جرج سارتن، آن قهرمان جهانی تاریخ علم، در كتابی كه به نام (شش
بال) نوشته و به فارسی ترجمه شده است در فصلی كه تحت عنوان
«جادوگری» بحث كرده، در آخر فصل، ص 305 وظیفه ی علم را راجع به
مبارزه علیه موهوم پرستی و عدم تسامح و تعصب و عادت مزمنِ عدم
توجه به عقل ذكر می كند و می گوید: هنوز هم مردم زیادی هستند كه از
ستونهای اجتماع به شمار می روند و از آن جهت كه از حقیقت بیم دارند
از علم می ترسند. این مردم خواهان این نیستند كه با واقعیات روبرو
شوند.
آنگاه می گوید:
«رنسانس دوره ی موهوم پرستی بود. در زمان خود ما عمق را كه در نظر
بگیریم باز چنین است؛ علم در بعضی زمینه ها ترقیات عظیم و شگفت
كرده است ولی در زمینه های دیگر مثلاً سیاست ملی یا بین المللی
هنوز خود را ریشخند می كنیم. » .
درحقیقت می خواهد بگوید در زمینه ی روابط انسانها در حد
مسخره ای ناتوان است. سپس می گوید:
«هنر، زیبایی را آشكار می سازد و همین جهت مایه ی شادی زندگی
می شود. دین محبت می آورد و موسیقی زندگی است. علم با حق و
جلد یك . ج1، ص: 516
راستی و عقل سر و كار دارد و مایه ی هشیاری بنی نوع بشر می شود. به
هر سه ی اینها نیازمندیم: هم هنر، هم دین، هم علم. علم به صورت
مطلقی برای زندگی لازم است ولی هرگز به تنهایی كافی نیست. » .
علم روشنایی
است و دین
حرارت:
در باب علم و ایمان می توان گفت كه علم روشنایی است و دین
حرارت. نیاز انسان به علم از قبیل نیاز به روشنایی است و نیاز او به
دین از قبیل نیاز به حرارت است. در یك اتاق برای سكونت، هم نیاز به
روشنایی است هم به حرارت. اگر روشنایی باشد و حرارت نباشد، باید
انسان در خود فرو برود و بلرزد و آرامش نداشته باشد ولو آنكه
قویترین نورافكن ها در آنجا باشد، جسم و روح انسان حالت انقباض و
یخ زدگی پیدا می كند. و اگر حرارت باشد و گرمی، جسم و روح آرام
است اما ارتباط با بیرون قطع است.
آنان كه فاقد علم و ایمانند یا جامعه هایی اینچنین در تاریخ یا در
حال حاضر، در حكم افرادی هستند كه در شب سرد زمستانی بسر
می برند كه هم از نور بی نصیب اند و هم از حرارت؛ و آنان كه از دین
بهره مندند و از علم بی بهره، در حكم مردمی هستند كه در شب تابستانی
[در تاریكی ] زندگی می كنند؛ و آنان كه از علم بهره مندند و از دین
بی بهره، در حكم افرادی هستند كه در روز سرد زمستانی در سرما
زندگی می كنند؛ و آنان كه از هر دو بهره مندند مانند افرادی هستند كه در
فضایی روشن با گرمایی مطبوع بسر می برند.
(- پایان حرف «الف» ) .