1. تار و پود هستی انسان. آیا تفاوت انسان و غیرانسان، مخصوصاً
سایر جانداران، جوهری و بافتی است و یا صرفاً كیفی است؟ در اینجا
مسأله نفس ناطقه و روح انسانی باید طرح شود.
2. آیا انسان یك مخلوق برگزیده است و مصطفی و مجتبی است؟
معنی این اصطفا و اجتبا چیست؟ آیا لازمه ی اصطفا و اجتبا این است كه
انسان اشرف مخلوقات باشد؟ .
3. آیا مقصود از خلافت انسان كه در قرآن آمده خلافت الهی است؟
اگر مقصود خلافت الهی است، چه معنی و مفهومی دارد؟ آیا معنی
خلافت، خلافت در خلاّقیت است كه انسان باید سامان دهنده ی خود و
جهان باشد؟ و یا در علم و مظهریت علمی است و یا در اراده و اختیار و
آزادی و مظهریت فعالیت مایشاء است؟ .
4. آیا از نظر قرآن همه جهان برای انسان آفریده شده است؟ مقصود
از غایت بودن انسان برای خلقت چیست؟ آیا این مطلب درست كه
«خلقت الاشیاء لاجلك و خلقتك لاجلی» ؟ آیا لازمه ی این مطلب این است
كه انسان اشرف مخلوقات باشد؟ .
5. انسان در قرآن، هم ممدوح واقع شده و هم مذموم. آیا ملاك این
مدح و ذم، دوسرشتی بودن انسان است كه هم طینی است و هم ملكوتی،
و یا ملاك مدح، سرشت عالی اوست و ملاك ذم، سوء اختیار او كه خود
نشانه ی بلوغ اوست و به عبارت دیگر ملاك ذم «انتخاب»
جلد یك . ج1، ص: 360
انسان است؟ .
6. ملاك حیثیت و شرافت انسان چیست؟ آیا خلقت جسمانی و
فیزیولوژیكی انسان است و یا استعدادهای خاص اوست كه تا به
فعلیت نرسیده و یا مسیر انحرافی پیدا كرده ارزشی ندارد؟ .
7. آزادی و اختیار انسان و اینكه اراده ی انسان یكی از اقلام قضائیه
است و انسان خود سازنده و انتخاب كننده ی خویش است.
8. محركات و غرائز اصلی انسان. آیا محرك اصلی انسان امور
مادی به مفهوم اقتصادی است، یعنی چیزهایی كه وسیله رفع گرسنگی
و تشنگی و برهنگی و آوارگی است و افرادش برای نوع بشر ارزش
یكسان دارد و به یك نحو قابل معاوضه و مبادله است و ارزش مشخص
دارد و طبعاً با پول مبادله می شود، و یا اموری دیگر از قبیل امور عشقی
و جنسی یا امور مربوط به سیادت و برتری طلبی و احیاناً امور هنری و
زیبایی و امور اخلاقی و امور علمی و امور دینی هم پایگاهی در غرائز
انسان دارد و ارزش مستقل دارد؟ .
بنا بر نظریه ی ماركسیسم امور دیگر ارزش فرعی و روبنایی دارد؛ یا
وسیله ای است برای كسب امتیازات اقتصادی و یا جنبه ی فانتزی و تفنّنی
دارد و به هرحال اصالت ندارد و یا آن اندازه اصالت ندارد كه نقش یك
عامل مستقلی در مقابل عامل اقتصادی داشته باشد. (رك نمره 17) .
9. مسأله لذتها و اینكه آیا لذت منحصر است به لذات جسمانی و یا
لذات غیرجسمانی هم داریم. این مسأله تا حد زیادی به مسأله ی بالا
مربوط می شود.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً
طَیِّبَةً. .
دواؤك فیك
و داؤك منك:
10. مسأله سعادت انسان كه چیست و با چه تأمین می شود؟ آیا از
بیرون باید تأمین شود یا از درون و یا از هر دو، یعنی هیچ كدام به تنهایی
قادر به تأمین سعادت واقعی انسان نیست؟ این مسأله تا حدود زیادی
به دو مسأله ی بالا مربوط است.
11. مسأله ی خودواقعی انسان و لزوم كشف آن و اینكه بدبختی بشر
از گم كردن و فراموشی این خود پیدا می شود.
نَسُوا اللّهَ فَأنْسیهُمْ أنْفُسَهُمْ.
جلد یك . ج1، ص: 361
رجوع شود به ورقه های «روح» و رساله (ولایت) آقای طباطبایی و (این
است مذهب من) و ورقه های «یادداشت قرآن و انسان» شماره 9 و 12 و
14و 19.
12. مسأله الهامات فطری انسانی و بررسی آن و مسأله وجدان
انسانی نه تنها از جنبه محرك بودن جنبه اخلاقی بلكه از جنبه فطری
بودن الهامات.
13. اصالت انسان یا هومانیسم یعنی چه؟ و چه شكلهایی به خود
گرفته است؟ آیا مكتب سوفسطائیان كه گفتند مقیاس همه چیز انسان
است انسان را بالا برد یا پایین؟ به عقیده ی ما این مبالغه در هومانیسم
نیست، قصور درباره آن است زیرا واقع نمایی اندیشه ی انسان را از او
گرفتند. و این تعبیر پرطنطنه توخالی است زیرا همه چیزی نیست تا
انسان مقیاس آنها باشد. سر انسان را شیره مالی كردند.
14. آیا در انسان، مقام عقل بالاتر است یا مقام قلب؟ فكر یا
عواطف؟ انسان عقلی چگونه انسانی است و انسان عاطفی چگونه؟ و
بالاخره عقل یا عشق؟ فلسفه یا عرفان؟ آیا عقل باید حاكم بر قلب
باشد یا برعكس؟ (رجوع شود به ورقه های «مكتب انسانیت» ) .
مسأله ی سومی هم در انسان هست و آن اراده و توانایی است، پس آیا
عقل یا عشق یا اراده؟ آیا فلسفه یا عرفان یا اخلاق و عبادت و تربیت
اراده؟ .
15. نقش دین در حكومت بر انسان و اینكه انسان تحت تأثیر
جبری عواملی است كه برخی بیولوژیكی و طبیعی است (وراثت) و
برخی تاریخی یا اجتماعی است (محیط و عوامل آن كه برخی تاریخی
است و مربوط به گذشته است و برخی جدید و پدیده ی عصر است) و
برخی دیگر غریزی و حیوانی است. و اینكه علم حاكم بر عوامل
بیولوژیكی (تا حدی) و عوامل تاریخی و اجتماعی است (تا حدی) و
محكوم عامل غریزی است و دین حاكم بر این عامل است و جلو جبر
آن را می گیرد (مقدمه جلد اول (محمد خاتم پیامبران) ) .
16. قوای حاكم بر انسان: عقل (اعم از نظری كه اكتسابی اش
جلد یك . ج1، ص: 362
«علم»
نامیده می شود و از عملی كه اخلاق علمی محصول آن است) و طبع اعم
از لوازم بیولوژیكی و یا حیاتی و حیوانی و غریزی، و عادت (عادات
شخصی) و عرف (سنن و عادات اجتماعی و حتی عوامل فرهنگی و
تاریخی محیط) و دیگر شرع یعنی دین.
17. عطف به نمره 8، اهمیت این بحث از نظر اصالت فرهنگ،
بخصوص از نظر اصالت مذهب. آیات قرآن در زمینه ملأ و مستكبرین
و مترفین و متقابلاً در زمینه مستضعفین آیا مؤید این مدعاست؟ آیا
راست است كه پیغمبران الهی از طبقه ی محرومین بودند و اسلام دین
طبقه محكوم است؟ پس پیغمبر باید در دوره زندگی با خدیجه به. . .
[1]
[1] . [نسخه اصلی به همین صورت است. ]