.
از منتهای
ضعف تا منتهای
كمال، از
بی نهایت
كوچك تا
بی نهایت بزرگ:
15. یكی از نكات عجیب قرآن درباره انسان این است كه شروع
انسان را از ناتوانی و ضعف بیان می كند:
«خُلِقَ الْإنْسانُ ضَعیفاً» ولی
نهایت انسان را بی نهایت بزرگ یعنی خداوند ذكر می كند:
«یا
أیُّهَا الْإنْسانُ إنَّك كادِحٌ إلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ» . این تعبیر قرآن همان مفهوم
پاسكال را كه در (ذره بی انتها) صفحه 11 نقل می كند می رساند كه گفته
است انسان در میان دو بی نهایت قرار گرفته است: بی نهایت كوچك و
بی نهایت بزرگ و بر هر دو تسلط علمی دارد؛ با این تفاوت كه نظر
پاسكال بیشتر جنبه ریاضی و كمّی دارد و بیان قرآن جنبه فلسفی.
عبور دادن
بی نهایت
كوچك و سیر
دادن او به
مراتب بی نهایت
بزرگ:
16. (ذره بی انتها) ص 15:
«نقش انبیا پل زدن مابین این دو بی نهایت بزرگ و كوچك می باشد
ولی قرآن و پیغمبران فقط برای ارتباط و اتصال پل نمی زنند و مانند
پاسكال انسان را در وسط دو جهان بی نهایت قرار نمی دهند و تحسین
خالی نمی كنند، برای عبور دادن بی نهایت كوچك و سیردادن او به
مراتب بی نهایت بزرگ الهی و سرریزكردن بی نهایت بزرگ به جانب
بی نهایت كوچك پل می سازند. دینی كه به ما دستور می دهد خود را
در برابر جهان خلقت و خالق موجود، بی نهایت كوچك بدانیم برای آن
است كه می خواهد ما را بی نهایت بزرگ كند. » .
(العبودیة جوهرة كنهها الربوبیة) . جلد یك . ج1، ص: 354
17. انسان از نظر خواسته بی نهایت است، سیرشدنی نیست در
ثروت، قدرت، دانش، شهوت و زن، فضائل و محاسن و عواطف عالیه.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ، یَوْمَ نَقولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقولُ هَلْ مِنْ
مَزیدٍ(ر. ك: شماره «لب» ص [340] ) .
18. (در ذره بی انتها) صفحات 20- 21 بالاخره به وجود روح اعتراف
می كند ولی مبهم و تقریباً به شكل روحانیة الحدوثی. ولی باید گفت از
تعبیر
«نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی» مدعای صدرالمتألهین فهمیده می شود كه
روح در عین اینكه ملكوتی است یك موجود مشخص و آماده قبلی
نیست، مانند دم است كه با عمل به وجود می آید.
19. عطف به نمره 9، مولوی درباره خود واقعی می گوید:
شعر مولوی
درباره خود:
ای كه در پیكار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت كه آیی بیستی
كه منم این، واللَّه این تو نیستی
یك زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
[1]
این تو كی باشی كه تو آن اوحدی
كه خوش و زیبا و سرمست خودی
مرغ خویشی، صید خویشی، دام خویش
صدر خویشی، فرش
خویشی، بام خویش
گر تو آدم زاده ای چون او نشین
جمله ی ذرّات را در خود ببین
چیست اندر خُم كه اندر نهر نیست
چیست اندر خانه كاندر شهر نیست
این جهان خمّ است و دل چون جوی آب
این جهان حجره است و دل
شهری عجاب
جلد یك . ج1، ص: 355
آنجا كه تمدن،
عظمت پیدا
می كند ولی
متمدن حقیر
می شود:
20. مقدمه (این است مذهب من) صفحه 6: «آیا روا نیست كه معتقد
شویم هر قدر تمدن عظمت پیدا می كند متمدن حقیرتر می گردد؟ » .
این نكته بسیار جالبی است كه در برخی تمدنها مانند تمدن
اسلامی، تمدن و متمدن با هم عظمت پیدا كردند، زیرا آن تمدن تنها از
عنصر علم به وجود نیامده بود، عنصر ایمان و اخلاق و ایدئولوژی و
بالاخره انسانیت نیز در آن سهیم بود. ولی تمدن جدید توأم با سقوط
انسانیت به وجود آمد و تنها تمدن علمی است، یك بعدی است، ایمان و
اخلاق و معنویت در آن سهمی ندارد.
گاندی درباره پوچی انسانیت در غرب می گوید:
پوچی انسانیت
در غرب:
«من كه جز نقش دیوار و رشته هایی كه آن نقشها را به حركت
درمی آورد چیز دیگر نمی بینم: منافع، نظریات، كالاها. شما همان گونه
نمونه ی ملتید كه نقش دیوار نمونه ی اشخاص است. » .
مسأله تسلط
بر خویش:
21. مسأله تسلط بر نفس، آن طور كه گاندی مدعی است،
فوق العاده مسأله مهمی از مسائل انسان است.
22. موضوعات قرآنی درباره انسان: .
1. خلافت انسان.
2. ظرفیت عظیم و خضوع فرشتگان در پیشگاه او.
3. آزادی و امانتداری و استقلال و مسؤولیت انسان و
معماربودن خودش برای خودش، و قلم خودش به دست خودش است.
4. غایت نهایی انسان.
5. كرامت و شرافت و برتری انسان.
6. سرشت الهی انسان كه جز با یاد خدا آرام نمی گیرد و اینكه
رضوان الهی، لذات معنوی و الهی بالاتر است.
7. كمال و اعتدال خلقت انسان.
8. شخصیت و رابطه مستقیم انسان با خدا، اتصال دو قطب
انسان و خدا با یكدیگر
جلد یك . ج1، ص: 356
9. عنصر الهی در خلقت و آفرینش انسان، جنبه نیمه خدایی.
10. وجدان الهی و قضاوت ربانی انسان.
11. حق بهره گیری انسان از جهان.
12. اصطفا و برگزیده بودن انسان.
13. فطرت خداخواهی و خداشناسی انسان.
نتیجه اینكه «خود» انسان چیست؟ باید خود را پیدا كند.
رابطه ی این خود با اعتبار و احساس شخصیت و حیثیت.
أكرم نفسك
من كل دنیّة. . . ؛ أتمتلئ السائمة
[1] . رجوع شود به ورقه های «مكتب انسانیت» ، سخن گاندی.