینی
كه توفیق پیدا نمی شود. در ابتدا گفتیم كه سوء ظن به نفس شرط
توفیق در اصلاح و تزكیه ی نفس شناخته شده است، ولی ممكن است
گفته شود به هیچ وجه شرط موفقیت در تربیت و پرورش سالم انسانها
(به عبارت دیگر برای ایجاد انسان سالم) این نیست كه به آنها تلقین
كنیم كه به نفس خودتان بدبین باشید، پس این چه تعلیمی است؟
برعكس باید تلقین خوشبینی كنیم تا بتوانند اعتماد به نفس پیدا كنند
و بدبینی مستلزم عدم اعتماد به نفس است.
جواب این است كه منظور این نیست كه ما باید به سرشت
خودمان بدبین باشیم و یا معتقد باشیم كه جزئی از وجود ما نفس
است و جزئی عقل، آن جزء كه نفس است باید به عنوان یك مزاحم
شریر بكلی نیست و نابود شود تا جزء دیگر كه عقل است و خیر
محض است بدون مزاحم به كار خود مشغول شود. البته گاهی این
سوء تعبیرها هست ولی قطعاً با اصول تعلیمات اسلامی سازگار
نیست. مطلب چیز دیگر است.
در روایات وارد شده است:
اجعلوا لانفسكم حظاً من الدنیا باعطائها مایشتهی من الحلال و
ما لایثلم المروة و ما لاسرف فیه، و استعینوا بذلك علی امور
الدین فانه روی لیس منا من ترك دنیاه لدینه او ترك دینه
لدنیاه [4].
ایضاً سفینه، ماده ی «نفس» ، روایت صادقی:
جلد دوم . ج2، ص: 109
اتقوا اللّه وانظروا لانفسكم فان احق من نظر لها انتم.
ایضاً صحیح بخاری، جلد 7، صفحه ی 40:
عبداللّه بن عمرو بن العاص، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: یا عبداللّه! الم اخبرك عنك انك تصوم النهار و تقوم اللیل؟
فقلت: بلی یا رسول اللّه، قال: فلاتفعل، صم و افطر و قم و نم،
فان لجسدك علیك حقاً و ان لعینك علیك حقاً و ان لزوجك
علیك حقاً.
علاوه بر اینها روایات زیادی در منع رهبانیت و ریاضت آمده
است كه در محل خود مسطور است، مثل روایت معروف عثمان بن
مظعون (ر. ك: مسأله ی حجاب ص 43) .
علل بدبینی:
منظور چیز دیگر است، منظور جلوگیری از فساد نفس است.
علت این بدبینی چند چیز است:
تعادل در
واقع بینی:
الف. مبارزه با خوشبینی غیرواقع بینانه ای كه ناشی از حب ذات
و آثار ذات است و هركس نسبت به خود و شؤون مربوط به خود
دارد. به قول سعدی: هركس را عقل خود به كمال نماید و فرزند خود
به جمال. حالت تبرئه ی خود و متهم ساختن غیر خود در همه ی افراد بشر
هست. این دعوت به بدبینی درواقع مبارزه با آن خوشبینی ناشی از
حب ذات است كه «
من احب شیئاً احب اثاره و من عشق شیئاً اعشی
بصره» كه هركس از كاسه ی چشم خودش مجنون وار لیلی نفس خود را
می بیند. هر جانی خود را عطوف و هر ممسك خود را بخشنده و هر
جاهل خود را عالم و هر بدگِل خود را خوشگل و طبعاً هر مجرم خود
را مبرّا می بیند. این عینك بدبینی برای خنثی كردن اثر آن عینك
خوشبینی است، مثل دو عینكی كه یكی بزرگ ببیند و دیگری
كوچك. پس این بدبینی واقعاً به معنی این نیست كه چون واقعیت
نفس شر است و بدی است و نبایستنی است پس این بدبینی عین
واقع بینی است، بلكه این بدبینی یعنی خنثی كردن اثر خوشبینی تا
جلد دوم . ج2، ص: 110
انسان واقع بین باشد، و واقع نفس شرّ بالذات نیست، نیمی از وجود
انسان شرّ بالذات نیست.
پس این دعوت به بدبینی دعوت به واقع بینی است.
ب. علمای اسلامی تعبیری دارند، می گویند «مكائد نفس» .
مقصود مكاریهای نفس، حیله گریهای نفس، فریبكاریهای نفس
[5]، ریاكاریهای نفس است، با كی؟ با خود انسان. و این از نظر علم الروح
مسأله ی جالبی است كه آدمی خودش نسبت به خودش فریبكاری كند.
دقت در مكائد
نفس:
این مستلزم این است كه انسان دو نوع شخصیت داشته باشد:
شخصیت فریب دهنده و شخصیت فریب خورده؟ آیا واقعاً چنین
است؟ بلی چنین است ولی به این صورت كه روان انسان ظهوری
دارد و بطونی و مسأله ی پنهان شدن میلها در اعماق شعور باطن و دیگر
مسأله ی تغییر قیافه دادن و به اصطلاح روانكاوان ماسك به چهره زدن
میلهای سركوفته در كار است، و این حقیقتی است انكارناپذیر.
ریشه ی این دوشخصیتی و گریز میلها به باطن و تغییر چهره
دادن ها در سرشت انسان نیست
[6]، بلكه در بد اداره كردن است. غفلتی مختصر سبب می شود كه چنین وضع منافقگرانه ی خطرناكی به
وجود آید. پس نفس در اثر بد اداره كردن، بد و موذی می شود. پس
نوعی شریت برای نفس پیدا می شود، نه اینكه شرّ بالذات باشد و لهذا
قابل اصلاح است برخلاف شرّ بالذات.
علمای قدیم هرچند به صورت علمی این مسأله را طرح نكرده
بودند ولی قطعاً به این حقیقت توجه داشتند
[7]. شیخ انصاری در
جلد دوم . ج2، ص: 111
مكاسب می گوید از مكائد نفس نباید غافل بود
[8]، گاهی انسان گریه می كند مثلاً برای سیدالشهدا و خودش هم خیال می كند برای
سیدالشهدا گریه می كند ولی وقتی كه خوب باطن را بشكافی می بینید
ذكر مصیبت امام حسین بهانه ای است برای بروز غمهایی كه انسان در
فراق دنیا دارد و مجالی برای ظهور نداشته است. در كتاب شرح حال
و آثار عین القضاة همدانی ص. . . می نویسد. . .
[9].
علامتها:
این علما معتقدند برای شناخت خود و ملكات خود و
بیماریهای خود یك نگاه و معاینه ی ساده ی خود كافی نیست. انسان اگر
بخواهد زیر و روی روح و روان خود را بشناسد، باید از علامتها
بشناسد. مثلاً درجه ی اخلاص را از آنجا می توان فهمید كه پست دینی
از انسان گرفته شود، محیط عوض شود و یا در اقبال و ادبارهای دنیا
و در امتحانات سخت الهی
[10]. نفس انسان گاهی از آن جهت آرام است كه شرایط و امكانات برایش فراهم نیست، آبی ندارد كه
شناوری كند وگرنه شناور ماهری است و به قول مولوی از غم بی آلتی
افسرده است:
نفست اژدرهاست او كی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
و گاهی آرامشش و سكوت و سكونش به خاطر این است كه شوكی
به اصطلاح بر او وارد نشده است و كفگیری به تهش زده نشده است.
پس بعد از اینكه معلوم شد كه نفس شرّ بالذات نیست ولی
شرّبالعرض ممكن است بشود، به عبارت دیگر فساد اخلاق پیدا كند،
باید علل فساد اخلاق را به دست آورد، به عبارت دیگر علل
بهم خوردن تعادل روحی را به دست آورد.
جلد دوم . ج2، ص: 112
دستگاه عظیم وجود انسانی عیناً مانند یك مملكت است، یك
اجتماع بشری است كه در اثر اجتماع نیروهای مختلف تشكیل
می شود و نیاز دارد به قانون و تبیین حقوق و حدود و قوه ی حاكمه برای
اداره و رساندن به حقوق و رعایت حقوق كه به عدالت حكمروایی
كند. در این صورت است كه تعادل و هماهنگی حكمفرماست. و با
بهم خوردن تعادل، طغیان و یا عصیان رخ می دهد؛ طغیان در مورد
قوای زیاد نواخته شده و عصیان در مورد قوای تحقیرشده و
محروم مانده.
[1] ایضاً
نهج البلاغه، خطبه 174.
[2] جمله ی رسول خدا:
«اعدی عدوك نفسك التی بین جنبیك» نیز تلقین این است كه به نفس به چشم یك دشمن باید نگاه كرد.
[3] (اینجاست كه مسأله ی مراقبة النفس مطرح می شود) و یا اینكه ذاتاً شریر به معنی دشمن بدخواه نیست، بلكه شریر است به معنی شر بالعرض، یعنی او به مقتضای طبیعت خودش برای خودش كار می كند كه منتج می شود به زیان جوهر انسان كه عقل و فطرت اوست، نظیر شر بالعرض بودن مركوب انسان (حیوان) اگر به خود واگذاشته شود.
[4] الكاظمی،
سفینه، ماده ی «نفس» .
[5] در قرآن تعبیر «تسویل» آمده كه به معنی «تزیین النفس لما تحرص علیه و تصویر القبیح بصورة الحسن» است.
[6] رجوع شود به ورقه های «یادداشت عالم پس از مرگ» و ورقه های «هجرت و جهاد» راجع به سه چهره ی انسان و مخفی بودن چهره ی باطن باطن از باطن و چهره ی باطن از ظاهر و راههای چهره ی باطن باطن.
[7] اینكه مولوی می گوید:
نفست اژدرهاست او كی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
یا می گوید: میلها همچون سگان خفته اند. . . دلیل بر توجه او به آن نكات است.
[8] علمای امروز با آب و تاب و افتخار از حقیقتی به نام «خودفریبی» نام می برند، ولی این همان است كه قرآن و به تبع قرآن دعاهای اسلامی آن را «تسویل» می خوانند
(بل سوّلت لكم انفسكم امراً فصبر جمیل) . [9] [در نسخه ی اصلی به همین صورت است. ]
[10] یا وسیله ی رؤیاها، چنانكه در ورقه های «یادداشت عالم پس از مرگ» گفته ایم.