در سه بخش باید بحث شود (برای هر سه بخش رجوع شود به
(تعلیمات دینی) برای دوره ی راهنمایی، نوشته ی خودم) :
ایمان
به طوركلی:
الف. ایمان و آرمان به طوركلی در مقابل بی ایمانی و بی آرمانی و
بی علاقگی به یك ایده و یك عقیده و از دست دادن همه ی ارزشها و
توجه صرف به فواید و منافع و بالاخره خودپرستی و خودخواهی
مطلق و خارج نشدن از دایره ی خود فردی و شخصی، چه از نظر فردی و
چه از نظر اجتماعی (رجوع شود به ورقه های «ایدئولوژی، آرمان» )
ایضاً این مطلب بحث شود كه علم رسالتی دارد و ایمان رسالتی. آنچه
به انسان هدف و جهت می دهد ایمان است نه علم. بحث در ضرورت
ایدئولوژی. رجوع شود به ورقه های «علم و ایمان» .
ایمان مذهبی:
ب. ایمان مذهبی، تفاوت ایمان مذهبی و غیرمذهبی، مشخصات
ایمان مذهبی از نظر پیوند با ازلیت و ابدیت و اتصال با هستی و از نظر
اعتقاد به خلود و نفی و طرد فنا و نیستی و از نظر نفوذ عمیق این ایمان و
آرامش دادن به روح كه
«ألا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ» . رجوع شود به
ورقه های «فواید و آثار ایمان» و به ورقه های «علم و ایمان» .
جلد یك . ج1، ص: 478
ایمان خاص
اسلامی:
ج. ایمان اسلامی، مشخصات ایمان اسلامی، توحید اسلامی، نبوت
و معاد اسلامی و بالاخره جهان بینی اسلامی (رجوع شود به ورقه های
«جهان بینی اسلامی» و ورقه های «ایمان به گفته های پیغمبران شأن
اقلیت پخته است» . راجع به مشخصات اسلام رجوع شود به ورقه ی
«یادداشت ایدئولوژی» ) .
راجع به قسمت اول از نظر اجتماعی در ورقه های «ایدئولوژی،
آرمان» نقل كردیم كه:
اگر ایمان
نباشد هر كسی
برای خود
دنیایی
جداگانه دارد:
«در جامعه یك محور آرمانی و فكری لازم است كه بتواند رفتار
اجتماعی و كردار ما را در جهت معینی استوار سازد و خوب و بد و
زشت و زیبا و پسندیده و ناپسندیده و شایسته و ناشایست را از
یكدیگر مجزا كند. كار صحیحی نیست كه هر فردی برای خودش
دنیایی داشته باشد و مرامی و مسلكی و آیینی و هرطور كه سودش
ایجاب می كند (یا سلیقه اش اقتضا می كند) قضایا و مسائل را از
دیدگاه خاص خود بسنجد و تعبیر كند و تصمیم بگیرد. » .
از خواص
بی آرمانی،
تقلیدومیمون-
صفتی و
بی شخصیتی
است:
انسان بی آرمان یعنی انسان بی مسلك، تابع منافع فردی خویش،
عقربه ی قطب نمایش فقط متوجه منافع شخصی خودش است، فارغ از
دیگران و از خوبی و بدی ها و شایست و ناشایست ها و زشت و زیباها
و باید و نبایدها. نقل كردیم كه:
«خاصیت انسان بی مسلك كه از خود چیزی ندارد، میمون صفتی و ادا
درآوردن و تقلید درآوردن است، همچنان كه به اصطلاح روشنفكران
نسل امروز تفاله های اندیشه های سیاه غربیها و قی كرده های
منحطترین افكار مغرب زمینی را بر خود می بندند و با مهوّعترین
ژستها ادای مغرب زمینی ها را درمی آورند و برای تظاهر و بزرگ نمایی
خود الفاظ «پوچی» ، «دلهره» و غیره را به كار می برند و احیاناً با دود
جلد یك . ج1، ص: 479
حشیش و گرد هروئین خود را سرگرم می سازند و شب را به روز و
روز را به شب می آورند (رجوع شود به ورقه های «تقلید» ) . » .
تعریف
ایدئولوژی:
گفتیم كه: وجود یك سیستم واحد فكری كه همه ی مظاهر زندگی را
اعم از سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی را در [بر] گیرد
ضروری است، و اینچنین سیستم فكری را ایدئولوژی یا آرمان گویند.
ایده و آرمان
معیاری برای
خوبی و بدی
است:
و گفتیم كه: آرمان هرچه باشد بزرگترین فایده اش این است كه با
ایجاد معیاری برای خوب و بد و درست و نادرست و زشت و زیبا،
انسان را از سرگردانی نجات می دهد و از تباه شدن و هدررفتن نیروی
اندیشه ی او جلوگیری می كند.
ایمان طرز
تلقی انسان را
در برخورد با
مسائل اخلاقی
و اجتماعی
روشن می كند
و از سرگردانی
نجات می دهد:
به عبارت دیگر، انسان خواه ناخواه در زندگی اجتماعی خود با
مسائلی اخلاقی، اجتماعی برخورد می كند و ناچار است عكس العملی
داشته باشد و به نوعی آن مسائل را تلقی كند. داشتن یك مسلك و
آرمان و ایمان طرز تلقی انسان را روشن می كند و با نداشتن آن، یا
انسان به صورت موجودی درمی آید فاقد وجدان و انسانیت و غرق در
خودخواهی و یا انسانی می گردد سرگردان و مردد و ناسازگار با خود و
در حال جدال با خود و دارای رفتاری ناهماهنگ و ضد و نقیض.
ایمان تكلیف
انسان را
روشن می كند:
گفتیم: وقتی كه انسان متعهد به آرمانی و مسلكی بود، آن آرمان و آن
مسلك هرچه می خواهد باشد (البته بعد خواهم گفت این عمومیت
صادق نیست) ، دیگر تكلیف انسان با زندگی و مسائل آن روشن
می شود.
تعبد و تسلیم:
یعنی لااقل با نوعی تعبد و تسلیم مسائل حل می شود. هر فرد قادر
نیست به طور شخصی همه ی مسائل را برای خود حل كند. این ایمان و
آرمان است كه لااقل به طور تعبد مشكلات را حل می كند (این خود
دلیل است كه هر مسلكی قادر نیست انسان را از سرگردانی نجات دهد
مگر قدرت تسلیم و تعبد در آن باشد و این كار جز از ایمان مذهبی
ساخته نیست) .
نقل كردیم كه:
جلد یك . ج1، ص: 480
بی ایمان
همواره با
خویش در
جدال است:
«مصیبت بزرگ وقتی است كه انسان آرمانی نداشته باشد، مثل بیشتر
مردم ما [كه ] هیچ گاه تكیه گاه فكری ندارند و به همین جهت شب و
روز با خودشان در جدالند. » .
آرامش
اجتماعی و
ایمان، نظم
اخلاقی ایجاد
می كند:
در دفتر 89 نقل كردیم كه «آرمان، آرامش اجتماعی ایجاد می كند»
و گفتیم كه فایده ی دیگر آرمان این است كه نظم اخلاقی ایجاد می كند.
وقتی كه فرد و جامعه تابع یك آرمان مشخص شد و معیاری در دست
داشت، خواه ناخواه نظم اخلاقی به وجود خواهد آمد و در پرتو نظم
اخلاقی است كه انسان تبدیل می گردد به یك موجود پارسا. برتراند
راسل در كتاب (زناشویی و اخلاق) ، صفحه ی 64 می گوید:
«كاری كه منظور از آن فقط درآمد باشد، نتیجه ی مفیدی بار نخواهد
آورد. برای چنین نتیجه ای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك
فرد، به یك مرام، به یك غایت نهفته باشد. » .
جذبه، كشش،
تسلیم، تعصب:
پس معلوم شد كه انسانِ نیازمند به یك ایمان، یك آرمان، یك
دلبستگی فوق فردی، به یك سیستم واحد فكری كه معیاری برای
عكس العمل هایش در مسائل اخلاقی و اجتماعی باشد نیازمند است.
باید در آن ایمان، جذبه، كشش، تسلیم، تعصب وجود داشته باشد و باید
آن ایمان برای انسان به صورت یك شئ بسیار عزیز و گرانبها درآید.
به نظر می رسد مقدمه ای بر این بخش لازم است: انسان زندگی
اجتماعی دارد و روابط اجتماعی اش و حقوق و حدود و وظایفش در
اجتماع قبلاً به وسیله ی غریزه تعیین نشده است. از این جهت بلاتكلیف
است، برخلاف حیوانات اجتماعی مانند زنبورعسل و موریانه و غیره
كه از این جهت بلاتكلیف نیستند و غریزه تكلیفشان را روشن كرده
است. این است كه انسان كه موجودی مفكر و آزاد و انتخاب كننده است
نیازمند به یك سیستم فكری و انتخابی است.
بشر امروز از
بشر دیروز
بیشتر نیازمند
به یك ایمان
است:
زیرا سیستم غریزی در او
كافی نیست. دیگر اینكه بشر هرچه رو به تكامل می رود، از علایق
جلد یك . ج1، ص: 481
طبیعی و پیوندهای شبه غریزی و تعصبات اجتماعی قبیلگی، نژادی،
فامیلی و غیره كه در حكم نوعی ایمان بود كاسته می شود و بیشتر
نیازمند به تصمیمات آگاهانه و انتخابی و غیرعصبی می شود. این است
كه بشر امروز از بشر گذشته نیازش به یك سیستم فكری و ایمانی
بیشتر است.
مقایسه ی ایده ی
فلسفی و ایده ی
مذهبی:
اما قسمت دوم: درست است كه احیاناً ایده و عقیده ی انسان صرفاً
جنبه ی مسلكی و فلسفی پیدا می كند، ولی تا جنبه ی مذهبی نداشته باشد اثر
خویش را نمی بخشد. ایمان مذهبی است كه واقعاً به ایده تقدس
می بخشد، آن را محترم می دارد. خاصیت ایمان این است كه انسان را
در مقابل ایده ای تسلیم می كند و حكم او را بر خود جاری می داند. این
درصورتی میسر است كه آن ایمان و عقیده ساخته و پرداخته ی شخص
انسان یا انسانی مانند خود نباشد، اگر نه مانند بتی است كه بت ساز
می سازد و خودش هم به ساخته ی خودش می خواهد سجده كند. ویلیام
جیمز در كتاب (دین و روان) سخن خوبی دارد در فرق میان اخلاق دینی
و اخلاق غیردینی. می گوید:
نوع تلقی
جهان:
«اساس در مذهب یا اخلاق این است كه ما چگونه خلقت و جهان
هستی را تلقی كنیم. آیا این هستی و كاینات را سختی و رنج تلقی
كرده، پاره ای از آن را قبول داشته و قسمتی از آن را قبول نداریم یا
آنكه برعكس آن را با آغوشی باز و دلی آكنده از عشق و محبت
استقبال نماییم؟ اخلاق محض قوانین كلی جهان را كه حاكم بر كاینات
می داند از روی علم و اطلاع اطاعت می كند اما این اطاعت با یك
سنگینی و ملالت همراه است كه در قلب خود هیچ گونه حرارت و
شوقی ندارد و هیچ وقت احساس اینكه این قوانین مانند یوغی است به
گردن او، از او جدا نمی شود. اما در مذهب برعكس، این اطاعت سرد و
غم انگیز جای خود را به استقبال و پذیرشی گرم كه همه چیز زندگی را
پر از لطف و شوق و صمیمیت و نشاط می سازد وا می گذارد. . . این دو
دسته در دو محیط مختلف از عواطف و احساسات واقعند كه در مقابل
جلد یك . ج1، ص: 482
یكدیگر یكی به سردی قطب است و دیگری به گرمی و حرارت خط
استوا. . . » .
و هم او می گوید:
جهان بینی
الهی و تفاوت
آن با جهان بینی
مادی:
«دنیایی كه یك فكر مذهبی عرضه می كند نه تنها همان دنیای مادی
است كه قیافه ی آن عوض شده باشد، بلكه در ساختمان آن عالم
چیزهای بیشتری است از آنچه یك نفر مادی (جهان بینی مادی)
می تواند داشته باشد. » .
(رجوع شود به ورقه ی «دین و مذهب، جهان بینی مذهبی و جهان بینی
غیرمذهبی» ) .
تقدس ایده:
خلاصه اینكه تفاوت ایمان مذهبی با ایمان غیرمذهبی اولاً در این
است كه ایده و آرمان آنگاه صورت حقیقت به خود می گیرد كه به
صورت شئ گرانبها درآید و گرایش انسان به آن، از گرایش طبیعی به
جان و مال و فرزند و مقام نیرومندتر باشد و الاّ ایده و آرمان نیست.
فرضاً انسان به ایده ای به خاطر منافع مادی اش بگرود و طبعاً در موقع
زیان و خطر فرار كند، آن شخص یك مؤمن و صاحب ایده و آرمان
نیست بلكه آن ایده یك آیین نامه ی كسب امتیازات مادی است، و اگر
بخواهد به آن صورت مطلوب درآید باید جنبه ی تقدس پیدا كند
[1]، به طوری كه حكم آن ایده بر انسان جاری باشد. تنها مذهب است كه قادر
است به یك ایده تقدس ببخشد و حكم آن را تا اعماق ضمیر و درون
انسان جاری سازد. انسان بت پرستی نیست كه خودِ پرستش كننده
بخواهد به معبود خویش تقدس ببخشد و سپس پرستش نماید. خالق و
فاعل یك امامزاده، خودش متوسل به او نمی شود.
جلد یك . ج1، ص: 483
ثانیاً خاصیت ایمان مذهبی این است كه مذهب نوعی توجیه جهان
است كه پیروی از ایده و آرمان مذهبی امری موافق با طبیعت جهان
می گردد نه برخلاف جریان خشك و مادی و لایشعر جهان. انسان خود
را به روح جهان و جهان را با روح خود متصل می بیند
[2]و ایندو را هماهنگ احساس می كند. احساس تنهایی و غربت انسان را از بین
می برد. بنا بر جهان بینی های مادی، انسان باید غایاتی برای كارهای
انسانی اش خلق كند تا كارش برای خودش قابل توجیه باشد، برخلاف
جهان بینی مذهبی كه غایات مطلوب در خود جهان وجود دارد. علت
امر همان است كه ویلیام جیمز گفت كه دنیای مذهب، هم از نظر قیافه با
دنیای مادی متفاوت است و هم از نظر عناصر كه در ساختمان عالم به
كار رفته است.
بعلاوه، همچنان كه در ورقه ی «دین و مذهب، جهان بینی مذهبی و
جهان بینی غیرمذهبی» گفتیم، ایمان غیرمذهبی صددرصد جنبه ی
ایده آلیستی و فكرپرستی دارد نه جنبه ی واقعیت پرستی و رئالیستی. تنها
ایمان مذهبی است كه واقعاً بر یك جهان بینی منطبق بر ایمان استوار
است. پس خصوصیت دیگر ایمان مذهبی این است كه بر یك
جهان بینی استوار است كه منطبق با این ایمان است؛ تنها این نیست كه
خوب است چنین بود و باید چنین بود، بلكه این است كه جهان چنین
است. وقتی كه روشن شد كه جهان مثلاً بر حق و عدالت و عكس العمل
خوب و بد و بر بقا و جاودانی و بر آگاهی نیروی مدیر عالم است، خود
به خود نتیجه گیری منطقی آن طرز تفكر همان ایمان است؛ اما در
جهان بینی غیرمذهبی، همه ی ایده ها و ایمانها امر است و تكلیف است و
فرمان است و انشاء است.
بعلاوه، همچنان كه در ورقه های «نظر دانشمندان درباره ی دین» نقل
كردیم، اریك فروم و دیگران معتقدند كه امكان ندارد انسان از نوعی
جلد یك . ج1، ص: 484
ایمان مذهبی خالی باشد. سخن در داشتن و نداشتن ایمان نیست، سخن
در این است كه چگونه ایمانی داشته باشیم
[1] . و همان طوری كه در ورقه های «نیاز به دین، خدا و عدالت» گفته ایم باید آن ایمان به
صورت یك شئ عزیز و محبوب و گرانبها درآید كه نوعی تعصب و غیرت همراه دارد و
زندگی بدون او پوچ و بی معنی باشد.
[2] . به عبارت دیگر، میان آرمان خود و آرمان جهان هماهنگی می بیند؛ اولاً برای جهان
مانند خود آرمان قائل است و ثانیاً میان آرمان خود و آرمان جهان هماهنگی می بیند.