در ورقه های «یادداشت انسان در قرآن» و هم در ورقه «ذم انسان
در قرآن» و ورقه «مدح و ذم توأم انسان در قرآن» معلوم شد كه انسان
در قرآن، هم ممدوح است و هم مذموم. این مدح و ذم را به چند نحو
می توان توجیه كرد: .
1. مدح انسان مربوط است به سرشت و طینت، و ذم انسان مربوط
است به عوامل انحرافی عارضی. انسان از این نظر مانند یك میوه است
جلد یك . ج1، ص: 357
و یا یك شئ دیگر طبیعت است كه در اصل فطرت و طبیعت سالم است
ولی عوامل خارجی سبب فساد و انحراف او هستند. این صحیح نیست
زیرا خود انسان مورد ملامت است.
2. اینكه هم مدح و هم ذم هر دو مربوط به سرشت انسان است.
انسان دوسرشتی است، هم سرشت خاكی و لجنی و زمینی دارد و هم
سرشت ملكوتی و خدایی، و دو كشش جبری بر انسان حاكم است:
كشش خدایی و علوی و ملكوتی، و كشش سفلی و سجّینی و شیطانی.
مدح انسان مربوط است به قسمت اول و ذم او به قسمت دوم. دیگر
بستگی دارد كه كدام سرشت قویتر باشد و یا عوامل خارجی به سراغ
كدامیك آمده باشد. این هم صحیح نیست. انسان به شكل یك موجود
مختار و آزاد مذمت شده است.
3. اینكه مدح مربوط است به سرشت انسان، آنهم نه تنها قسمت
علّیینی آن بلكه جامعیت و مظهریت تامه ی آن كه همه ی استعدادها بالقوه در
او هست و حتی سرشت خاكی انسان از آن نظر كه او را در شرایط
آزادی و اختیار و انتخاب قرار می دهد نیز خوب است. فطرت انسان
حتی از نظر فطرت خاكی در مجموع ساختمان انسان خوب است.
آنچه انسان را بد می كند سوء انتخاب انسان است.
به عبارت دیگر انسان دو نوع خوبی دارد: خوبی فطری كه او ملاك
خوبی انسان نیست، آن همان بهشتی بودن قبل الدنیای آدم است. پس
از آمدن آدم به زمین و زمینی شدن كه با نوعی عصیان كه جز از اراده ی
آزاد و قیام در مقابل امر حق و ناموس خلقت حاصل نمی شود شروع
شد، از این مرحله است كه خوبی و بدی انسان در قوس صعود مشخص
می شود.
پس انسان دو مدح دارد و یك ذم. یك مدح انسان مدح انسان
نیست، مدح خالق انسان است از نظر آفرینش كامل و جامع انسان كه
در آیات
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنْسانَ فی أحْسَنِ تَقْویم» و یا
«فَتَبارَكَ اللّهُ أحْسَنُ
الْخالِقینَ» و یا
«لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی ادَمَ» و
«إنّا عَرَضْنَا الْأمانَةَ. . . » و امثال اینها بیان
شده است و یك نوع مدحی است كه از انسان به عنوان یك فاعل
جلد یك . ج1، ص: 358
مختار و یك موجود خلاّق و مرید و انتخابگر و اختیاركنِ خوب شده
است، مثل
«إنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إمّا شاكِراً وَ إمّا كَفوراً» یا
«وَالْعَصْرِ. إنَّ الْإنْسانَ
لَفی خُسْرٍ. إلاَّالَّذینَ امَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ» . .
و اما ذم انسان همه مربوط به قوس صعود است و از انتخاب بد و
اختیار بد او انتقاد می شود، از اینكه رسالت خویش را بد انجام داده
انتقاد می شود.
به نظر می رسد همین وجه صحیح است، زیرا مذمتهای انسان همه از
نوع ملامت و سرزنش است كه چرا اینچنین هستی، و چرا آنچنان كه
باید نیستی
[1].
[1] . این مطلب را به تعبیر دیگر هم می شود گفت و آن اینكه مدح انسان مربوط است به دو
جهتی كه گفته شد و ذم انسان مربوط است به انسان منهای ایمان و یا انسان جدا از خدا و
بیگانه با خدا كه از نظر قرآن مستلزم بیگانگی با خود می شود و آن همان گمراهی انسان
است و گم كردن خود است.