در
کتابخانه
بازدید : 869156تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
فهرست
Collapse حرف الفحرف الف
اختلاف
اختلاف در قرآن
اختلاف طبقاتی و غیرطبقاتی
اختلاف ممدوح و اختلاف مذموم
اختلاف و اتفاق
معنی اخلاص
اخوان المسلمین
ادب و ادبیات
ادبیات
اراده ی اخلاقی
اراده و عزم و همت
ارزان یافتن موجب قدر ندانستن است
ارزشها
ازخودبیگانگی و فطرت
ازخودبیگانگی در فلسفه ی هند
ازخودبیگانگی از نظر تربیت
ازخود بیگانگی
ازخود بیگانگی و اخلاق
ازخودبیگانگی در نظام سرمایه داری
آدم- راز قصه ی آدم
آدم، خلافت الهی و امانت الهی
آدم، بهشت آدم، شجره ی منهیه
آدم
داستان آدم
آدمیت- دین و علم
آدمیت
آرزو، طول امل
آرزو، تقوا، سعادت
آرزوهای غیرمنطقی
آرزو، طول امل و عرض امل و ارتفاع و اوج امل
آرمان
خلاصه یادداشت آرمان پیامبران- عدل
یادداشت آرمان پیامبران- عدالت
آرمان پیامبران
آزادی یا نظم؟
آزادی- بردگی- حق مملوك در اسلام
آزادی- بردگی
آزادی آیا هدف است یا وسیله؟
آزادی و ازخودبیگانگی
نهضت آزادی بخش اسلام
خلاصه ی مطلب از نمره ی 2 تا اینجا:
خلاصه
آزادی
اسلام و آزادی عقیده
آزادی- استبداد دینی
آزادی و آزادگی معنوی
آزادی و دموكراسی در عصر ما
آزادگی و عزّت، آزادی
آزادی
آزادی و آزادگی
آزادی
اسلام و آزادی- آزادی اهل كتاب در قلمرو اسلام
آزادی معنوی- كلمه ی مولی ?
آزادی معنوی، معنی آزادی، ارزش آزادی
آزادی معنوی- خلاصه
یادداشت آزادی عقیده
آزادی عقیده
آزادی عقیده- مدارك و مراجع
آزادی عقیده
آزادی و عادات اخلاقی
آزادی- جبر و اختیار از نظر ماتریالیسم تاریخی
آزادی، تصادم، تكامل
آزادی فكر
معنی و ارزش آزادی
معنی و ارزش آزادی- شاهراه تغییر و تبدل
عوامل آزادی و راه تحصیل آن
عوامل آزادی- احساس منش آزاد
عوامل آزادی- دو عنصر عصیان و تسلیم و وابستگی آنها به یكدیگر
میدان آزادی و اراده ی انسان- سمینار رضائیه 54/4/22
میدان آزادی و اراده ی انسان- سمینار دبیران علوم دینی در مشهد 53/6/7
تعریف آزادی- سخن هرلدلسكی
آزادی طبیعت یا آزادی اراده و خواست
آزادی یا خیر و مصلحت
آزادی و آگاهی و رابطه ی آنها با عشق كه ضد آنهاست
آزادی و قیمومت- تعهد و جهاد
«آگاهی» از نظر مولانا
آگاهی
آگاهی و نقش مؤثر آن
آگاهی
آگاهی اسلامی
آسان گرفتن- باید كارها را آسان گرفت و نباید سخت كوش بود
آمریكا- آمار جنایات
آمریكا، قتل و كشتار و جنایت و وحشت
همجنس بازی در آمریكا
آمریكا
آینده ی انسان
آینده و پیشرفت
آیه- معجزه
اباحیگری- استخدام وسیله
اباحیگری- عیّاری، ملامتیگری
اباحیگری
ابن صیاد
ابوطالب
ابوبكر
اتحاد
اتحاد و قدرت و تشكیلات و نظم
اجتماع انسانی
اجتهاد- عدم كلیت در مدیریت
اجتهاد
چرا در رسالت اجرت نیست؟
اُحُد
احسان و نیكی بی اثر نیست
احسان به كسی كه به تو بدی كرده است
احسان بی طمع
احسان به نااهل
احسان به نااهلان
احسان به حیوانات
احیاء تفكر اسلامی
یادداشت احیاء تفكر اسلامی
احیاء تفكر اسلامی
احیاء فكر دینی- مسأله ی هر صد سال یك مصلح
احیاء فكر دینی
احیاء فكر دینی اسلامی
استعمار نو
استعمار
استعمار
استعمار، ماشینیزم، سلب شخصیت از انسانها و تبعید آنها
اسماعیلیه و قرامطه
اشراط الساعة
در اصلاحات اجتماعی هرچه زودتر باید به قطع ریشه ی فساد قیام كرد
اصلاح و تجدد فكر دینی- جریانات فكری گوناگون
اصلاح و تجدد فكر دینی- دین و سیاست
اصلاح و تجدد فكر دینی- روشنفكران عرب و ایرانی
اصلاح و تجدد فكر دینی- عروبت، تمدن غرب
اصلاح و تجدد فكر دینی- فرنگی مآبی، ملیت، اسلام
اصلاح و تجدد فكر دینی- طه حسین، فرنگی مآبی
اصلاح، تجدد فكر دینی- سید جمال
اصلاح و تجدد فكر دینی- عبده
اصلاح و تجدد فكر دینی- كواكبی
اصلاح و تجدد فكر دینی- كواكبی، نظم یا آزادی
اصلاح و تجدد فكر دینی- دردها و نیازهای مسلمین
اصلاح و تجدد دینی- ملّیون و اخوان المسلمین
اخوان المسلمین- علل پیدایش
اصلاح و تجدد دینی- استعمار فرهنگی غرب
اصلاح و تجدد فكر دینی- بیدارسازی و رنسانس در صد ساله ی اخیر
اصلاح و تجدد فكر دینی- اصول اساسی اصلاح؛ قرآن
اصلاح و تجدد فكر دینی- اصول اساسی اصلاح؛ سنت
اصلاح و تجدد فكر دینی- تعلیمات اصلاحی و اصلاح تئوریك
اصلاح و تجدد فكر دینی- اجتهاد، اجماع
اصلاح و تجدد فكر دینی- تمایز عبادات و معاملات
اصلاح و تجدد فكر دینی- سه مرحله ی اصلاح؛ مرحله ی قهرمانان
اصلاح و تجدد فكر دینی- مراحل سه گانه؛ مرحله ی دوم: مصلحان جهان عرب
اصلاح و تجددطلبی- شكست نسبی مرحله دوم
اصلاح و تجدد فكر دینی- مرحله سوم
اصلاح و تجدد فكر دینی- علل سستی وضع اصلاح طلبان
اصلاح و تجدد فكر دینی- گرایشهای لیبرالی
اصلاح و تجدد فكر دینی- لیبرالیسم مذهبی
اصلاح و تجدد فكر دینی- آینده ی اصلاح در جهان عرب
اصلاح و تجدد فكر دینی- اصلاح طلبی در ایران
اصلاح و تجدد فكر دینی
(كتابها) اصلاح، نهضتهای اسلامی در صد ساله ی اخیر
اصلاح و تجدد دینی (موضوعات)
اقبال لاهوری- شخصیت ملی
یادداشت اقبال و احیاء فكر دینی
اقبال و احیاء فكر دینی
اقبال و تمدن اروپایی
احیاء فلسفه دینی اسلام
آغاز شالوده های عقلی در اسلام
اقبال و اجتهاد- طرز تفكر اسلامی درباره ابدیت و تغییر
اقلیم ها
الهامات
امر به معروف و نهی از منكر
امر به معروف و مسأله جهان بینی
امر به معروف و نهی از منكر باید از رحمت ناشی شود
امر به معروف- فعالیتهای خیریه ی سازمان بهداشت جهانی
امر به معروف و نهی از منكر
امر به معروف- احادیث
یادداشت امر به معروف- مبارزه از نظر اسلام و از نظر ماركسیسم
یادداشت «امر به معروف و نهی از منكر، یك مسؤولیت اجتماعی اسلامی»
یادداشت امر به معروف، یك مسؤولیت، شرایط اجرایی
یادداشت امر به معروف- مكانیسم و منطق
یادداشت امر به معروف- مراحل: قلب، زبان، عمل
یادداشت امر به معروف- نیروی محبت و لطف
یادداشت ا مر به معروف- صالح زیاد داشته ایم و مصلح كم
یادداشت امر به معروف- صلاحیت اخلاقی
یادداشت امر به معروف- قبول حكومت از قِبل جائر برای امر به معروف- حسبه و احتساب
یادداشت امر به معروف
امر به معروف و نهی از منكر- مدارك
عقیده فقهای اسلام در باب امر به معروف و نهی از منكر به معنی قیام در مقابل حكام جور
امر به معروف- احتساب
امر به معروف- رعایت حال مردم در اینكه هر سخنی ولو راست باشد نباید گفته شود
امر به معروف- مرحله قتل
امر به معروف و نهی از منكر- تبلیغهایی كه اثر معكوس دارد
امر به معروف و نهی از منكر- قیامهای خونین شیعه
امر به معروف و نهی از منكر
امنیت
امنیت و استفاده از سایر نعمتها
امویین و عباسیین
امویین و پایان كار آنها
سطح امید
امید و رجا- طول امل
امید و رابطه با آینده و گذشته
امید و نومیدی
امیدواری به نتیجه كار خیر
انتقاد
انتقاد از روحانیت و منطق تُف
فلاسفه ی اندلس
اندلس
انسان، نسیان خود و نسیان خدا
انسان از نظر ماركسیسم
انسان و سرنوشت- رابطه قضا و قدر با فعالیت و یا تنبلی
انسانیت از دیده ی علی علیه السلام
انسان- تنهایی
غربت و تنهایی انسان
معاد، تجسم اعمال- ایضا معاد
معاد- برزخ
معاد- دكّه ی واحده
انسان كامل از نظر شبستری
انسان كامل از نظر فلاسفه
انسان ناقص و انسان كامل
انسان كامل- مدارك
انسان كامل- فرشته- درد و بی دردی
انسان كامل- درد داشتن
یادداشت انسان كامل
یادداشت انسان كامل از نظر اسلام
یادداشت انسان كامل، مكتب عقل
انسان كامل، مكتب دل (عشق)
انسان سالم
یادداشت انسان ایده آل
انسان و غربت او در این جهان- درد عرفانی
انسان، غربت و تنهایی انسان
انسان كامل- آزادی
انسان، ماشینیزم، استعمار
تنزل مقام انسان در عصر جدید
اصالت انسان یا اومانیسم- سقوط انسان در غرب
یادداشت قرآن و انسان
یادداشت قرآن و انسان- عبادت و آزادی از طبیعت
یادداشت قرآن و انسان
مدح و ذمّ توأم انسان
مدح و ذمّ انسان در قرآن
ذمّ انسان در قرآن
مسائل انسان در قرآن
انسان و خودآگاهی
انسان، فلسفه
انسان و اجتماع و تكامل اجتماع
انسانیت و سوسیالیزم، عقل و روح عدالتخواهی
انسان و عبادت
انسان و جهان
انسانیت
انسان سالم انسان خودآگاه و ارجگذار به ارزشهای انسانی
انسان- ایده آل جویی و كمال مطلوب خواهی
انسان- خودشناسی
انسان و فطرت و طبیعت ذاتی
انسان چند قلم احتیاج و یا چند دهان دارد
انسان مدنی بالطبع است
انسان و حیوان اجتماعی و تفاوت آنها
انسان مدنی بالطبع است
انسان
غرائز اصلی انسان
ارزش انسان در یونان قدیم
انسان
انسان- عقل و حس
ارزش انسان
انسان، شخصیت
انسان- عدالت، تمایل فطری
انسان عالم صغیر است
انسان، مسأله خود واقعی
انسان از نظر اروپایی
انسان و حسن تقویم
انسان و كتاب
انسان عالم صغیر است
انسان و فراموشكاریهای او
محركات انسان، غرائز انسان
انسان، خودواقعی و خودخیالی
آیا انسان ماشین است؟ حیثیت بشری و انسانی
انسان- مسؤولیت
احیای انسان
یادداشت مكتب انسانیت
مكتب انسانیت
انسان- آینده ی انسان
انسان- تعریفها
انسان، دروازه ی معنویت- ارزشها، نظام ارزشها، انقلاب ارزشها
ارزش انسان از [نظر] هوبز و لاك
انسان از نظر فروید
انسان- تخیّل
مشخصات انسان كامل
انفاقات باید فی سبیل اللّ?ه باشد و از سرچشمه ی ایمان سرچشمه بگیرد نه به خاطر ریا و تظاهر باشد
انفاقات- صدقه ی سرّ و صدقه ی علانیه
در تعبیر قرآن فقرا در مال اغنیا «حق» دارند
در انفاقات نباید زیاده روی بشود
منطق پول و پولدار در انفاقات
در انفاقات باید جنبه ی توجه به اثر و رعایت حكمت صدقه ملحوظ باشد، پایه ی انفاقات باید عقل باشد نه عاطفه
كوشش در راه فقرا و اقامه ی امر انفاق
انفاقات مالی از عبادات بدنی بهتر نماینده ایمان می باشند
باید از چیزهای خوب و مورد علاقه انفاق كرد، نه از دور ریختنی ها و ته ظرفی ها و پس مانده ها
انفاقات اثر دارد
مجموع مطالبی كه در مورد انفاقات هست
انفاقات- عبادت مالی فرادی ? یا جماعت
مالی كه انفاق می شود از كجا تحصیل شده؟
توجه به اثر و رعایت حكمت در انفاقات، اقسام انفاقات به حسب رعایت حكمت و عدم رعایت آن
در قرآن و اخبار عنایتی شده به نشان دادن فقیر و مستحق واقعی
در انفاقات باید ملاحظه ی جنبه های روحی و معنوی هم بشود
در قرآن كریم در مورد انفاقات، از مال به «خیر» تعبیر شده
آثار روحی و معنوی انفاقات
انفال
انكارهای بیجا
انوشیروان
ایران ساسانی- تمدن ساسانی- كتاب
ایران ساسانی، كتاب- توصیف جاحظ از كتب ساسانی كه محتوایی نداشت و یكسره خرافه و افسانه بود
ایدئولوژی، آرمان
ایدئولوژی مذهبی
ایدئولوژی و فرهنگ
ایدئولوژی اسلامی- مدارك
ایدئولوژیهای محدود و ایدئولوژیهای كلی
ایدئولوژی اسلامی
ایدئولوژی- تعریفات
ایدئولوژی، مكتب، انسان و جامعه ایده آل
یادداشت ایدئولوژی اسلامی
ایدئولوژی- لغت و سیر تحول آن
ایدئولوژی و ایمان
یادداشت فواید و آثار ایمان
ارزش ایمان و عقیده و آرمان
ماهیت و ارزش ایمان و عقیده ی مذهبی
ایمان- سرمایه، ارزش ایمان
ایمان- كمال شخصیت، بسط شخصیت
ایمان- مكتب، جهان بینی
ایمان
ضرورت ایمان
یادداشت شب شنبه دهم فروردین 53، آبادان- ضرورت ایمان
ایمان به گفته های پیغمبر یا به آثار گناهان و واجبات
فواید ایمان
ایمان
ایمان پشتوانه ی قانون و اخلاق است
ایمان و مسؤولیت
ایمان به گفته ی پیامبران شأن مردم پخته است
ایمان به حقایق دین شأن اقلیت پخته است
ایمان، گریز از ایمان
یكی از آثار ایمان شیرین كردن تلخی كار و آسان كردن سنگینی كار است
لغت ایمان
یادداشت علم و ایمان- سخنرانی دبیرستان علوی در 22 رمضان 92 برای دانش آموزان سیكل دوم
علم و ایمان- سخن دوركهایم درباره ی روح حاكم بر جامعه در قدیم
علم و ایمان- سخنرانی در دبیرستان علوی در رمضان 92
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. آنچه در مكتب انسانیت ضرورت دارد این است كه باید براساس انسان دوستی باشد و در انسان دوستی هیچ گونه تبعیض براساس خون، نژاد، رنگ، ملیت و غیره وجود نداشته باشد.

انسان دوستی یعنی چه؟ :

بعد سؤال پیش می آید كه از نظر اخلاق، علم، مذهب، روش، نیكی و بدی و هدفهایی كه در زندگی تعقیب می كنند چطور؟ علیهذا [باید] فرقی میان یك مجاهد مبارز در راه تحقق بخشیدن به هدفهای انسانیت با ستمگر دونی كه سدی در راه انسانیت است وجود نداشته باشد.

مسأله صلح كل و یا احترام به ارزشهای انسانی:

مثلاً چون لومومبا انسان است و چومبه هم انسان، هر دو را مانند هم دوست داشته باشیم، زیرا هر دو انسانند و انسان یعنی یك سر و دو گوش داشتن و با دو پا راه رفتن، پشم نداشتن، سخن گفتن، تفكر و تعقل داشتن.

انسان موجودی بالقوه است و خود معمار و مهندس و صاحب اختیار قضا و قدر خویش است:

یا اینكه انسان بالقوه و انسان بالفعل داریم و انسانیت تنها هیكل انسانی داشتن نیست. روح انسانی، خلق و خوی انسانی، تربیت و پرورش انسانی، عقاید و افكار انسانی چیز دیگری است. انسانی داریم كه واقعاً انسان است و انسانی داریم كه به صورتْ انسان است، فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان.

2. در میان عرفای خودمان افرادی بوده اند كه معروفند به اینكه صلح كل بوده اند، به بت پرست و موحد به یك چشم نگاه می كرده اند. عشق، صلح كل و باقی همه جنگ است و جدل- عاشقان. . .

دین انسانیت در هند:

3. در هند ظاهراً وقتی خواستند دینی به وجود آورند كه دین انسانیت باشد و بس. رجوع شود به كتاب (نقش مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان) ، ترجمه و تألیف علی خامنه ای، و (تاریخ ادیان) علی اصغر حكمت، فصل وحدت ادیان.
جلد یك . ج1، ص: 381
4. مسأله [ولای ] اهل كتاب.

مسأله زن و مرد:

5. آیا در مكتب انسانیت باید تفاوتی میان زن و مرد وجود نداشته باشد و باید اخلاق و تربیت و حقوق و تكالیف دوجنسی باشد یا یك جنسی، فقط خود آنها دوجنسی باشند ولی همه چیز یك جنسی باشد؟ .

هر فردی از انسان نوعی مستقل است:

6. سخن صدرالمتألهین در اینكه هر انسانی نوعی مستقل است و انسانیت یك مقام معلوم ندارد و اهل یثرب انسانیت مقامی ندارند.

انسان زیست شناسی و انسان معنوی:

7. انسان را اگر از جنبه بیولوژیكی [1]بسنجیم و بیولوژی انسان را محترم بشماریم، هیچ فرقی میان هیچ دو انسان و یا گروههای انسانها نمی توانیم بگذاریم: انسان ستمگر و انسان ستمكش، انسان نو و انسان كهنه، انسان عالم و انسان جاهل، انسان پاك و پرهیزكار و انسان ناپاك و آلوده، انسان فعال و انسان تنبل، انسان استثمارگر و انسان استثمارشده، انسان مجاهد و انسان راحت طلب.

ولی همان طور كه صدرالمتألهین فرموده است، در میان افراد هیچ نوعی این قدر تفاوت و اختلاف وجود ندارد كه در میان افراد نوع انسان هست. نیكیهای بزرگ و بدیهای بزرگ همه در انسانهاست و از انسانهاست. به عصر خودمان مثال بزنیم: دو انسان در عصر خود سراغ داریم كه هیچ كدام نه اهل مملكت ما هستند و نه اهل دین و مذهب ما و نه اهل قاره ما، ولی در عین حال ما درباره ی آنها قضاوتهای بسیار مختلفی داریم؛ یكی در نظر ما ارزش و مقام عالی فوق العاده دارد و مظهر فضیلت است و دیگری پست و منفور است و مظهر دنائت و جنایت است: لومومبا و چومبه. این دو انسان از نظر بیولوژیكی تفاوتی میان آنها نیست، یعنی ما از آن نظر [درباره ] اینها دو نظر مختلف نداریم كه یكی مثلاً گروه خونش چنین است و دیگری چنان، بلكه از نظر خصال و صفات است. پس معلوم می شود انسانیت از آن جهت كه
جلد یك . ج1، ص: 382
نوعی است متفاوت با سایر انواع جانداران، نمی تواند احترامات ما را جلب كند.

انسان و سرنوشت:

8. مسأله انسان و سرنوشت. به قول مترلینگ آن كه از سرنوشت شكایت می كند از حقارت خود شكایت می كند.

انسان و لذت:

9. مسأله لذت و اینكه كانون لذت بیرونی است یا درونی.

انسان وسعادت:

10. مسأله سعادت و اینكه «دواؤك فیك و داؤك منك» از جنبه عرفانی، اجتماعی، تاریخی و غیره.

انسان وتسلط بر سرنوشت خویش:

11. آیه «تغییر نمی دهد وضع قومی را. . . » و آیه «طائر شما با خود شماست» .

سقراطی ملول یا ابلهی شادمان:

12. استوارت میل: «ترجیح دارد شخص، انسانی باشد نحیف و بدحال تا خوكی فربه و خوشحال، سقراطی باشد ملول تا ابلهی شادمان و راضی» . سعدی می گوید: ابلهی دیدم سمین. . .

13. كن عصامیاً لا عظامیاً. .

14. دو مفهوم ازدواؤك فیك. . . یكی اینكه درد و دوا در خودت هست، دیگر اینكه در اختیار خودت است.

دو معیار شرقی و غربی برای انسان:

15. انسانیت در مشرق و مغرب از دو معیار و با دو معیار سنجیده شده و ارزیابی شده است: آسمانی و زمینی. مشرق زمینی از آن جهت ارزش داده به او كه مظهر اسماء الهی و جام جهان نما و خلیفة اللّه و دم الهی است. به قول حافظ:

سالها دل طلب جام جم از ما می كرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می كرد
ولی در مغرب زمین از جنبه زمینی و حیثیت ذاتی بشر كه مستلزم احترام به حقوق و آزادی است.

این دو معیار از هم جداشدنی نیست، همان طور كه خود زمین و آسمان از هم جدا نیست، مخصوصاً جنبه زمینی وابسته به جنبه آسمانی است.

سخن سوفسطائیان درباره انسان:

16. سوفسطائیان گفتند: انسان مقیاس همه چیز است، مقیاس
جلد یك . ج1، ص: 383
حق و باطل و صحیح و خطاست. این اغراق درباره واقعیت انسان نیست، بلكه تفریط در نفی واقعیت اشیاء دیگر است، بلكه درواقع نفی ارزش واقع نمایی آیینه ی فكر و درك انسان است. همه مكتبهایی كه واقع نمایی آیینه ی ادراك انسانی را نفی كرده اند یكی از ارزشهای حقیقی انسان را نفی كرده اند نه اینكه در ارزش انسان زیاده روی كرده اند.

17. در مكتب انسانیت یك بحث این است كه ما اگر بخواهیم انسان واقعی باشیم به چه مكتبی باید بپیوندیم.

آیا انسان ماشین است؟ :

18. مسائل انسان: .

الف. آیا انسان نوعی ماشین است؟ یك صنعت است؟ فقط یك سازمان متشكلتر از سایر ماشینهاست، نظیر آپولو نسبت به یك ساعت و یا یك دوچرخه؟ یا در ذات و ماهیت این و در آشیانه ی این پیكر حقیقتی كه شرافت عین ذات اوست وجود دارد (فرق كمال و كرامت، سخنرانیهای جهان بینی الهی و جهان بینی مادی) .

انسان و وجدان اخلاقی:

ب. آیا در انسان وجدان اخلاقی وجود دارد، یك الهام درونی در او هست كه طبعاً راهنمای نیك و بد است و لااقل قاضی خوب و بد است یا نه؟ (ر. ك: ورقه های «عدالت و حكومت» ) .

انسان و تنازع بقا:

ج. آیا تنها اصل حاكم بر زندگی بشر تنازع بقاست و تعاون نتیجه ضروری تنازع است، یا اینكه تعاون خود اصلی اصیل است بر زندگی بشر؟ .

انسان و هدف از خلقتش:

د. آیا انسان خود مولود تغییرات تصادفی است و بی هدف به وجود آمده است یا طبیعت به سوی انسانیت تكاپو كرده است؟ .

عامل محرك انسان:

هـ. قوه محركه اصلی در وجود انسان آیا تنها عامل جنسی و یا عامل اقتصادی و یا عامل برتری طلبی است؟ .

19. جمله مولی : رحم اللّه امرأ علم من این و فی این و الی این. .

كرامت انسانی:

20. مسأله كرامت و شرافت انسانی:

من یَهُن یسهل الهوان علیه
ما لجرح بمیت ایلام
جلد یك . ج1، ص: 384
افاضل الناس اغراض لدی الزمن
یخلو من الهمّ اخلاهم من الفطن
متنبّی.

ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا
بجست و بر دل مردان هوشیار آمد
21. حدیث امام صادق علیه السلام ( (تحف العقول) ص 304) :

«ولا تتّكلنّ علی كفایة احد، و قف عند كل امر حتی تعرف مدخله من مخرجه قبل ان تقع فیه فتندم. و اجعل قلبك قریباً تشاركه.

واجعل عملك والداً تتبعه. واجعل نفسك عدواً تجاهده و عاریة تردّها فانك قد جعلت طبیب نفسك و عرّفت ایة الصحة، ابین لك الداء و دللت علی الدواء فانظر قیامك علی نفسك.
.

22.

دواؤك فیك و ما تبصر
و داؤك منك و تستنكر
و انت الكتاب المبین الذی
بأحرفه یظهر المضمر
أ تزعم انك جرم صغیر
و فیك انطوی العالم الاكبر
23. سالها دل طلب جام جم از ما می كرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می كرد
گوهری كز صدف كون و مكان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می كرد
گفتم این جام جهان بین به تو كی داد حكیم
گفت آن روز كه این گنبد مینا می كرد
24. در (قصة الفلسفة الحدیثة) جلد 2، صفحه 465 راجع به اگوست كنت می گوید:

اگوست كنت و دین انسانیت:

«ولكن حدث فی عام 1845 (47 سالگی اگوست كنت) ما غیر وجهة نظر الفیلسوف العقلیة و ذلك ان اتصلت اسباب الحب بینه و بین مدام كلوتلد دی وو ( Clotild de Vaux ) التی قضی علی
جلد یك . ج1، ص: 385
زوجها ان ینفق حیاته فی السجن.

خلئی كه فلسفه ی اگوست كنت در روحش ایجاد كرد:

فاشعل هذا الحب مشاعره و لوّن فكره بلون جدید فاخذ یمجدالشعور و یضعه فی منزلة اسمی من العقل باعتباره وسیلة الاصلاح وانتهی الی ان العالم لایمكن تقویمه الا بدین جدید (نه به عقل و علم و نه به دین قدیم كه با فلسفه تحققی و قانون حالات سه گانه اگوست كنت ناسازگار بود) یغذّی نزعة الایثار الخافتة الضعیفة، بان یقدّس الانسانیة و یتخذ منها موضوعاً للعبادة.

انسان پرستی اگوست كنت:

و لقد قضی كونت (هكذا) ایام كهولته فی التمهید لهذا الدین الجدید- دین الانسانیة- فوضع له نظاماً دقیقاً مفصلاً فی تكوین القساوسة و اقامة الصلوة و سائر الشعائر و اقترح تقویماً جدیداً نستبدل (كذا) فیه باسماء الالهة الوثنیة و قدیسی العصور الوسطی اعلام الرقیّ البشری. » .

در (سیر حكمت در اروپا) جلد 3، صفحه 113 می گوید: .

«اگوست كنت. . . از حسن معاشرت عاری بود، حتی مصاحبت زوجه هم برای او ناخوش واقع شد اگرچه ظاهراً تقصیر از طرف خود او بوده است. در هر حال پس از چندین سال همسری از هم جدا شدند. در چهل و هفت سالگی به زن جوانی دل باخت و آن زن پیش از آن كه مزاوجت واقع شود درگذشت اما دانشمند تا آخر عمر مهر او را از دل بیرون نساخت. روزی سه بار مرتباً با سوز و گداز از او یاد می كرد و هفته ای یك بار به زیارت خاكش می رفت و از این رو ذوق محبت چشید و تغییر حالی پیدا كرد كه شاید در افكارش هم تأثیر بخشیده باشد. » .

در صفحه 112 می گوید:

«در بیست و هشت سالگی مجلس درسی در خانه خود فراهم كرد كه عقاید علمی و فلسفی خویش را بیان نماید. تحقیقاتش چنان قابل
جلد یك . ج1، ص: 386
توجه بود كه بعضی دانشمندان درجه اول زمان در درسش حاضر می شدند. از قضا بعد از مجلس سوم به واسطه فرط كار و شداید زندگانی اختلال دماغ پیدا كرد و چندین ماه بستری بود. چون بكلی شفا یافت دو سال بعد همان مجلس درس را دوباره دایر نمود. » .

دین انسانیت اگوست كنت:

در صفحه 129- 133 خلاصه ی آنچه می گوید این است كه اگوست كنت بر اصول فلسفی خویش عرفان و دیانتی بنیاد نهاد به نام «دین انسانیت» و معبدی برپا نمود و عبادات و آداب و مناسك و شعائری مقرر داشت و آنهمه را از مذهب كاتولیك تقلید كرد.

اگوست كنت مدعی شد كه در آغاز دل بر مغز تفوق داشته و سپس مغز و فكر بر دل و احساسات فائق آمده و بشر از این جهت بدبخت شده و باید بار دیگر احساس و عاطفه بر عقل و فكر تسلط پیدا كند و آن از راه دین است، ولی دین قدیم براساس طرز تفكر ربانی و ماوراء الطبیعی بود و متناسب با آن زمان بود و دانشمندان آن زمان چون چنان طرز تفكری داشتند آن را می پذیرفتند.

دین منهای غیب:

ولی دینی كه دانشمند امروز آن را بپذیرد باید با طرز تفكر مثبت و علمی و تحققی هماهنگ باشد، پس باید هیچ توجیهی ماوراء الطبیعی نداشته باشد و حتی خود دین انسانیت ریشه ماوراء الطبیعی ندارد، منهای منشأ غیبی است ولی بعلاوه ی نماز و دعا و مناسك و آداب و شعائر و عبادت و معبد! .

معبود اگوست كنت انسان و انسانیت است:

به هرحال وجود دین لازم است و علت فساد جامعه سستی دین است و دین قدیم خواه ناخواه در این عصر سستی می گیرد، پس باید چیزی تأسیس شود كه هم فایده ی دین را داشته باشد و هم ریشه ی ماوراء الطبیعی نداشته باشد، و آن چیزی كه در این دین مقصود و معبود و مقدس واقع می شود انسانیت است و انسانیت «وجود اكبر» است و خود اگوست كنت امام یا پیغمبر این دین.

دین انسانیت:

در دین انسانیت عبادت این نیست كه انسانیت را بپرستند بلكه باید او را پرستاری كنند. مقربان این دین كسانی هستند كه خدمت به نوع می كنند و شرافت هركس در این است كه از اعضای «وجود اكبر»
جلد یك . ج1، ص: 387
باشد یعنی خدمتگزار انسانیت بوده باشد و اندیشه و كردارش همواره متوجه محافظت و تكمیل انسانیت باشد. در دین انسانیت، عشق مبدأ است و انتظام مبنا و ترقی غایت.

فروغی در ص 131 می گوید:

«عجب اینكه دین انسانیت به قسمی كه اگوست كنت مقرر داشته در بسیاری از كشورهای اروپا و امریكا پیروانی هم پیدا كرده كه محافلی تشكیل داده و به آداب و سنن آن دین عمل نموده و هنوز هم می كنند و در پاریس خانه ی اگوست كنت را كعبه دانسته و معشوقه ی ناكام او را مانند مریم عذرا می گیرند و عجب تر آنكه بعضی از اولیای این دین از دانشمندان و مردمان بزرگوار بوده اند. » .

در صفحه 132 می گوید:

«دین انسانیت این قدرها هم سزاوار تخطئه نیست، چه اولاً او دین را به آن معنی كه قدما می گفتند كه از عالم غیب آمده نگرفته و امری معقول (! ) قرار داده است، ثانیاً دیانت را برای استواری بنیاد مدنیت و هیئت اجتماعیه واجب دانسته است و این عقیده را موجه ساخته و از كجا به اشتباه رفته باشد؟ » .

خیلی عجیب است كه فروغی آنچه را خود اروپاییان نشانه ی خبط دماغ اگوست كنت دانسته اند او امری معقول می داند و احتمال می دهد كه اشتباه نكرده باشد.

بعد در آخر كار می گوید فقط ایرادی كه بر اگوست كنت وارد است این است كه اگر اصل دین كاتولیك منسوخ است، آداب و مناسك آن هم منسوخ و نامتناسب با عصر علوم تحققی است، پس چرا اگوست كنت این آداب و مناسك را گرفته و چسبیده است؟ و اگر آن آداب و مناسك می تواند باقی باشد پس اصل دین كاتولیك هم می تواند باقی
جلد یك . ج1، ص: 388
باشد.

این ایراد فروغی از اینكه می گوید: «شاید این بیانات به طوركلی صحیح باشد» سخیف تر است، زیرا اگوست كنت می تواند مدعی شود كه آنچه از دین كاتولیك نمی توان قبول كرد و با علوم مثبت ناسازگار است ریشه های ماوراء الطبیعی است، اما آداب و مناسك جزء امور تحققی است، و بعلاوه اگر عبادات و مناسكی نباشد دین نیست، یك مكتب فلسفی است كه سر و كارش با عقل و فكر است و اگوست كنت دنبال دین است كه بر عواطف حكومت كند و عقل را تحت نفوذ قرار دهد.

خلأ معنوی در اروپا و جانشین سازی برای دین:

به هرحال دین انسانیت اگوست كنت و گرایش عده زیادی از مردم خصوص دانشمندان، نشانه ی خلأ معنوی است در اروپا و نشانه ی آن است كه بشر در عین انكار خدا و پرستش، برای ارضاء غریزه فطری دینی خود و هم برای اینكه می داند چیزی در اجتماع جای دین را نمی گیرد به جانشین سازی می پردازد و این گونه مهملات را بهم می بافد [2]
جلد یك . ج1، ص: 389
25. اگر انسان را فقط یك ماشین بدانیم، البته او را عظیم، .

شگفت انگیز، فوق العاده، حیرت انگیز می توانیم بخوانیم ولی هرگز نمی توانیم او را شریف، عالی و مقدس و لایق تعظیم و احترام بخوانیم، زیرا یك ماشین كه تار و پودش را همان اجزاء تشكیل می دهد كه سایر اشیاء را مثلاً سنگ و كلوخ و آهن را، بالاخره مجموعه ای از اتمها و ملكولهاست و چنین چیزی می تواند عظیم باشد و تكامل او از نوع تكامل ماشینی باشد ولی هرگز یك امر مقدس و لایق فداكاری در راه او نخواهد بود، همچنان كه آپولو كه فی المثل گفته می شود از پنج میلیون قطعه درست شده، عظیم است ولی شریف و مقدس نیست.

ارتباط مستقیم میان دو قطب انسان و خدا:

26. یكی از كارهای اسلام این است كه واسطه میان انسان و خدا را برداشت و امكان ارتباط مستقیم بلكه لزوم ارتباط مستقیم میان این دو قطب را اعلام كرد. به قول كتاب (اسلام شناسی) صفحه 32:

«با انسان نزدیك است، و دسترس همه است، دوست مردمی است كه دوست اویند و خواست شدید خود را برای اینكه انسان به او بسیار نزدیك باشد به طور بسیار مؤثر و روشنی اعلام می كند و حتی خود را از خود انسان به انسان نزدیكتر می داند (این قسمت مربوط به خداست نه به انسان) . »
جلد یك . ج1، ص: 390
ملاكها و ارزشها:

27. در زندگی انسانها پاره ای ملاكها و ارزشها وجود دارد كه ما آنها را ملاكها و ارزشهای انسانی می دانیم، نه حیوانی یا گیاهی یا جمادی. آن ملاكها از كجا پیدا شده است، ملاك همه ی آن ملاكها چیست؟ .

خدای اسلام معنی هستی نیز هست:

28. (اسلام شناسی) صفحه 78:

«خدا تنها به معنی آفریننده ی هستی نیست، یعنی تنها پاسخ یك پرسش علمی انسان درباره ی خلقت هستی نیست بلكه معنی هستی نیز هست یعنی هستی بی آن كلمه ای است بی معنی، وجودی است پوك و بیهوده، چهره ای است زیبا ولی احمق. خدا معنی هستی است، جهت هستی است، با او خلقت حیات دارد، طبیعت زنده است، هدف عالی و اراده و زندگی و ارزش و عظمت دارد. هستی بی خدا یك لش مرده و بی ارزش است، یك جماد است.

خدا، هم مبدأ هستی است و هم معنی هستی (و به قول قرآن نور هستی):

انسان نیز جزئی از هستی است. این خرافه ی بزرگی است كه اگر خدا در هستی نباشد و اگر چنانكه ژان پل سارتر می گوید هستی بی معنی و احمق بوده باشد، خود بدان معنی و غایت ببخشیم یا انسان را دارای معنی و غایت بدانیم. در فلسفه ی یونان قدیم یك نوع فكر «انسان میزان هر حقی» پدید آمده بود، یك نوع خودپرستی بی منطق و دلیل ( egocentrisme خودمحوری) ، یك نوع بشرپرستی ( humanisme ) ، دنیا همه هیچ است، هستی پوچ است، در آسمان خبری نیست، آفرینش بی هدف، بی احساس، بی غایت، بی شعور و بی روح است، طبیعت سراسر ظلمت و جهل و حماقت و بی عدالتی است، پس انسان است كه باید غایت و احساس و هدف و معنی و عدالت خلق كند. به قول ژان ایزوله: این سخن، برداشتن یك كاسه آب است از یك اقیانوس زهر.

در این صورت چگونه بشریت را كه روحش مملو از بدبینی است، هستی را احمق و ستم پیشه و بی شعور و بی هدف می یاید، می توان
جلد یك . ج1، ص: 391
ملزم كرد كه به اصول اخلاق و عدالت و هدف غایی و معنی حیات - چنانكه آقای سارتر یا هركس دیگر طرح می نماید كه خود اعتراف می كند كه اینهمه را خود خلق كرده و فرض كرده و از خود درآورده و حقیقت و اصالت ندارد بلكه مصلحتی است- مؤمن و معتقد شود و برای استقرار این اصول كه خواه ناخواه به فداكاریها، ریاضتها، تحمل محرومیتها و ایثارها و حتی جانبازیها نیازمند است وادار گردد؟ » [3] در صفحه 123 همان كتاب، شماره 54 می گوید:

«ژان پل سارتر یكی از بنیانگذاران مكتب اگزیستانسیالیسم می گوید:

هستی بیهوده است، آسمان پر از هیچ است، در آنجا خبری نیست، خدایی در كار نیست، همه چیز عاری از معنی و هدف است. حیات نیز همچون هستی غایتی ندارد. انسان نیز چنین است. اما برای اینكه ما بتوانیم بدان معنی بخشیم، خود باید برای خود هدف عالی بسازیم، زیرا تنها انسان است كه در این عالم می تواند به خود و به حیات و به هستی جان بدهد، معنی بدهد، زیرا دارای اختیار و آزادی است. » .

انسان قربانی ماتریالیسم شد:

29. اولین قربانی ماتریالیسم، اصالت انسان و اصالت ملاكهای انسانی است. شرافت انسان، شرافت نیكی و احسان و خدمت به انسان، قداست خدمت به بشر، فضیلت خیر، همه قربانی این طرز تفكر است.

مشكلی كه ماتریالیسم قادر به حل آن نیست:

و از جمله مظاهر و آثار تفكر الهی و یا به اصطلاح متافیزیسم (اگرچه اصطلاح غلطی است) شرافت انسان و ملاكهای انسانی و فعالیتهای خیرخواهانه است، شرافت و قداست صلح، آزادی، آسایش و امنیت، بالارفتن سطح فكر، دانش، تأمین لوازم زندگی، بهداشت و غیره است كه باقی مانده حتی در میان منكران و مخالفان. مسأله نیازمندیهای
جلد یك . ج1، ص: 392
مادی و معنوی بشر و شرافت و تقدس كوشش در رفع این نیازمندیها و ترجیح كسی كه از خود می گذرد و خود را فدای خدمت به دیگران می كند، با آنكه از نظر منطق ماشینی و غریزه ی خودخواهی و حب به ذات احمقانه است، مشكلی است كه ماتریالیسم هرگز قادر به حل آن نخواهد بود. (ر. ك: نمره 51) .

نیاز به احسان و خدمت و محبت به دیگران:

آیا واقعاً در انسان نیازی به خدمت كردن و احسان كردن است؟ كه البته اگر باشد قطعاً معنوی است نه مادی. آیا در انسان نیازی به محبت رساندن و حمایت و دستگیری است؟ هر نیازی از یك خلأ حكایت می كند كه آن خلأ تقاضای پرشدن دارد. آن خلأ در كجاست و چه چیز آن را پر می كند؟ اینهاست مسائل انسانی كه در «مكتب انسانیت» باید طرح شود.

صلح كل، .

مكتب انسانیت نیست
:

والاّ مكتب انسانیت به صورت منفی صرف كه بگوید در نظر من فرقی میان انسان و انسان نیست (هرچند تفاوت آنها در ارزشهای انسانی از قبیل تقوا، دانش، جهاد، عمل و فعالیت است) مكتب شناخته نمی شود. بعضی ها از آن جهت خود را طرفدار مكتب انسانیت می دانند كه صلح كل اند و فرقی میان انسان خداپرست و انسان بت پرست قائل نیستند زیرا هر دو انسانند، یعنی هر دو جهازات مادی انسان را دارند.

(رجوع به نمره 50) .

30. میل به خدمت و حمایت فرزند آیا یك ملاك انسانی است؟ در حیوان هم چنین چیزی به صورت غریزه وجود دارد. آیا آنچه در انسان است چیست؟ .

مؤسسه خوشحالان شیراز:

31. در شیراز مؤسسه ای را بازدید كردم به نام مؤسسه ی خوشحالان وابسته به بیمارستان سلامی. دیدم در آنجا مردی به نام «امامزاده» متصدی تعلیم و تربیت كودكان كر و لال بود. با چه زحمتی آنها را نوشتن و خواندن می آموخت! دهانش را با طرز مخصوصی جلو چشم آنها باز و بسته می كرد كه مثلاً آنها بفهمند او می گوید «اینجا» و آنها این كلمه را بنویسند و بفهمند. این كار را با عشق و علاقه و ایمان می كرد.

هرگز پول قادر نیست چنین كاری انجام دهد، این كار معجزه ی
جلد یك . ج1، ص: 393
عشق و ایمان است. این مطلب از نظر مكتب انسانیت كه می خواهد ملاكهای انسانی را پرورش دهد قابل توجه است.

تناقض در گفته امثال راسل و سارتر:

هرگز تنها با طرفداری از صلح و به نفع صلح و برای ضدیت با جنگ تظاهر راه انداختن ولی با كوبیدن همه ارزشهای انسانی و انكار اصالت آنها كسی طرفدار مكتب انسانیت شناخته نمی شود. امثال راسل و سارتر تناقضی كه گرفتارش هستند این است كه از طرفی انسانیت و اصالت آن را می كوبند و از طرف دیگر می خواهند به فرض و اعتبار خود به آن اصالت بدهند. مثل اینكه سر كسی را ببریم و در مقابل جنازه اش بایستیم و مانند یك آدم زنده و جاندار با او سخن بگوییم.

پرسشهای اوّلی: مسأله اصالت حس احسان و عدم اصالت آن:

32. یك مسأله این است كه آیا احتیاج مادی محتاجان به حمایت و دستگیری موجب پیداشدن عكس العمل وجدانی در خدمتگزاران شد كه آنها مثلاً از راه یك مقایسه ی وضع آنها به خود و تصور غلط جانشین كردن خود به جای او و فرض اینكه خودم به جای او هستم و به خودم می دهم، سبب می شود كه روی غریزه ی خودخواهی دست به احسان و نیكی بزند و یا اینكه اساساً میل به خدمت و احسان و فیاضیت و مظهر رب العالمین بودن، جواد كریم بودن، مفضل منعم بودن در سرشت آدمی هست؟ مكتب انسانیت باید به این پرسش پاسخ بدهد.

مسأله اعجاب و تحسین و آفرین گویی و رحمت بر نیكان تاریخ و تنفر و انزجار از شریران:

همچنین است توجیه این حالت كه وقتی كه به تاریخ گذشته و حال می نگریم نمونه های مختلف انسانها را مورد نظر قرار می دهیم، نسبت به بعضی افراد نظیر شمر و یزید در گذشته و موسی چومبه در حال احساس تنفر می كنیم و نسبت به بعضی دیگر نظیر شهیدان كربلا در گذشته و لومومبا در عصر حاضر احساس تحسین و همدردی می كنیم، چرا؟ آیا این نوعی جانشین سازی است؟ و چون خود را به جای شهیدان كربلا و یا لومومبا كه فكر می كنیم هم طبقه ی ما هستند می گذاریم به حال خودمان رقت می كنیم، و شمر و یزید و چومبه را به جای دشمنان ستمگر خود می گذاریم احساس تنفر می كنیم؟ یا اینكه
جلد یك . ج1، ص: 394
در اینجا خود را به كناری كشیده ایم و از دریچه ی انسانیت می نگریم و مسأله جانشین سازی به هیچ وجه وجود ندارد. اگر شق اول است، پس آن كه در طبقه شمر و یزید و چومبه است و دستش می رسد كه بزند و بكشد و به مسلسل ببندد و با ستمگران احساس همدردی و همدلی می كند با آن كه با ستمكشان احساس همدردی می كند هیچ تفاوتی ندارد، همدردی هر دوشان ناشی از جانشین سازی و غریزه حب ذات است. باز مكتب انسانیت باید به این پرسش پاسخ بدهد.

مكتب نیچه و ماكیاول صریحاً طرفدار انسانیت نمی باشند:

پس آن مكتب مكتب انسانیت است كه اولاً بتواند به این پرسشها پاسخ صحیح براساس اصالت انسان بدهد و ثانیاً مكتب خویش را براساس این اصالتها تنظیم كرده باشد.

33. مكتب نیچه و مكتب ماكیاول قطعاً مكتب انسانیت به شمار نمی رود. ممكن است كسی از این مكتبها طرفداری كند ولی اینها براساس دیگری غیر از انسانیت تأسیس شده اند.

مسأله اینكه آیا مقدسات بشر وابسته به شكم است و پایین تر از شكم یا نه؟ این مسأله را نیز مكتب انسانیت باید پاسخ دهد:

34. آیا مسأله دانش و مسأله شكم یا پایین تر از شكم، مسأله احسان و خدمت و مسأله شكم و پایین تر از شكم، و مسأله فداكاری و مسأله شكم و پایین تر از شكم، مسأله هنر و مسأله شكم و پایین تر از شكم مسائل مجزایی هستند یا نه، وابسته به یكدیگرند بلكه بالاتر از وابستگی، تابع و طفیلی مسأله شكم و پایین تر از شكم می باشند؟ مكتب انسانیت باید به این پرسش پاسخ بدهد. خلاصه مسائل مربوط به دانش، زیبایی، اخلاق و وجدان، پرستش و تقدیس و تسبیح مجزا از شكم و پایین تر هستند یا نه؟ .

مسأله عشق صادقانه به سپاسگزاری:

35. مسأله پاداش و اینكه بشر هر چیزی را برای پاداشی می كند و یا عشق صادقانه ای به خدمت و سپاسگزاری و نیكی و زیبایی و دانش دارد، مصداق كلام مولی است: «ما عبدتك خوفاً من نارك ولا طمعاً فی جنّتك بل وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك» ، این مسأله ای است كه مكتب انسانیت باید به آن پاسخ بدهد.

پرسش دوم:

36. بعد از آن كه پاسخ پرسشهای مربوط به اصالت ارزشهای انسانی انسان را دریافت كردیم، پرسشی راجع به خود انسان و ماهیت
جلد یك . ج1، ص: 395
او و تاروپود هستی اش كه مبدأ و منشأ این اصالتها و ملاكهاست به میان می آید كه چیست؟ آیا این انسان تنها یك ماشین عظیم است و یا یك حقیقت شریف؟ .

پرسش سوم:

پس از آن، پرسش درباره ی جهان به میان آید كه آیا فقط انسان یك نور تصادفی است كه در فضای تاریك بی نهایت هستی پیدا شده است، و یك قطره ی شیرینی است كه در اقیانوسی از زهر پدید آمده است و یا اینكه انسان نماینده و مظهر و خلیفه است و نشان دهنده ی هستی است، جام جهان نماست، خدای كوچك است، خلیفه است، مصداق «إنّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمون» است؟ (ر. ك: نمره 59) .

ماتریالیسم تاریخی ضمناً اهانت به انسانیت است:

37. این فلسفه كه انقلاب مفید صددرصد زاییده ی احتیاجات مادی طبقه ستمدیده است و افكار هر كسی وابسته به طبقه او و سطح برخورداری و یا محرومیت او از مواهب زندگی است و خلاصه ماتریالیسم تاریخی، گذشته از اینكه غلط و غیرمنطبق با واقع است اهانت به انسانیت است و جنبه ضد انسانی دارد.

مسأله محرك اكتشافات و اختراعات:

38. آیا اكتشافات، اختراعات و ابتكارات، همه برای تأمین نیازمندیهای مادی و اقتصادی است یا به قول كتاب (نیكنیازی) صفحه 14، پرونده ی جداگانه ای دارد؟ مكتب انسانیت باید به این پرسش پاسخ بدهد.

طرح مسأله:

39. بحث در این است كه آیا ممكن است به خدا و دین پشت كرد و به انسانیت به عنوان امری اصیل رو آورد آنچنانكه اگوست كنت در گذشته و سارتر در حال كرده است؟ آیا ممكن است به خدا پشت كرد و به شرافت و صفا و حیثیت ذاتی بشر و به خدمت و خیر رو آورد یا نه؟ (ر. ك: نمره 51) .

40. (نیكنیازی) صفحه 19:

«از طریق جذبه ذاتی به پاكی و روشنی و بلندی یعنی نیكنیازی است كه او (خدا) را دوست می داریم. »
جلد یك . ج1، ص: 396
برعكس، چون خدا را دوست می داریم، نیكی و روشنی و پاكی را كه از صفات خدایی است دوست می داریم.

41. صفحه 29 در مقام توجیه ماهیت نیكنیازی می گوید:

نیكنیازی:

«صفت نیكنیازی ما یك نمونه كوچك و مظهری از عمل كلی دستگاه عظیم طبیعت است كه پیشاپیش احتیاج و ابراز تقاضا و استحقاق، به تدارك افزار و اعضای لازم برای مراحل آینده ی تكامل حیات می پردازد. اگر برای طبیعت، مدیر و مبدأ یا شخصیت و خدایی قائل باشیم، كلام حضرت امیر در خطاب به خدا را باید بسیار جامع و صحیح بدانیم آنجا كه می فرماید: «یا مبتدأ بالنعم قبل استحقاقها» . .

انسانی كه به مصداق «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی» در وجودش پرتو و مایه ای از ذات خالق و انعكاسی از ناموس طبیعت سرمایه گذاری شده است، نیكنیاز به مفهوم مثبت و معنوی آن است و از این طریق است كه رشد و تمدن را به وجود آورده است و به فضایل و كمالات و تولیدات می رسد. » .

42. شیخ اشراق این رباعی را می گوید:

هان تا سرِ رشته ی خرد گم نكنی
خود را ز برای نیك و بد گم نكنی
رهرو تویی و راه تو و مقصد تو
هش دار كه راه خود به خود گم نكنی
این شعر قابل مقایسه است با آنچه هومانیستهای امروز می گویند، با این تفاوت كه او بشریت را با خدا یكی و متصل كرده و چنین می گوید و اینها با پست ترین اشیاء.

همچنین رباعی منسوب به شیخ الرئیس:

فكّر تجد كل شئ فیك مجتمعا
ان ابن آدم اعطی افضل الدرج
اجسامنا كالمشاكی والنفوس بها
زیت و نور العقل كالسرج
.

دو منطق در برابر هم:

43. دو منطق در برابر هم داریم، یكی: دیگ كه برای من نجوشد
جلد یك . ج1، ص: 397
سر سگ توش باشد، دیگر اینكه: سر كه نه از بهر عزیزان بود- بار گرانی است كشیدن به دوش.

علل و اسباب سقوطانسانیت در قرون جدید و همچنین سقوط دین:

44. در عصر جدید به واسطه اكتشافات علمی از قبیل مركزیت خورشید و عدم مركزیت زمین و تردید در هدف و مقصد بودن انسان، و مخصوصاً ظهور فلسفه ی تبدل انواع و اینكه نسب انسان به حیوان آنهم حیوانهای پست و زشت می رسد، انسانیت از آسمان به زمین سقوط كرد، دیگر سخن از: «تو شاه جواهر ناسوتی- خورشید مظاهر لاهوتی» ، «ای مركز دایره ی امكان- وی زبده ی عالم كون و مكان. . . » و سخن از: طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق- كه در این دامگه حادثه چون افتادم، من ملك بودم و فردوس برین جایم بود. . . از مُد افتاد و از میان رفت. سقوط انسانیت به این معنی یك خلأ بزرگ معنوی در جهان ایجاد كرد، خلأ اخلاقی و اجتماعی.

سقوطانسانیت از جنبه مركزیت جهان و از جنبه آسمانی نژادی و از جنبه سابقه و پرونده حسن عمل و از جنبه درونی و ماهیتی:

سقوط انسانیت غیر از شكل فلسفی و شكل بیولوژی و نژادی او، شكلهای دیگر هم پیدا كرد از نظر توجیه غرایز و محركات وجودی اش. علاوه بر اینكه سابقه اش و مقامش در جهان و تخمه و نژادش تنزل كرد، پرونده اش هم خراب شد، تاریخش هم لكه دار شد و از درخشندگی افتاد. بشر بسیار دم زده بود از نیكی، خدمت، دانش دوستی، عشق به خدا و: نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار- چه كنم حرف دگر یاد نداد استادم. فلسفه ها و فرضیه ها پیدا شد كه مدعی شد انسان پا از دایره ی محركات شكم و پایین تر از شكم بیرون نمی گذارد.

بشریت به شكل دیگری سقوط كرد. ماتریالیسم و ادعای ماشینی بودن انسان و اینكه تار و پود انسان را تنها تركیبات فیزیكی و شیمیایی تشكیل می دهد و انسان جز ماشینی پیوسته و بهم بسته از قطعات ماده نیست، این نیز به نحوی دیگر و آخرین ضربه را به مقام نیمه خدایی انسان وارد كرد و او را تا سرحد یك جماد پایین آورد.

پس تغییر فرضیه ی بطلمیوسی بشر را از مقام مركزیت جهان خارج كرد، نظریه ی بیولوژی تبدل انواع شرافت نژادی و فرشته نژادی او را محو كرد، ماتریالیسم تاریخی و فرویدیسم پرده از روی پرونده ی خراب و
جلد یك . ج1، ص: 398
عملیات درخشان و قدس مآب او برداشت و او را تا سرحد حیوان تنزل داد، بالاخره ماتریالیسم فلسفی او را با یك جماد از نظر ارزش ذاتی و معنوی برابر كرد. پای هم، یكی از قربانیهای پیشرفتهای علمی در قرون جدید، انسانیت یعنی مقامی بود كه نوع انسان به حق یا ناحق برای خود قائل شده بود، و دین هم به همین دلیل سقوط نمود و مثل اینكه میان ایندو تلازم است و تفكیك پذیر نیستند. تلاشهایی می شود كه انسانیت را از سقوط نجات دهند منهای دین. ولی در قرن نوزدهم و بیستم بار دیگر والور [4]انسانیت بالا می رود و انسانیت مقام و منزلتی عالی پیدا می كند. البته به قول رساله ی (نیكنیازی) صفحه 32: در تمام ادوار و السنه، اصطلاحات انسان دوستی و انسانیت به عنوان خصیصه ی عاطفی و اخلاقی عالی به كار برده می شده است ولی می دانیم كه اخیراً توجه بیشتری شده و به آن شخصیت ذهنی خاص و اصالت فلسفی داده، یك نوع مسلك و مذهبی به نام هومانیسم كه اصالت بشر یا انسان پرستی است ساخته اند [5] به هرحال رجعت مباركی است. می توان گفت پس از چند قرن فراموشی خود، به اصطلاح قرآن دوباره خود را بازمی یابد و یا می خواهد بازیابد. ولی آیا معیارهای گذشته دومرتبه رواج خواهد یافت یا نه و آیا انسان مقام نیمه خدایی خود را بازخواهد یافت یا نه، مطلبی است كه تدریجاً باید روشن شود. و ما از سؤالاتی كه در شماره ی 32 طرح كردیم شروع می كنیم.

به هرحال توجه انسان به خود بوده كه او را تا مرحله شناخت خدا و حركت به سوی خدا برده است. وَ فی أنْفُسِكُمْ أفَلا تُبْصِرونَ(داستان مردی كه در پی گنجنامه استغاثه می كرد و خواب نما شد، كه در (مثنوی) آمده است) . رجوع به نمره ی 46.

جلد یك . ج1، ص: 399
45. عجیب این است كه انسان از مقام نیمه خدایی و خلیفة اللّهی سقوط كرد، اما طولی نكشید كه خود به صورت «بت» درآمد و لایق پرستش. و این لازمه تفكیك میان انسان متعالی و دین است.

انسان، دروازه معنویت و غیب و ملكوت:

46. عطف به نمره ی 44، در حدیث است از امام هشتم: لایعرف ما هنالك الاّ بما ههنا. حدیث نبوی است: من عرف نفسه عرف ربه. سقراط گفت: «خود را بشناس. » انسان همواره دروازه ی معنویت و غیب و ملكوت بوده است.

47. مولوی در (دیوان شمس) (جلد اول، صفحه 255) می گوید:

بنمای رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب كه قند فراوانم آرزوست
یعقوب وار وا اسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف كنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
كز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آن كه یافت می نشود آنم آرزوست
شاید سعدی ناظر به این غزل است و آن را جواب می گوید در «طیبات» :

از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنّار نابریده و ایمانت آرزوست
مردی نه ای و خدمت مردی نكره ای
وانگاه صف صفه مردانت آرزوست
فرعون وار لاف انا الحق همی زنی
وانگاه قرب موسی عمرانت آرزوست
جلد یك . ج1، ص: 400
چون كودكان كه دامن خود اسب كرده اند
دامن سوار كرده و میدانت آرزوست
.

عقاید بلند- پروازانه:

48. یكی از مهمترین مسائل علمی و كاوشی انسان خود انسان بوده است و گفتیم كه انسان همواره خود برای خود دروازه ی معنویت بوده است. امروز هم علوم انسانی یك رشته خاص را تشكیل می دهد.

انسان در گذشته درباره ی خود عقاید بلندپروازانه ای داشت و اینها قسمتی از ادبیات او را تشكیل می دهد: تو را ز كنگره عرش می زنند صفیر. . . ، دلا تا كی در این كاخ مجازی. . .

49. گاندی می گوید: «آیا روا نیست معتقد شویم هرقدر تمدن عظمت پیدا می كند، متمدن حقیرتر می گردد؟ » .

روح تمدن اسلامی:

این نكته ی بسیار جالبی است كه در برخی تمدنها، تمدن و متمدن با هم عظمت پیدا می كنند.

یكی از مشخصات تمدن و فرهنگ اسلامی:

زیرا آن تمدنها مانند تمدن اسلامی تنها از عنصر علم ساخته نشده، عنصر معنویت و انسانیت و اخلاق و عواطف عالیه انسانی نیز در آن سهیم است. ولی تمدن جدید چون با سقوط انسانیت توأم شد، تنها قوه ی فكر بشر و نه دل و معنویات او در كار ساختن آن دست داشت، یك رشته ای شد، یك بعدی است، لهذا غیرمتعادل است (ر. ك: (انسان یك بعدی) ماركوزه) .

گاندی به نقل مقدمه ی (این است مذهب من) درباره ی پوچی انسانیت در غرب می گوید:

«من كه جز نقش دیوار و رشته هایی كه آن نقشها را به حركت درمی آورد چیز دیگر نمی بینم: منافع، نظریات، كالاها. شما همان گونه نمونه ی ملتید كه نقش دیوار نمونه اشخاص است. » .

گاندی به نقل مقدمه ی (این است مذهب من) از روی تعالیم (اوپانیشادها) به تعالیم سه گانه ای دست یافت:

«الف. در دنیا فقط یك حقیقت وجود دارد و آن شناسایی ذات است
جلد یك . ج1، ص: 401
(شناسایی نفس ظ) .

ب. هركس خود را شناخت خدا و دیگران را شناخته است، هركس خود را نشناخت هیچ چیز را نشناخته است.

ج. در دنیا فقط یك نیرو و یك آزادی و یك عدالت وجود دارد و آن نیروی حكومت بر خویشتن است.

هركس بر خود مسلط شود بر دنیا مسلط شده است. در دنیا فقط یك نیكی وجود دارد و آن دوست داشتن دیگران مانند دوست داشتن خویش است. به عبارت دیگر، دیگران را باید مانند خود انگاریم، باقی مسائل تصور، وهم و عدم است. » .

ایضاً:

تمدن جدید باید كیفر اعمال خود را ببیند:

«تمدن جدید كه نصوص قدیم را لغو كرده است ناگزیر است بدبختیهای ناگهانی خود را با مقیاس خود اندازه گیری كند.

غربی برای آن مستحق دریافت لقب خدایی زمین است كه همه امكانات و موهبتهای زمینی را مالك است. او به كارهای بزرگی قادر است كه ملل دیگر آن را در قدرت خدا می دانند. لكن غربی از یك چیز عاجز است و آن تأمل در باطن خویش است و تنها این موضوع برای اثبات پوچی درخشندگی كاذب تمدن جدید كافی است. » .

ایضاً:

پوچی درخشندگی كاذب تمدن غرب:

«تمدن غربی اگر غربیان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه به اعمال جنسی نموده است به خاطر این است كه غربی به جای خویشتن جویی در پی نسیان و هدرساختن خویشتن است.

فرارغربی از خود (سخن بسیار عالی گاندی):

اغلب كارهای بزرگ و قهرمانی و حتی اعمال نیك غربی فراموشی و بیهودگی است. قوه عملی او بر اكتشاف و اختراع و تهیه وسایل جنگی ناشی از فرار غربی از خویشتن است، نه قدرت و تسلط استثنایی وی
جلد یك . ج1، ص: 402
بر خود. » .

ایضاً:

«ترس از تنهایی و سكوت [6]و توسل به پول، غربی را از شنیدن ندای باطن خود عاجز ساخته و انگیزه فعالیت مداوم او همینهاست. محرك او در فتح جهان، ناتوانی او در حكومت بر خویشتن است. به همین علت، غربی پدید آورنده ی آشوب و فساد در سراسر دنیاست. » .

ایضاً:

«باید انتظار كشید تا تمدن غرب به تنهایی، خود در قبال خویش حكم محكومیت خود را صادر كند. » .

ایضاً:

«وقتی انسان روح خود را از دست بدهد فتح دنیا به چه درد او می خورد. . . كسانی كه (انجیل) به آنان تعلیم داده كه در جهان مبشر حقیقت و محبت و صلح باشند خودشان در جستجوی طلا و برده به هر طرف دوانند، به جای اینكه مطابق تعالیم (انجیل) در مملكت خداوند در جستجوی بخشش و عدالت باشند برای تبرئه ی سیّئات خود از حربه ی مذهب استفاده می كنند و به جای نشر كلام الهی بر سر ملتها بمب می ریزند. » .

در غرب رنسانس علمی به وجود آمد، نهضت علمی برپا شد، از
جلد یك . ج1، ص: 403
لحاظ انسانی نه تنها نهضتی نشد بلكه تخریب اساسهای رفیع و عالی و شكوهمند شد و بس. از نظر علمی، نه فلسفی، هر چند براساس خرابه های قدما كاخهای عالیتر و بهتری ساختند، برخلاف كاخ انسانیت و معنویت كه خراب كرد بدون آنكه بتواند به جای آن بسازد.

یا باید انسان- دوست باشیم یا انسانیت- دوست:

50. انسان دوستی و فلسفه ی بشردوستانه یعنی چه؟ آیا معنی انسان دوستی، شخص انسان دوستی است؟ پس هر عاشقی كه معشوق خود را دوست دارد انسان دوست است. و یا اینكه همه ی انسانها را اعم از خوب و بد، صالح و طالح، ستمگر و عادل، عفیف و ناپاك همه را یكسان [دوست ] داشته باشیم؟ و یا انسان دوستی یعنی انسانیت دوستی و انسانیت دوستی یعنی راه انسانیت و هدف انسانیت را در خلقت، و كمال انسانیت را دوست داشته باشیم؟ علی دوستی انسان دوستی است، زیرا هیچ كس علی را به خاطر شخصش دوست نمی دارد، به این جهت دوست می دارد كه او تجسمی بود از انسانیت. او عالم بود، حق پرست بود، پاك بود، شجاع بود، حرّ بود، خصم ظالم و عون مظلوم بود، عادل بود، از خود گذشته بود، پرهیزكار بود، بنده ی حق بود، دوست حق بود، استثمارگر نبود، تنبل نبود، راحت طلب نبود، مجاهد بود.

یا باید انسان دوست بود و یا انسانیت دوست. لومومبا و چومبه هر دو انسانند، یزید و امام حسین هر دو انسانند، ولی در دو قطب مخالف قرار گرفته اند. اگر این دو قطب را دوست [داشته ] باشیم معنی اش این است: ما نسبت به انسانیت و ضدانسانیت بی تفاوتیم، پس انسانیت دوست نیستیم.

اسلام انسانیت- دوستی دارد نه انسان دوستی:

یك نكته اساسی در اسلام این است كه مكتب انسانیت دوستی است نه مكتب انسان دوستی. هومانیسم [7]انسان دوستی است و صلح كل است و این ضد انسانیت دوستی است.

جلد یك . ج1، ص: 404
و لهذا در اسلام نوع پرستی وجود ندارد، فضیلت پرستی وجود دارد.

نوع پرستی انسان پرستی است، و فضیلت و كمال پرستی انسانیت پرستی است.

اصل در انسانها انسانیت است:

البته یك نكته هست در مكتب اسلام كه از نظر اسلام هر انسانی بالفطره دارای انسانیت و فضیلت است و انحراف از انسانیت و فضیلت تحت تأثیر عوامل خارجی [پدید می آید. ] «كل مولود یولد علی الفطرة. . . » . به عبارت دیگر اصل در انسانها انسانیت است.

راز تفاوت انسان دوستی و انسانیت- دوستی در فرض لطیفه ی قدسی و عدم آن است:

راز تفاوت میان انسان دوستی و انسانیت دوستی در مسأله سرشت انسانی نهفته است كه آیا انسان همین پیكر است و تنها یك ماشین است و آثار و اعمالش نتیجه ی یك جبر ماشینی است و یا آنكه حقیقتی مقدس در او نهفته است كه نور الهی و روح الهی است؟ بنا بر فرض اول، انسان دوستی صحیح است نه انسانیت دوستی، زیرا انسانیت از خصایص این ماشین است و خصیصه ی جبری ماشینی است و علت ندارد كه كار ماشینها به آنها قداست بدهد. ولی بنا بر نظر دوم، انسانیت عبارت است از بروز و ظهور و تجلی همان حقیقت قدسی.

دین انسانیت نمی تواند صلح كل باشد، به خلاف دین انسان:

از اینجا معلوم می شود اینكه برخی دنبال دین انسانیت می روند و با بیرنگ كردن همه چیز حتی توحید و تثلیث، بت پرستی و آتش پرستی، [می خواهند] همه را متحد كنند اشتباه می كنند؛ دین انسانیت نمی تواند با همه ادیان سازگار شود، دین انسان می تواند صلح كل باشد و با همه سازگار درآید. اینها به دنبال دین انسان می روند و نام آن را دین انسانیت می گذارند.

این تفاوت میان انسان و انسانیت از مختصات انسان است. در حیوان فرقی میان فرس و فرسیّت نیست، میان غنم و غنمیّت، سگ و سگی، الاغ و الاغی، گربه و گربه ای نیست، زیرا آنها بالفعل به دنیا می آیند و قضا و قدر آنها به دست خودشان نیست. ولی انسان موجودی است كه بالقوة والفطرة انسان است و خود باید خود را انسان بالفعل
جلد یك . ج1، ص: 405
بسازد [8]. صدرالمتألهین می گوید افراد انسان نوع واحد نیستند. انسان به قول كارل، هم مرمر است و هم مرمرتراش.

مسأله مهم كه مربوط به شخصیت انسان است و از توابع مسأله پیشین است، این است كه انسان در نظام آفرینش چه اندازه مؤثر و حاكم بر سرنوشت خویشتن است، حدود آزادی و استقلال او چقدر است؟ بدون شك مكتبهای جبری مخصوصاً ماتریالیسم و مكانیسم، شخصیت انسان را از این لحاظ سخت كوبیده اند. آنها سرنوشت انسان را به دست ابزار تولید و عوامل گنگ و لایشعر اقتصاد داده اند، انسان را بنده ی مخلوق خود دانسته و در مقابل عوامل اقتصادی او را دست بسته تصور كرده اند (رجوع شود به ورقه ی «دین و مذهب و سودجویی و طرز روابط تولید» ) .

51. عطف به نمره ی 29، مسأله دیگر رابطه ی معنی داشتن و شخصیت داشتن و مقدس بودن انسان است با مقدس بودن و معنی داشتن خود هستی، یعنی با خدا كه سر سلسله ی مقدسات جهان است. پس مقدسات انسانیت فرع بر مقدس بودن خود انسان است و مقدس بودن انسان فرع بر مقدس بودن هستی است. این است مشكل ماتریالیسم از جنبه اجتماعی كه هرگز قادر به حل آن نیست.

52. مسائل انسان: آیا حس خدمت و كمك در انسان اصالت دارد یا نه؟ و اگر هست، چه ریشه ای دارد؟ مسأله اعجاب و تحسین یا تنفر و تقبیح گذشتگان چه ریشه ای دارد و چه چیزی ما را به آنها پیوند می دهد؟ آیا این مسائل وابسته به شكم و پایین تر از شكم است یا نه؟ مكتب انسانیت باید به اینها پاسخ بدهد. نه می تواند اینها را دور بریزد و نه می تواند براساس دیگری غیر از مكتب الهی آنها را تأسیس كند.

ماتریالیسم تاریخی انسانیت را قربانی كرد.

علم یا سوء استنباطهای علمی كه سبب سقوط انسانیت شد: .

الف. كشف عدم مركزیت زمین (مقام انسان در هستی)
جلد یك . ج1، ص: 406
ب. نژاد و نسب حیوانی انسان، تبدل انواع، نژاد حیوانی و نه خدایی.

ج. خراب شدن سابقه و پرونده با كشف ماتریالیسم تاریخی و كشف قانون روانكاوی پس راندگی غریزه ی جنسی.

د. ایده آلیسم یعنی سلب ایمان بشر به واقع نمایی آیینه ی علم و ادراك خودش. بشر همه چیز را در آیینه می بیند، در آیینه ی ذهن و صور ذهنیه ی خودش. یك بار در یونان قدیم گفتند كه مقیاس همه چیز انسان است.

این عبارت در بادی نظر بوی اصالت انسان می دهد اما درواقع متزلزل كردن اصالت واقع بینی انسان است. در اروپا این جریان تجدید شد.

هـ. با پیدایش نظریه ی اصالت جامعه، تربیت از جنبه پرورش شخصیت انسان به صورت قالب سازی و ریختن انسان در آن قالبهای از پیش ساخته و خودساخته درآمد.

53. گفتیم كه انسان از نظر روح و شخصیت انسانی، بالقوه ی محض است و از طرف دیگر خود به حكم آزادی و استقلال مؤثر در سرنوشت و حتی ساختمان خویش است. از این رو این تفاوت میان انسان و غیرانسان هست كه هر چیزی همان چیزی است كه هست و انسان آن چیزی است كه بخواهد باشد و یا آن چیزی است كه در آینده خواهد بود. لهذا صدرا می گوید در جواب «ماهو» از هر چیزی یك جواب قطعی دارد جز انسان زیرا سرنوشتِ ماهیت انسان را، مانند هر چیز دیگر، وجودش معین می كند (زیرا اصالت با وجود است) و وجود انسان متغیر و متبدل و لغزنده است و حدود خویش را عوض می كند، و این تغییر مرز و حدود با دست خودش صورت می گیرد.

حقیقت این است كه این قرآن است كه ابتدا گفته است: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصّورِ فَتَأْتونَ أفْواجاً» و تفاسیر گفته اند انسانها در قیامت طبق ملكات واقعی محشور می شوند و لهذا به صورت سگ یا حیوان دیگر و یا انسان واقعی محشور می شوند. و هم قرآن می گوید: وَ سلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَموتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً.
جلد یك . ج1، ص: 407
عرفا نیز متوجه این مطلب شده اند، بلكه اصل اتحاد عاقل و معقول و مرید و مراد در واقع همین مطلب است.

شاعر می گوید:

گر در طلب گوهر كانی كانی
ور در پی جستجوی جانی جانی
من فاش كنم حقیقت مطلب را
هر چیز كه در جستن آنی آنی
مولوی می گوید:

ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی تو استخوان و ریشه ای
گر بود اندیشه ات گل گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی
54. ایمان به انسانیت:

ایمان به هر چیز دو ركن دارد: معرفت، تسلیم:

ایمان به هر چیزی عبارت است از تسلیم و تصدیق به واقعیت آن چیز آن طور كه هست [9]. پس ایمان مركب از دو جزء است: یكی درك و تشخیص و شناخت آن چیز آنچنانكه هست و دیگر تسلیم در برابر واقعیت او متناسب با واقعیتش. تنها شناخت یك چیز ایمان نیست.

ممكن است انسان یك چیز را خوب بشناسد ولی مؤمن به آن چیز نباشد. شیطان خدا را خوب می شناسد ولی تسلیم در برابر او و خاضع در پیشگاه الوهیت او چون نشد و «فَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبِّهِ» شد، «كانَ مِنَ الْكافِرینَ» درباره اش گفته شد. قرآن درباره بعضی از مردم كافر می گوید: «وَ جَحَدوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً» . همچنان كه تسلیم در برابر یك چیز بدون شناخت واقعیت او آنچنانكه هست ایمان نیست، همچنان كه كفر هم نیست. مثلاً تسلیم در برابر یك بت چوبی یا فلزی یا گوشتی به خیال اینكه مؤثر در كون و مكان است پرستش هست ولی ایمان نیست، لهذا قرآن بت پرستان را با صفت پرستش بت یاد كرده است ولی هرگز به صفت ایمان (تا آنجا كه به یاد دارم) یاد نكرده است. و چنانكه در پاورقی [همین ] صفحه ی گفتیم علاوه بر عنصر شناخت و تسلیم، عنصر عشق هم ضروری است.

جلد یك . ج1، ص: 408
و شاید همان طور كه در ورقه های «ایمان» گفته ایم یك اندازه ای جنبه خضوع و تقدیس هم داخل در مفهوم تسلیم باشد، یعنی تسلیمی كه در مفهوم ایمان اخذ شده است تسلیم خاضعانه و متواضعانه و متذلّلانه است [10]. اما تسلیم زوركی و عملی، كافی در صدق مفهوم ایمان نیست. شما گاهی می گویید من به فلان شخص ایمان دارم، می خواهید ادعا كنید كه او را صحیح شناخته اید و در مقابلش تسلیم هم هستید و این شناخت شما در جهت عظمت و بزرگی اوست.

مسلماً یكی از تعلیمات انبیا و یا از لوازم تعلیمات انبیا ایمان به انسانیت است. ایمان به انسانیت مستلزم شناخت عظمت انسانیت است، و دیگر تسلیم و خضوع و تقدیس در برابر این عظمت.

در تعلیمات انبیا انسان طوری معرفی شده است كه شایسته ی ایمان یعنی شناخت و تعظیم و تقدیس است. آن جنبه از این تعلیمات عبارت است از: .

الف. دارای روح قدسی ملكوتی بودن: وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی(نه یك ساختمان مادی محض) .

ب. موجودی برگزیده و اصطفا شده است: ثُمَّ اجْتَبیهُ رَبُّهُ. . . وَ هَدی ؛ هُوَالَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأرْضِ(نه یك موجود تصادفی) .

ج. استقلال و مؤثربودن در سرنوشت خویش و امانتداری و شایستگی برای قبول تكلیف و رسالت و مسؤولیت: . . . مِنْ نُطْفَةٍ أمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً. إنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ. . . (نه یك موجود مجبور و صددرصد محكوم عوامل محیط) .

د. ترازوی عدل الهی بودن، ملهم بودن فجور و تقوا. داستان وابصه و استفتای از قلب، یعنی درك صحیح خوب و بد [11](مسأله ی تحسین و تقبیح خوبان و بدان، ر. ك: نمره 32) .

هـ. فطرت پاك احسان و نیكی خواهی (مسأله تفسیر حمایت و
جلد یك . ج1، ص: 409
كمك و احسان، ر. ك: نمره 32) .

و. فطرت واقع بینی كه از آیات آدم كه اسماء (الاسم ما انبأ عن المسمّی) را آموخت و حقایق را آگاه شد [فهمیده می شود] .

ز. انگیزه ها و اینكه چه چیزی انسان را به سوی خود جلب می كند و از نظر تاریخی تاریخ بشر را چه چیزی تشكیل می دهد؟ (تفسیر ماركسیستی و تفسیر فرویدی و امثال اینها و اینكه همه چیز وابسته به شكم و پایین تر از شكم است یا نه؟ ) به عبارت دیگر، مبدأ و مقصد.

حكما می گویند: الریّان یطلب الریّان. اكنون باید ببینیم انسان همیشه از غریزه ی حیوانیت آغاز می كند و قهراً به حیوانیت منتهی می شود و یا طالب رضوان و قرب الهی است، پس از همین مبدأ حركت می كند و به سوی همین مقصد حركت می كند (مسأله ی اینكه در قرون جدید بشر از این جهت تحقیر شد) .

به قول. . . در مجله. . . فلسفه ی بشردوستانه ی امروز غرب گذشته از اینكه زیر پایش خالی است، نوعی احساس حس گناه است نسبت به جنایاتی كه غرب بر بشریت كرد فكراً و عملاً كه می خواهد جبران مافات كند، و بعلاوه از این جهت به معبد هومانیسم پناه می برد كه خود را با قشر نوخاسته بشری (مردم مستعمراتی سابق) یكی كند و خود را در آینده ی او سهیم نماید و درواقع نوعی پیشدستی است كه اینها می كنند.

راسل خود را به عنوان یك نفر بشردوست و طرفدار فلسفه ی بشردوستانه معرفی می كند درصورتی كه تمام فلسفه اش انكار اساس بشردوستی است، برای اخلاق هیچ مبنایی جز حفظ منافع شخصی قائل نیست، و همچنین است ژان پل سارتر
[1] . الكسیس كارل در كتاب (انسان موجود ناشناخته) مدعی است كه حتی انسان زیست شناسی هم شناخته نشده است.
[2] . در كتاب (نیكنیازی) صفحه 33 قسمتهای خوبی از مقاله ای در مجله ی «جهان نو» به قلم داریوش آشوری تحت عنوان «دو چهره ی نهیلیزم (مكتب نفی و انكار همه ادیان و اصول و ارزشها و حقایق و اخلاق) امروز غرب» نقل می كند:

فلسفه ی به اصطلاح بشردوستانه:

«. . . آن بورژوازی پرشوری كه باستی را فتح كرده و پرچم ناسیونالیسم را برافراشت امروز چیزی ندارد كه بدان بیندیشد مگر بی اندیشگی! نسل جوان اروپایی بر نقطه ی پوچ ایستاده است. امروز غرب دارد صادراتش را تحویل می گیرد: آشوب اجتماعی، نومیدی، سرگردانی، حس حقارت، نهیلیزم را. او همه اینها را به ملتها و تمدنهای دیگر تحمیل كرده بود. . . نهیلیست چنین می اندیشد كه برای من نیست، بگذار برای هیچ كس نباشد. . . و بدین لحاظ به جانب انهدام خود و همه میل می كند. . . قدرت عظیمی نیز دراختیار دارد.

فلسفه ی بشردوستی غرب نوعی حس گناه است و برای جبران مافات است:

اما عكس العمل دیگر را در پیدایش نوعی فلسفه ی بشردوستانه ی رومانتیك می بینیم كه در سطوح مختلفی از روشنفكران، غرب را به خود مشغول داشته است. یك سر آن راسل است با دیده ی ساده ی عملی و سر دیگر آن سارتر با دیده ی فلسفی پیچیده و سخت و بی آرام، و در این وسط روشنفكران سیاست و اقتصاد مثل تیبورمنده كه می كوشند راههای عملی برای مشكلات خود و دیگران بیابند. اما سارتر. . . با آن مشرب عارفانه و آزادیش از هرچه رنگ تعلق پذیرد و آن تئوری پیچیده ی مسؤولیت و تعهدش نمودی دیگر از روح غربی است كه با نوعی حس گناه می خواهد جبران مافات كند. سارتر مانند رواقیها به برادری و برابری بشر معتقد است و به حكومت جهانی، یا آزادی و اختیار و به پرهیزكاری و پارسایی.

اضطراب خالی شدن زیر پا و از دست دادن تكیه گاه:

سارتر امروز نماینده آن تمایل روشنفكرانه در غرب است كه می خواهد با افكندن خود به دامن بشریتی كلی خود را از اضطراب خالی شدن زیر پایش برهاند. . . با جانشین كردن هومانیسم به جای مذهب، از خدای كلی بشریت كه جانشین خدای كهن شده است برای خود و تمام غرب طلب آمرزش می كند. . . روشنفكر امروز كه نمی خواهد خود را در بن بست سرد و یأس آور تمدن بورژوازی خود ببیند و می خواهد موج نهیلیزم را از سر بگذراند و راهی به آینده بگشاید، از كلیسای مسیحی «مظهر عالی تمدن و فرهنگ» می گریزد و به معبد هومانیزم پناه می برد.

درواقع خود را با قشر نوخاسته ی بشری (مردم مستعمراتی سابق) یكی می كند و خود را در آینده ی او سهیم می كند. »
[3] . قرآن تعبیر عالی دارد: «اَللّهُ نورُالسَّمواتِ وَالْأرْضِ» . بی خدایی فرورفتن در ظلمت لایتناهی است. یعنی خداوند، هم فی حد ذاته نور آسمانها و زمین است و هم از نظر نظام فكری بشری.
[4] . [كلمه ی فرانسوی، به معنی ارزش ]
[5] . آری، می خواهند انسانیت را از سقوط نجات دهند و در عین حال معنویت دینی را به حال خود واگذارند. این است تناقضی كه در هومانیسم امروز وجود دارد، برخلاف هومانیسم عرفانی گذشته.
[6] . این كلمه این بیت (مثنوی) را به یاد می آورد كه در ورقه های «انسان و قرآن» نقل كردیم:

یك زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
رجوع شود به ورقه های «روح، خود واقعی و خود خیالی» .
[7] . مگر آنكه بگوییم باید انسان دوست بود به این نحو كه انسانها را به سوی انسانیت سوق بدهیم، و این بازگشتن به انسانیت دوستی است.
[8] . ر. ك: نمره 12.
[9] . به شرط آنكه آن چیز موضوع آرمان هم باشد و بتواند هدف و مطلوب و معنی زندگی واقع شود. علیهذا ایمان مركب است از سه چیز: شناخت، تسلیم، عشق.
[10] . و بلكه عاشقانه.
[11] . راسل
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است