مسأله اضطراب و دلهره و دلواپسی دائمی انسان در این جهان و
نوعی احساس بیگانگی در او با طبیعت، مسأله ای روانی، عرفانی،
دینی، فلسفی است. در اگزیستانسیالیسم جدید نیز زیاد بر روی آن
تكیه شده است. از نظر غرب یك فكر نو است و از نظر شرق یك فكر
كهنه.
در عرفان اسلامی زیاد بر آن تكیه شده است. مولوی در دیباچه
(مثنوی) از زبان نی درد فراق را شرح می دهد كه:
كز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
حافظ می گوید:
چه گویمت كه به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه
مژده ها داده است
جلد یك . ج1، ص: 332
كه ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این كنج محنت آباد
است
ایضاً می گوید:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
كه دراین دامگه حادثه چون
افتادم
جامی می گوید:
دلا تا كی در این كاخ مجازی
كنی مانند طفلان خاكبازی
تویی آن دست پرور مرغ گُستاخ
كه بودت آشیان برون از این كاخ
از این نظر است كه انسان گاهی نی بریده از نیستان و یا مرغی آشیان
گم كرده و یا طوطی دور از جنگل آزاد هند و اسیر در قفس و امثال اینها
خوانده شده است. و هم از این نظر است كه برای انسان دردی دیگر و
نیازی دیگر ماوراء این نیازهای معمولی و مادی تشخیص داده
می شود.
حقیقت این است كه ریشه همه حرفها درباره غربت انسان و آشیان
گم كردن او و در قفس اسیرشدن او و بریده شدن و جدا شدن او از
نیستان، همه و همه ریشه اش در داستان آدم و رانده شدن او از بهشت و
خطای او و توبه و گریه او است كه در كتب آسمانی بالاخص قرآن
مجید آمده است. آن داستان منشأ یك درد و یك نیاز دیگر را در انسان
بیان می كند و توضیح می دهد.
قرآن كه می گوید:
«ألا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ» پایان این دلهره و
اضطراب را بیان می كند.
رجوع شود به كتاب (قصة الغربة الغریبة) سهروردی. ایضاً منزل الغربة
از منازل ولایات (منازل السائرین) ( (شرح منازل السائرین) كاشانی ص 212
- 216) .
جلد یك . ج1، ص: 333
مولوی می گوید:
پیل باید تا چو خُسبد اوستان
خواب بیند خطه ی هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب
كو ز هندستان نكرده است اغتراب
در (عدل الهی) گفته ایم كه همان طور كه رؤیا نمود ملكات و حالاتی
است كه در بیداری پیدا شده است آرزوی خلود نیز نمود واقعیت
نیستی ناپذیر و جدا شده از اصل خود است و به تعبیر قرآن روح الهی
است كه جدا شده است.
بوعلی می گوید: هبطت الیك من المحل الارفع- ورقاء ذات تعزّز و
تمنّع (رجوع شود به ورقه های «انسان كامل- درد داشتن» و ورقه های
«درد داشتن» ، داستان بسیار عالی مولوی راجع به عابدی كه اللّه
می گفت و شیطان بر او ظاهر شد و وسوسه كرد و گفت: اینهمه اللّه، كو
یك لبیك؟ و آمدن خضر به خواب او و رساندن پیام حق به او كه:
نی كه آن اللّه تو لبیك ماست
آن نیاز و سوز و دردت پیك ماست
حیله ها و چاره جوییهای تو
جذب ما بود و گشاد آن پای تو
درد آمد بهتر از ملك جهان
تا بخوانی تو خدا را در نهان
زان كه درد و رنج و بار اندهان
شد نصیب دوستانش در جهان
خواندن بی درد از افسردگی است
خواندن با درد از دلبردگی است
آن كشیدن زیر لب آواز را
یاد كردن مبدأ و آغاز را
سنایی:
راه از این و آن نباید جست
درد، خود رهنمای مقصد توست
جلد یك . ج1، ص: 334
هر كه را درد راهبر نبود
مر وِرا از جهان خبر نبود
عطار:
كفر، كافر را و دین، دیندار را
ذره ای دردت دل عطار را
متنبّی:
افاضل الناس اغراض لدی الزمن
تخلو من الهمّ اخلاهم من الفطن