1. (رجوع شود به ورقه های «یادداشت انسان كامل» ) . معنی انسان
ایده آل و یا هر شئ ایده ال از قبیل مزرعه ایده آل، مدرسه ایده آل، اسب
ایده آل، ماشین ایده آل، زن ایده آل
[1]، شوهر ایده آل، استاد ایده آل،
شاگرد ایده آل؛ مقصود از همه اینها یعنی كاملترین مزرعه یا مدرسه یا
جلد یك . ج1، ص: 312
اسب یا غیره، در عبارت رساتر آن شئ در منتهای كمال آرزویی. البته
مقصود از آرزو آرزوی ممكن و معقول درباره آن شئ است و الاّ هیچ
شئ ایده آل شاید فرض نشود. و به عبارت دیگر هر چیزی با مجموعه
شرایط موجود باید دید حد اعلا چیست؟ مثلاً یك كشتی گیر ایده آل
كسی است كه در توانایی و مهارت و اصول فنی (كشتی گیری مافوق) همه
افراد باشد و اما (یك قهرمان خیالی) مانند رستم (در خیال مردم ایران) ، او
قهرمان ایده آل نیست.
به هرحال با تعبیر دیگر مقصود از انسان ایده آل انسان نمونه است
كه صلاحیت دارد الگوی انسانها و به تعبیر قرآن اسوه انسانها قرار گیرد
و او است كه مصداق امام و رهبر است. امام همان انسان كامل است از
نظر اسلام. ابراهیم و حضرت رسول و شاید موسی و عیسی امام و رهبر
بودند.
2. عرفا ایده ای درباره انسان دارند كه آن را الانسان الكامل
می نامند. رجوع شود به (الانسان الكامل) عبدالكریم جیلی و به رساله
(الانسان الكامل) آقا میرسیدعلی برقعی و غیره. ایضاً رجوع شود به
یادداشتهای خودم در دفتر 93 ظ راجع به مرد كامل.
مقیاس منفی:
3. برخی انسان كامل و نمونه را و به عبارت دیگر نمونه بودن و
كمال انسان را در منفیّات جستجو می كنند. آدم خوب از نظر آنها یعنی
آن كه دارای «بی» های زیادی است: بی حرف، بی حركت، بی آزار،
بی كار، بی هنر، بی خبر، بی قدرت، بی اختیار، بی چاره.
مقیاسهای
منفی:
در جامعه ما سكون و سكوت احترام و عظمت بیشتری دارد. در
برخی اجتماعها مثل اجتماع ما افراد باید كمالات و هنرهای خود را
انكار كنند تا مورد ارادت مردم قرار گیرند و مردم آنها را «آدم خوبی»
بدانند.
انسان ایده آل
و فطرت:
4. یك بحث درباره انسان ایده آل این است كه آیا انسان ایده آل آن
است كه به فطرت اوّلی باقی مانده باشد و منحرف نشده باشد- عوامل
انحراف هرچه باشد، مثلاً روسو جامعه را علت انحراف انسان از
جلد یك . ج1، ص: 313
طبیعت اصلی می داند و اصلاح انسان را در بازگشت به طبیعت
می شناسد- و یا اینكه بقای بر فطرت اصلی لازم است ولی كافی نیست،
انسان فطری حداكثر این است كه انسان بالقوه است، انسان فطری
محض انسان منحرف نیست ولی انسان كامل و نمونه و ایده آل هم
نیست. علیهذا باید دید درخت انسان استعداد چه میوه ها و چه
شكوفه هایی دارد، هرگاه آن استعدادها به ظهور رسید انسان كامل است
نه قبل از بروز و ظهور استعدادها.
از نظر روسو و همچنین از نظر ماركسیستها انسان تمام و كامل
انسانی است كه جامعه (به عقیده روسو) و یا مالكیت و نظام طبقاتی (به
عقیده ماركس) و محدودیت جنسی (به عقیده فروید) او را مسخ و
منحرف و فلج نكرده باشد ولی از نظر مكتب عرفان و بلكه مكتب
ادیان، رسالت انسان تنها این نیست كه در این جهان منحرف نشود،
بلكه جهان مدرسه و دارالتكمیلی است كه انسان باید در این جهان خود
را از نقص به كمال ارتقاء دهد. بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.
عوامل
انحرافی از
نظر قرآن:
5. بحث دیگر این است كه عوامل انحرافی انسان و لااقل ریشه
خروج انسان از فطرت چیست؟ .
پرستشهای
طبیعت، عامل
مسخ و
انحراف:
در آیه قرآن كه می فرماید:
«زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ
وَالْبَنینَ وَالْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأنْعامِ
وَالْحَرْثِ. . . » عوامل انحرافی انسان را بیان می كند. زن پرستی، بچه پرستی
(مخصوصاً پسرپرستی) ، پول پرستی، تجمل پرستی، زراعت پرستی و
امثال اینها عوامل منحرف كردن انسانند.
رفلكس، عامل
انحراف و
مسخ:
از نظر فروید قیود اجتماعی كه سبب پس رانده شدن تمایلات
طبیعی می شود عامل مسخ شدن انسان است.
خرافه و جهل
مركّب، عامل
انحراف و
مسخ:
جهالت و خرافه و جهان را به غیر آنچه هست دیدن، عامل دیگری
است برای مسخ شدن انسان.
در ادیان كه سخن از مسخ انسانها به صورت میمون و غیره آمده
است تلویحاً به مسخ شدن واقعیت انسان اشاره كرده اند.
جلد یك . ج1، ص: 314
تدسیس یا
انحراف انسان
فطری:
معنی تهذیب نفس و تصفیه اخلاق مبارزه با عوامل منحرف كننده و
تحریف كننده انسان است. تعبیر قرآن:
«قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَكیّها وَ قَدْ خابَ مَنْ
دَسّیها» كه با كلمه ی «تدسیس» آمده است روشن كننده خوبی از فاسد
شدن انسان فطری است.
6. مسأله دیگر این است كه عوامل تكمیل انسان
[2]، به عبارت دیگر
ارزشهای انسان چیست: .
الف. علم. شك نیست كه علم و آگاهی خود عامل اساسی یا یكی از
عوامل اساسی كمال انسان است. یك انسان جاهل انسان ایده آل
نیست. ایده آل انسان هم همیشه این بوده كه بداند و بفهمد و باخبر شود.
قرآن هم می فرماید:
«هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمونَ وَالَّذینَ لایَعْلَمونَ» . علیهذا
قرآن كه با صراحت نادان را با دانا نابرابر می داند، انسان جاهل را انسان
ایده آل و انسان كامل و انسان نمونه نمی شناسد.
قرآن در داستان آدم، علم آدم را منشأ برتری او بر ملائك شمرد:
«وَ
إذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إنّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلیفَةً قالوا أتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها
وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ. . . » ،
«وَ عَلَّمَ ادَمَ الْأسْماءَ كُلَّها. . . » . .
ب. قدرت و توانایی. قرآن از تسخیر موجودات برای انسان دم
می زند، از
«حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» كه كنایه ازتر و خشك است
سخن می گوید، و گاهی از رضای الهی از نفس انسان (نه صرفاً از
عملش) سخن می گوید كه بنا بر استنباط علامه طباطبایی در تفسیر
(المیزان) جلد 3 صفحه 112 ذیل آیه ی
«قُلْ أ أُنَبِّئُكُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِكُمْ. . . وَ
رِضْوان. . . » معنای رضای از شخص این است كه هرچه مسألت كند خدا
می دهد، چنانكه در آیه ی 35 سوره ق می فرماید:
«لَهُمْ ما یَشاؤونَ فیها» و
خلاصه ی معنی پیدایش مشیت مطلقه و اراده مطلقه برای انسان است.
در حدیث است:
«العبودیة جوهرة كنهها الربوبیة» و اساس تعلیمات
انبیا (چنانكه در مقاله «ولاءها و ولایتها» گفته ایم) بر این است كه از هر
عبودیت و عبادتی قربی پیدا می شود و از هر قربی قوّت و قدرتی.
جلد یك . ج1، ص: 315
ج. تقوا و پارسایی روح، به عبارت دیگر آزادی معنوی و پیروزی
روح الهی بر ماده ی لجنی خاكی.
7. در جزوه ی (جامعه شناسی) دكتر شریعتی ص 76 می گوید:
پاك و پارسای
كم فهم و
ضعیف و یا
بافهم و
باهوش ناپاك
و قوی:
«فرهنگها و تمدنهای جهان یا انسان خوب می پرورده است و یا انسان
مقتدر، یا انسان پاك و پارسا ولی با شعوری ضعیف و یا نبوغی
درخشان و تند اما با دلی تنگ و دست و دامنی آلوده، یا دلبسته به
درون و زیباییها و اسرار روح ولی گرفتار زندگی فقر و انحطاط و ذلت
و ضعف (مانند میلیونها هندی اسیر چند كلنل انگلیسی) و یا انسانی كه
زمین و كوه و دریا و آسمان را به قدرت صنعت شكافته و زندگی ای
ساخته سرشار از برخورداری و لذت و رفاه اما احساس و ارزش در
او تعطیل گشته و توانایی ویژه انسان در ادراك روح جهان و عمق
حیات و آفریدن زیباییها و ایمانهایی برتر از طبیعت و تاریخ در او
ضعیف مانده و فلج شده است. » .
می گوید:
«انسان ایده آل (اسلامی) از میان طبیعت می گذرد و خدا را می فهمد و
به سراغ مردم می رود و به خدا می رسد
[3]، نه از كنار طبیعت و پشت به
مردم. . . آنچنان است كه الكسیس كارل آرزو می كند، هم زیبایی علم
را می فهمد و هم زیبایی خدا را، به سخن پاسكال همچنان گوش
می دهد كه به سخن دكارت. » .
8. فروغی در جلد سوم (سیر حكمت) صفحه 219 درباره عقاید
خاص نیچه در حكمت عملی چنین می گوید:
جلد یك . ج1، ص: 316
خودپرستی نه
غیرپرستی:
«همه ی دانشمندان دنیا خودپرستی را مذموم و غیرپرستی و شفقت را
مستحسن شمرده اند. نیچه به خلاف همه، خودپرستی را حق دانسته و
شفقت را ضعف نفس و عیب پنداشته است.
عقیده شوپنهاور را كه می گفت اصل در جهان خواست هستی است
تصدیق كرده ولیكن در اینكه بد است با او مخالف شده و می گوید:
وجود طالب هستی است و باید باشد و همین خوب است و خواست
هستی درواقع خواست توانایی است.
از رأی داروین، نیچه كوشش در بقا را پذیرفته و آن را به معنی تنازع
گرفته و آنچه را دیگران نتیجه ی فاسد رأی داروین شمرده اند او درست
پنداشته كه افراد باید با یكدیگر در كشمكش باشند و تحصیل توانایی
كنند تا غلبه یابند.
رعایت خواص
و خواجگان، نه
اكثریت و
رعایت حال
عامه:
عموم خیرخواهان عالم انسانیت رعایت حال اكثر را واجب شمرده و
مدار امر دنیا را بر صلاح حال عامه قرار داده اند. نیچه جمعیت اكثر را
خوار پنداشته، جماعت قلیل یعنی خواص را ذی حق شمرده است و
بس.
بنیاد فلسفه
نیچه بر
توانایی است:
بنیاد فكر نیچه این است كه شخص باید هرچه بیشتر توانا شود و
زندگانی اش پرحدّت و خوشتر و «من» یعنی نفسش شكفته تر و
نیرومندتر و از تمایلات و تقاضاهای نفس برخوردارتر باشد.
بحث در اینكه زندگی دنیا خوب است یا بد است و حقیقت آن چیست،
بیهوده است. كسی نمی تواند آن را دریابد.
از دنیا باید
برخوردار شوم
ولو به قیمت
قساوت:
بعضی می گویند بهتر آن بود
كه به دنیا نیاییم. شاید چنین باشد، نمی دانم، اما می دانم كه خوب یا بد
به دنیا آمده ام و باید از دنیا متمتع شوم و هرچه بیشتر بهتر. پس آنچه
برای این مقصود مساعد است اگرچه قساوت و بی رحمی و مكر و
فریب و جنگ و جدال باشد خوب است و آنچه مزاحم و مخالف این
غرض است اگرچه راستی و مهربانی و فضیلت و تقوا باشد بد است. » .
«. . . » .
این سخن باطل است كه مردم و قبایل و ملل در حقوق یكسانند و این
عقیده با پیشرفت عالم انسانیت منافی است. مردم باید دو دسته باشند:
جلد یك . ج1، ص: 317
تساوی حقوق
غلط است:
یكی زبردستان و خواجگان و یكی زیردستان و بندگان. اصالت و
شرف متعلق به زبردستان است و آنها غایت وجودند و زیردستان آلت
و وسیله اجرای اغراض ایشان می باشند. . . هیئت اجتماعیه و مدنیت
برای پیشرفت كار آن طبقه شریف تشكیل شده است، نه چنان كه گمان
رفته است كه زبردستان برای حفظ زیردستانند. زبردستان و
نیرومندان كه خواجگانند باید پرورش یابند تا از ایشان مردمان برتر
به وجود آیند و انسان در مدارج صعود و ترقی قدم زند.
اصول اخلاق
قدیم غلط
است زیرا
مبتنی برمحبت
و رعایت
زیردستان
است:
اصول اخلاقی كه مردم تاكنون پیروی كرده اند در صلاح عامه و طبقه
اكثر یعنی زیردستان ترتیب داده شده نه در صلاح زبردستان و طبقه
شریف. این است كه باید آن اصول را بهم زد و اصولی باید اختیار كرد
كه در صلاح حال شریفان باشد.
حقیقت فقط
این است كه
باید توانا شد:
نیكی و راستی و زیبایی امور حقیقی و مطلق نیستند، آنچه حقیقت
است این است كه همه كس خواهان توانایی است، نیك و زیبا و
درست می شمارد آنچه را برای این غرض او سودمند باشد و او را توانا
سازد كه بر دیگران چیره شود.
خیانت ادیان،
به عقیده نیچه:
در آغاز امر دنیا بر وفق خواهش مردمان نیرومند می گذشت
[4]و
ناتوانان، زیردست و بنده ایشان بودند ولكن نیرومندان اندكند و
ناتوانان بسیار. پس این بسیاری را وسیله پیشرفت خود ساختند و به
حیله و تدبیر اصول رأفت و شفقت و فروتنی و غیرخواهی و مهربانی و
عدالت و كرامت را در اذهان به صورت نیكی و دوستی و زیبایی جلوه
دادند و قبولانیدند تا توانایی نیرومندان را تعدیل كنند و از بندگی آنان
رهایی یابند و این مقصود را به وسیله ادیان پیش بردند و نام خدا و
حق را حصار آنها قرار دادند. سقراط و بودا آموزگاران بزرگ این
تعلیماتند و از همه بزرگتر و بدتر (به عقیده نیچه) عیسی مسیح است
كه از قوم یهود بود و آن قوم وقتی شوكتی داشتند و زبردست بودند و
جلد یك . ج1، ص: 318
شهامت و ستمكاری و نیرومندی را نیك می دانستند، چون به ذلت و
مسكنت افتاده و از زمره بندگان و زیردستان شده بودند اصول اخلاقی
بندگان را رواج دادند كه رحم و مروّت باید داشت. . .
اخلاق صحیح
اخلاق خواجگی
است:
اخلاق مسیحی
اخلاق بندگی است و اخلاق خواجگی را تباه كرده است. گفتگوی
برادری و برابری و صلح طلبی و رعایت حقوق زنان و رنجبران و
امثال این سخنان كه امروز در دنیا شایع شده از آن منشأ است و خدعه
و تزویر و فریب است و مایه فقر و ضعف و انحطاط می باشد و باید این
اصول را خراب كرد و اصول زندگی خواجگی باید اختیار نمود. » .
تبصره: .
الف. مقایسه شود میان اندیشه ماركس كه او هم مانند نیچه ضد دین
است [و اندیشه ی نیچه. ] ماركس دین
[5]را ساخته طبقه حاكمه و
استثمارگر می داند برای بسط نفوذ و قدرت خود و جلوگیری از شورش
و طغیان طبقه محكوم به وسیله القاء مفاهیم تسلی بخش دینی. و نیچه،
برعكس آن را اختراع طبقه زیردست و ضعیف می داند برای جلوگیری
از بسط نفوذ و ستمگری (مطلوب به عقیده او) طبقه زبردست و حاكم و
شریف.
ب. مقایسه شود (به طنز) میان اخلاق خواجگی جناب نیچه و آنچه
عبید زاكانی خودمان آن را اخلاق الاشراف می داند.
برگردیم به نقل نظریات نیچه:
برای اخلاق
خواجگی، فكر
خدا و آخرت
را باید رها كرد:
«اصول زندگی خواجگی كدام است؟ فكر خدا و زندگی اخروی را باید
كنار گذاشت كه آن از ضعف و عجز بر آمده است. انسان باید فكر
زندگی دنیا باشد و به خود اعتماد كند. این آغاز زندگی خواجگی و
رهایی از بندگی است.
جلد یك . ج1، ص: 319
شرط مرد برتر
آن است كه از
قید و بند نیك
و بد رها گردد:
دیگر اینكه باید رأفت و رقت قلب را دور انداخت. رأفت از عجز
است، فروتنی و فرمانبرداری از فرومایگی است. حلم و حوصله و
عفو و اغماض از بی همتی و سستی است. مردانگی باید اختیار كرد.
بشر باید به مرتبه «مرد برتر» برسد. مرد برتر آن است كه از نیك و بد
برتر باشد، عزم و اراده داشته باشد، قید و بند تكلیف و لوم نفس و
وجدان را بگسلاند. آن كه می گوید زندگانی دنیا قابلیت ندارد، درواقع
باید بگوید من برای زندگی دنیا قابلیت ندارم.
نفس كشتن چرا
و غیرپرستی
چرا؟ :
نفس كشتن چرا؟ نفس را باید پرورد. غیرپرستی چیست؟ خود را باید
خواست و خود را باید پرستید. ضعیف و ناتوان را باید رها كرد تا از
میان برود و رنج و درد از دنیا كاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار
نباشد و سنگ راهش نشود. مرد برتر و زبردست لازم است، مرد
زیردست اگر نباشد چه باك؟ گروه مردمان غایت وجود نیست، بلكه
وجود خواص و مردان برتر غایت مطلوب است.
تعریف مرد
برتر و انسان
كامل نیچه:
مرد برتر آن است كه نیرومند باشد و به نیرومندی زندگی كند و هواها و
تمایلات خود را برآورده نماید، خوش باشد و خود را خواجه و
خداوند بداند و هر مانعی كه برای خواجگی در پیش بیاید از میان
بردارد و از خطر نهراسد و از جنگ نترسد.
عشق و عاشق و معشوقی كاری است لغو و نباید مبنای ازدواج باشد؛
مزاوجت باید میان نیرومندان واقع شود تا فرزندان نیرومند برآورند و
مردان برتر ظهور كنند.
تساوی زن و
مرد نیز باطل
است:
برابری زن با مرد و لزوم رعایت حقوق او نیز از سخنان باطل است.
اصل، مرد است. مرد باید جنگی بوده و زن وسیله ی تفنن و تفریح
جنگیان باشد و فرزند بیاورد.
نیچه مذهب سوفسطاییان یونان را تجدید كرد كه می گفتند میزان
نیكی و بدی شخص انسان است، هرچه نفس خواهان است و
می پسندد خوب است و خلافش بد است، و این همان مذهبی است كه
دو هزار و سیصد و چهار سال پیش از این، سقراط و افلاطون در
معارضه آن مجاهده كردند و پیش بردند. از این رو است كه نیچه
جلد یك . ج1، ص: 320
سقراط را از تباه كنندگان زندگانی بشر می خواند
[6]
نتیجه مذهب نیچه مذهب انفراد (اندیویدیوالیسم) است. » .
ویل دورانت در (لذات فلسفه) صفحه. . . كه درباره «اخلاقی و
غیراخلاقی» بحث می كند می گوید:
اخلاق از [نظر]
كالیكلس:
«ابتدا بنیادگذاران علم اخلاق اروپایی یعنی سوفسطاییان یونانی، ما
را به معبری پرخار و خس و گذرگاهی پرپیچ و خم خواهند انداخت،
زیرا تحلیلها و طرحهای آنان در علم اخلاق چنان تند و سركش است
كه گفتار نیچه در برابر آن بیرنگ و آرام می نماید. آنها در دو هزار سال
پیش، جانور موخرمایی فلسفه آلمان را پشت سر گذارده بودند.
كالیكلس در كتاب (گورگیاس) افلاطون، اخلاق را زنجیری می داند كه
ضعفا برای دربند كشیدن اقویا ساخته اند. به عقیده او اخلاق وسیله ای
است برای نگه داشتن مرد برتر در حدود و اقتدار ضعفا. . .
شراسیماخوس در (جمهوریت) اعلام می كند كه: حق یعنی قدرت، و
عدالت یعنی آنچه به سود قویتر است. ظالم بر مردم ساده ی عادل و
درستكار سرور است و عادل همیشه در مقایسه با او بازنده. » .
تبصره: .
علی القاعده به عقیده سوفسطاییان نیز- مانند نیچه- دین كه
محتوی تعلیمات اخلاقی به سود ضعفاست ساخته طبقه ضعفاست.
مشخصات انسان ایده آل: .
الف. علم و آگاهی (حقیقت)
جلد یك . ج1، ص: 321
ب. قدرت و توانایی، صنعت، تكنیك، جهاد.
ج. هنر و جمال.
د. تقوا و پارسایی و توجه به زیبایی روح و عشق به معنویات.
هـ. عشق و ایمان و آرمان و ایده آل داشتن.
و. رهایی از بند لذت (تقوا) . پس چیز جدایی از «د» نیست.
ز. عصیان و شورش و روح انقلاب و تمرد و آزادمنشی.
ح. تفكر فلسفی و منطقی و استدلالی.
ط. علاقه به سیاست و سرنوشت اجتماع.
ی. احساس تعهد و مسؤولیت در برابر اجتماع (امر به معروف و نهی
از منكر) .
یا. رهایی از قید شهرت طلبی و برتری.
یب. آزادی از غیرحق.
یح. سازنده محیط و شكل دهنده آن و شورنده علیه آن، نه ساخته
شده و قالب گرفته و تحت تأثیر جبری آن.
ید. محبت و مهر.
یه. خیر و نیكی، راستی، درستی، امانت.
یو. زهد در عین جامعه گرایی (رجوع شود به مقاله 23 و 24 (سیری
در نهج البلاغه) ) .
یز. عرفان و انجذاب به حق.
9. تعیین انسان ایده آل فوق العاده دشوار است، زیرا هم
مشخصاتش زیاد است و هم تعیین و تشخیص آنها دشوار. مشخصات
یك خربزه و یا یك سیب ایده آل را غالب مردم می دانند و می توانند
توصیف كنند، و یك اسب را كمتر، و یك رهبر را كمتر از كمتر. این
است كه درباره مشخصات انسان ایده آل توافق نظری میان مكتبها
وجود ندارد و هر مكتبی براساس اصول و جهان بینی خود به نوع
خاصی درباره انسان ایده آل نظر می دهد.
آنچه ما [قبلاً] گفتیم براساس اصول و جهان بینی اسلام بود. از این
جلد یك . ج1، ص: 322
بحث دو فایده حاصل می شود: یكی اینكه خود ما كه خود را مسلمان
می دانیم، بهتر می توانیم بفهمیم مسلمان نمونه یعنی چه و ضرورت
اصلاح تصور خود را درباره مسلمان نمونه و انسان كامل درك
می كنیم. دیگر اینكه می توانیم مقایسه ای میان مكتب اسلام و سایر
مكتبها درباره انسان ایده آل كه هدف تربیت مكتبهای عملی و
ایدئولوژیهاست به عمل آوریم.
10. گفتیم انسان ایده آل یعنی انسان آرزویی، اصطلاحی است
اروپایی. آنچه در اصطلاح عرفای ما آمده انسان كامل است. اكنون
می گوییم مولوی در غزل معروف خود تعبیری دارد كه مفهوم انسان
آرزویی را دارد، آنجا كه می گوید:
بنمای رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب كه قند فراوانم
آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم
آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
كز دیو و دد ملولم و انسانم
آرزوست
داستان دیوژن كه روز روشن چراغ دردست گرفته و می گفت به
دنبال انسان می گردم، دلیل بر این است كه از قدیم الایام انسان آرزویی
یعنی انسان آنچنانكه باید نه آنچنانكه هست، انسان الگو و نمونه در
اندیشه دانشمندان بوده است.
11. گفتیم قدرت یكی از عوامل و مشخصات است. اسلام كه به
قول ویل دورانت هیچ دینی مانند او دعوت به قدرت نكرده است، آنجا
كه از
«قاتِلوا فی سَبیلِ اللّه الَّذینَ یُقاتِلونَكُمْ» و از
«وَ أعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ
قُوَّةٍ. . . » و از
«فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْكُمْ فَاعْتَدوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْكُمْ» دم
می زند نمی گوید اگر به طرف راست شما سیلی وارد شد طرف چپ را
پیش آورید، نشان می دهد كه دین قوّت است.
سعدی اشتباه كرده كه می گوید:
من آن مورم كه در پایم بمالند
نه زنبورم كه از نیشم بنالند
چگونه شكر این نعمت گزارم
كه زور مردم آزاری ندارم
باید می گفت:
نه آن مورم كه از نیشم بنالند
نه زنبورم كه از نیشم بنالند
جلد یك . ج1، ص: 323
چگونه شكر این نعمت گزارم
كه دارم زور و آزاری ندارم
همچنین اشتباه است كه می گوید:
بدیدم عابدی در كوهساری
قناعت كرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیایی
كه باری بند از دل برگشایی
بگفت آنجا پری رویان نغزند
چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند
خیر، باید مانند قرآن احسن القصص یوسف را نمونه می آورد كه گل
بسیار بسیار بود و پیل نلغزید.
12. می توان گفت كه قدرت شكل خاصی از قوّت است و می توان
گفت كه قدرت كه در مقابل عجز است با قوّت كه در مقابل ضعف است
فرق می كند. قابل تأمل است. به هرحال صنعت و تكنیك و همچنین
انتظام و تشكیلات و نظم و اتفاق قدرت می بخشد و شاید بشود [گفت ]
بدون آنكه قوه را مضاعف كند بلكه قوه را دراختیار قرار می دهد، اما
سلامت و همچنین صبر و شجاعت قوه است.
اسلام، هم طرفدار قوه است و هم طرفدار قدرت برای تسلط بر
طبیعت و یا برای تسلط بر كارهای بزرگ در اجتماع انسانها و یا دفاع
از انسانها.
13. راجع به شجاعت كه
«ان اللّه یحب الشجاعة و لو بقتل حیة» رجوع
شود به (جامع السعادات) بحث شجاعت.
14. درباره علی علیه السلام از قدیم الایام این جهت گفته شده كه جامع
اضداد است. سید رضی در مقدمه (نهج البلاغه) در هزار سال پیش و
صفی الدین حلی در قرن ششم یا هفتم و شیخ محمد عبده در قرن
چهاردهم همه این طور گفته اند.
بعضی شاید گمان كنند كه این یك خصیصه استثنایی درباره علی
است و یك مجهول لاینحل است، ولی حقیقت این است كه ملاك جمع
اضداد در آن حضرت جز انسان كامل بودن آن حضرت نیست. لهذا
جلد یك . ج1، ص: 324
رسول خدا هم همین طور بود اگرچه برخی صفات میدان ظهور كمتر
یافت. صفی الدین می گوید:
جمعت فی صفاتك الاضداد
و لهذا عزّت لك الانداد
ابن فارض یا عمروعاص می گوید:
هوالبكّاء فی المحراب لیلاً
هوالضحّاك اذا اشتدّ الضراب
هر انسانی هرچه به سوی كمال برود به سوی جامعیت صفات و
جمع اضداد می رود.
15. آیات قرآن گاهی به صورت برشمردن صفات مؤمنان كامل از
خصائل انسانی نام می برد. درحقیقت قرآن انسان كامل و ایده آل را
توصیف می كند از جمله: .
الف.
مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أشِدّاءُ عَلَی الْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَریهُمْ
رُكَّعاً سُجَّداً. . . (سوره ی فتح) .
ب.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الْأرْضِ هَوْناً وَ إذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلونَ
قالوا سَلاماً. .
ج.
وَ الَّذینَ اسْتَجابوا لِرَبِّهِمْ وَ أقامُوا الصَّلوةَ وَ أمْرُهُمْ شوری بَیْنَهُمْ. .
د. سوره ی بقره، آیات: .
لَیْسَ الْبِرَّ أنْ تُوَلّوا وُجوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ. . . .
هـ.
إنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالْأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لاَیاتٍ لِاُولِی
الْألْبابِ. اَلَّذینَ یَذْكُرونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعوداً وَ عَلی جُنوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرونَ فی خَلْقِ
السَّمواتِ وَ الْأرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً. . . . (آل عمران آیه 190 و
191) .
و.
امَنَ الرَّسولُ بِما اُنْزِلَ إلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنونَ كُلٌّ امَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ
كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ. .
ز. سوره آل عمران آیات 14- 17: .
زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنینَ وَالْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ
وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأنْعامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَاللّهُ عِنْدَهُ
حُسْنُ الْمَآبِ(تا اینجا صفات انسان تحریف شده و دنیازده و مسخ شده
بیان شده است) .
جلد یك . ج1، ص: 325
قُلْ أؤُنَبِّئُكُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا
الْأنْهارُ خالِدینَ فیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ(در
این [جا] دنیا زده ها را می خواهد چاره جویی كند و نجات دهد. لهذا
سخن از تقواست و نوید به اموری مشابه با آنچه گرفتار آن هستند) .
اَلَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا إنَّنا امَنّا فَاغْفِرْلَنا ذُنوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ. اَلصّابِرینَ
وَالصّادِقینَ وَالْقانِتینَ وَالْمُنْفِقینَ وَالْمُسْتَغْفِرینَ بِالْأسْحارِ. .
در این آیات صفاتی از انسان ایده آل بیان شده است. در آیه اخیر به
شكلی عالیتر مفهوم «هوالبكّاء فی المحراب لیلاً- هوالضحّاك اذا
اشتدّالضراب» و همچنین مفهوم جمله ای كه درباره اصحاب حضرت
حجت در روایات زیاد گفته شده است (رهبان باللیل و لیوث بالنهار)
روشن شده است.
ح.
إنَّما الْمُؤْمِنونَ الَّذینَ إذا ذُكِرَاللّهُ وَجِلَتْ قُلوبُهُمْ وَ إذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ایاتُهُ
زادَتْهُمْ ایماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلونَ(انفال آیه [2] ) .
ط.
إنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أنْفُسَهُمْ وَ أمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلونَ فی
سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلونَ وَ یُقْتَلونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْریةِ وَالْإنْجیلِ وَالْقُرْ انِ وَ مَنْ
أوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِروا بِبَیْعِكُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ. اَلتّائِبونَ الْعابِدونَ الْحامِدونَ السّائِحونَ الرّاكِعونَ السّاجِدونَ الْامِرونَ
بِالْمَعْروفِ وَ النّاهونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحافِظونَ لِحُدودِاللّهِ وَ بَشِّرِالْمُؤْمِنینَ. .
16. آنچه عدی بن حاتم و ضرار بن حمزه و غیر آنها امیرالمؤمنین
را توصیف كرده اند نشان می دهد كه آنها علی را چگونه به صورت
انسان نمونه یافته بودند. همچنین توصیفات صعصعة بن صوحان در
بالای قبر امیرالمؤمنین. همه اینها مراجعه شود.
17. در بحث از انسان ایده آل باید مطلب دو بخش شود: بخش اول
بخش انسان سالم و انسان معیوب و آفت زده، بخش دوم بخش انسان
كامل و عالی و راقی و ایده آل.
در بخش اول باید دید انسان در چه جهتهایی آفت پذیر است. البته
در دو جهت: جسمی، روحی. جهت جسمی یا مربوط است به سلسله
اعصاب و اختلالات عصبی و یا به سایر جهازات. بحث در سایر
جلد یك . ج1، ص: 326
جهازات مربوط به ما نیست، زیرا موجب معیوب بودن انسان بماهو
انسان نیست و لهذا نقص فضیلت و كمال شمرده نمی شود. انسان
بی چشم یا كر و یا افلیج از نظر انسانی همان اندازه می تواند فاضل و
مورد احترام باشد كه انسان سالم الاعضاء.
در قسمتهای عصبی نیز مادامی كه در جهات روحی اختلالات
ایجاد نكند، مثلاً جنون یا بدبینی یا ترس و وحشت و یا لااقل عصبانیت
و یا بیماری تجسم و تخیل چیزهایی كه موجود نیست ایجاد ننماید و
صرفاً ضعف جسمی باشد مانند افرادی كه زود خسته می شوند،
نمی توانند مطالعه كنند و یا اینكه كار و مواجهه با ناملایمات بیش از حد
فشار و رنج بر آنها وارد می كند، باز از بحث ما خارج است زیرا نقص
در فضیلت انسانی نیست و یك انسان معیوب بما هو انسان تلقی
نمی شود.
و این خود نكته جالبی است كه عیبهای جسمانی برای یك حیوان
كاملاً عیب است و برای یك انسان از آن جهت كه انسان است عیب
نیست. هیچ كس درباره یك فیلسوف مثلاً سقراط این جهت را كه
بدشكل و كوتاه قد بوده نقصی در كمالات انسانی اش نمی شمارد. حتی
از نظر ماتریالیستها اگر كسی بگوید مثلاً ماركس یا انگلس فلان نقص
عضوی داشته است آن را نقص شخصیت نمی شمارد، و این خود دلیل
قاطعی است كه جنبه های جسمانی به هیچ وجه معیار خودی و شخصی
نیست.
اگر گفته شود معیار شخصیت ساختمان تكاملی و سالم مغز است،
جواب این است: اگر فرض كنیم مغز كاملاً سالم و بی عیب باشد ولی
یكی از نواقص روحی كه بعداً خواهم گفت نظیر جنون (و از قضا علم
امروز جنون در عین سلامت مغز را احیاناً تأیید می كند) [را داشته
باشد] شخصیت آن انسان را ناقص می دانند ولی اگر فرض شود مغز
ناسالم باشد از نظر طبی ولی خصایص روحی متعادل باشد، آن را سالم
و بی عیب می شمارند.
اما نقص روحی همان طور كه در ورقه های «روح، بیماریهای
جلد یك . ج1، ص: 327
روحی» گفته ایم عبارت است از اختلالات در ادراكات یا احساسات.
به آن ورقه ها رجوع شود.
برخی از بیماریهاست كه از جنبه ی روانشناسی بیماری و عیب است
كه آنها بیشتر در ورقه های «روح و بیماریهای روحی» تشریح شده
است.
اما برخی نقصهاست كه از نظر فلسفی جامعه شناسی عیب است و
مثل این است كه اخلاق و فلسفه قبل از روانشناسی عیب و نقص بودن
و بیماری بودن آنها را كشف كرده است، از قبیل پول پرستی، جاه پرستی
و زن پرستی و غیره. اینها یك سلسله امور است كه انسان را آفت زده
می كند. و از این قبیل است خرافات و اوهام كه بر روحها مسلط می شود
و دلبستگیها و وابستگیهای غلط ایجاد می كند.
دنیازدگی كه در قرآن آمده است و شاید آیه كریمه
«زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُ
الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنینَ والْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ
الْمُسَوَّمَةِ وَالْأنْعامِ وَالْحَرْثِ. . . » جامعترین آنها باشد و پس از آن آیه كریمه
«قُلْ إنْ كانَ اباؤُكُمْ وَ أبْناؤُكُمْ. . . » كه در مورد وابستگیها و دلبستگیهای
انسان است، دنیازدگی را بیان می كند.
این امور از آن جهت آفت و معیوب كننده هستند كه استعدادهای
عالی آدمی را فلج می كنند.
آفت بودن این امور از آن ریشه است كه انسان به حسب شخصیت
روحی بنا بر اتحاد عاقل و معقول و مرید و مراد، همان چیزی است كه
می اندیشد و همان چیزی است كه می خواهد. هرچه كه از اندیشه
انسان را پر كند و به خود جذب كند و یا خواست و اراده و عشق انسان
را به سوی خود جذب كند انسان همان چیز می شود و به اصطلاح
شخصیت واقعی انسان زایل می شود و شخصیت شئ دیگر در او حلول
می كند. این است كه می گویند:
«من احبّ حجراً حشره اللّه معه» (ظاهراً
حدیث نبوی) و امیرالمؤمنین می فرماید:
«من عشق شیئاً اعشی بصره و
امرض قلبه» زیرا مثل این است كه وجود عینی آن چیز در این حلول
كرده است، هرچند وجود عینی حلول نمی كند ولی وجود عقلی و ذهنی
جلد یك . ج1، ص: 328
این كه وجود عقلی و فكری او شد، بنا بر اصالت شخصیت روحی كه
شخصیت واقعی هركس «من» اوست نه ساختمانش حتی ساختمان
مغز، و بنا بر اتحاد عاقل و معقول و مرید و مراد عین او می شود.
ما در مباحث معارف اسلامی در شبهای دوشنبه كه استخراج شده
است، بحث جامع و مفیدی درباره خود واقعی انسان كردیم و گفتیم
انسان در یاد هرچه باشد و متوجه به هرچه باشد خود را فراموش
می كند الاّ توجه به خدا كه خود واقعی را به یاد می آورد و این بدان
جهت است كه از یك نظر حقیقت هر چیز خداست و از جهت دیگر این
است كه خداوند تنها حقیقتی است كه محو شدن در او تاریكی
نمی آورد و بهتر انسان را روشن می كند
[7]
واقعاً این خاصیت در آفت زدگی دنیا هست كه انسان را از خود
بیگانه می كند و حتی فلسفه زندگی در نظر انسان مسخ می شود، وسیله
هدف می شود و هدف فدای وسیله می گردد و حكومت آن وجود فكریِ
آن آفت مانع می شود كه اندیشه انسان مجال درك داشته باشد.
مثلاً آنجا كه مال هدف می شود، یك انسان- كه فلسفه ثروت وسیله
بودنش است- در خدمت پول قرار می گیرد و افزایش پول گرچه
مستلزم نقص آسایش و عمر و سایر بهره های زندگی خودش است عین
افزایش شخصیت خودش تلقی می شود. این است كه امیرالمؤمنین
می فرماید:
«عجبت للبخیل یستعجل الفقر، یعیش فی الدنیا عیش الفقراء و
یحاسب حساب الاغنیاء» افرادی كه واقعاً به صورت خدمتگزاران
كمربسته و فداكار و مجاهد و برده ی تن خالص لایملك لنفسه نفعاً و
لاضرّاً درآمده بودند، و این است كه انسان می فهمد كه چقدر زیبا فرمود
امیرالمؤمنین جمله سابق الذكر را.
و همچنین آن كه جاه زده می شود. جاه و مقام برای غالب پادشاهان،
امرا و دیگران به صورت یك بیماری درمی آید كه محبوب بالذات در
حد فراموشی محبّ می شود، به جای اینكه موجب قدرت و
جلد یك . ج1، ص: 329
محبوبیت
شود موجب منفوریت می شود و قدرت هم قادر نیست او را در میان
مردم ظاهر كند و دائماً رنج می كشد اما نمی تواند آن را رها كند، چونكه
خودش را در جنب او فراموش كرده است، مصداق قول خدا است:
«وَ لا
تَكونوا كَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَأنْسیهُمْ أنْفُسَهُمْ اُو لئِكَ هُمُ الْفاسِقونَ» و مصداق
قول سعدی:
نه آنچنان به تو مشغولم ای بهشتی روی
كه یاد خویشتنم در ضمیر
می آید
در ورقه های «زهد» عباراتی زیبا از كتاب (اقتصاد) نوشین در مورد
پول پرستی و تأثیر آن در معیوب كردن انسان و سلب شخصیت انسانی
او نقل كردیم، مراجعه شود.
انسان فطری، انسان تازه به دنیا آمده، قدرمسلم این است كه از این
آفتها در امان است.
زن پرستی، فرزندپرستی، زینت پرستی نظیر اسب پرستی، گاو و
الاغ پرستی (الانعام) ، زراعت پرستی و امثال اینها همه از این قبیل اند؛
هنگامی كه به صورت پرستش درآمد، شخصیت انسان را فلج و معیوب
و محوشده و مسخ شده و از خود بیگانه می كند.
آن زن پرستی كه غیرت از او سلب می شود، آن بچه پرستی كه
گردآوردن ثروت برای فرزندان خویش را به قیمت مظالم زیاد و عذاب
ابدی تهیه می كند، آن جاه طلبی كه جاه را به قیمت سلب آسایش و
ناراحتی وجدان از كشتارها و زندانها و یتیم كردن فرزندان و بیوه كردن
زنان به دست می آورد و دائماً در جهنم وجدان خودش می سوزد، همه
آنها انسانهای ناسالم و آفت خورده می باشند.
حتی علم زدگی، هنرزدگی، قلم زدگی و امثال اینها ممكن است به
صورت آفت درآید. داستان فخررازی و نجم الدین كبری كه فخر از او
استمداد معنوی كرد و او گفت بت تو علم تو است، من به این شرط
حاضرم كه این بت را از تو بگیرم، و فخر در عمل فریاد كرد كه لا اطیق،
لااطیق، مبیّن همین معنی است.
اینكه در عرفان می گویند همه چیز را باید رها كرد تا در بارگاه
جلد یك . ج1، ص: 330
الهی
بار بیابی، مقصود همه چیز است به عنوان یك آفت، و یك چیزی كه
خود انسان را در خود جذب كرده و جدایی از آن به منزله جدایی از
خود است.
این است كه ما در سخنرانیهای رادیویی درباره مذمومیت دنیا
گفته ایم كه آنچه مذموم است علاقه طبیعی در حد میل نیست، آنچه
مذموم است رضا و اطمینان و عشق و فنای در دنیاست.
مجنون یك زن زده و لیلی زده است. آن كه به شكلی است كه
می گوید:
اگر در كاسه چشمم نشینی
به جز از خوبی لیلی نبینی
نشان می دهد كه یك مریض است.
ریشه این مرضها چیست، مطلب دیگری است.
اما بخش دوم یعنی انسان كامل، ایده آل: .
انسان كامل و ایده آل پس از آنكه مرحله اول را طی كرد كه معیوب
و آفت زده نبود، باید به كمالات انسانی آراسته گردد. كمالات انسانی
عبارت است از: .
الف. علم.
ب. قوّت (در مقابل ضعف) .
ج. قدرت در مقابل عجز.
د. آزادی و آزادگی.
هـ. زیبایی وجدان، احساسی است، حسی است كه حس و عقل از
آن بی بهره است.
و. ادراك ذوقی، شعری، هنری، فنی، چشم بینای زیباییهای جهان
كه چشم دیگری است.
ز. احساس عبادت و پرستش و نیایش حق، به عبارت دیگر
احساس عرفانی.
ح. عواطف عالیه از قبیل. . .
ط. احساس مسؤولیت اجتماعی
[1] . رجوع شود به (ناسخ) ، جلد «عیسی تا هجرت» نامه ای كه منذر ماء السماء در توصیف
دختر پیشكشی به دربار ایران نوشت و بعد در خزانه ملوك ایران ضبط شد و بخشنامه
شد كه هر دختری به چنین وصفی بیابند برای شاه بفرستند. این نامه از نظر دربار ایران
به اسم دختر و معشوقه ایده آل بود.
[2] . رجوع شود به [یادداشت ] «مشخصات انسان ایده آل» .
[3] . بلكه آنچنانكه عرفا گفته اند از طبیعت به حقیقت می رسد و بازمی گردد برای نجات
خلق خدا. سفر الی الحق مقدم است بر سفر بالحق فی الخلق برای هدایت و نجات خلق.
[4] . برعكس نظر ماركسیستها كه می گویند در آغاز امر زندگی و مالكیت اشتراكی بود و
سعادت عمومی.
[5] . نیچه و ماركس هر دو معتقدند كه بشر اول سعادتمند بود و بعد عاملی انحرافی سعادت
را بهم زد، با این تفاوت كه نیچه می گوید در آغاز نیرومندان قرین سعادت بودند و
مفاهیم دینی نبود كه آنها را محدود كند، و ماركس می گوید در آغاز اشتراك بود و
سعادت، و با پیدایش مالكیت دین پیدا شد.
[6] . نكته ای كه فوق العاده لازم است توجه شود این است كه مكتب انفرادی
اندیویدیوالیسم نیچه نتیجه طبیعی راهی است كه بیكن پیش گرفت كه علم را از خدمت
حقیقت گرفت و به خدمت قدرت درآورد. رجوع شود به ورقه های «یادداشت انسان
كامل» .
[7] . رجوع شود به ورقه های «روح، خود واقعی و خودخیالی» .