1. در این مكتب ذات و گوهر و من واقعی انسان دل بوده است نه
عقل او. دل كانون احساسات و میلها و خواهشهاست و عقل كانون
اندیشیدنها و حسابگریها. این مكتب، مكتب عرفان است. از نظر
عارف، انسان آن است كه می خواهد نه آن كه فكر می كند و حسابگری،
یعنی منِ حسابگر طفیلی منِ خواستار است. البته برحسب تشخیص
عارف، میل و خواهش اصیلی كه در انسان هست بسی عمیقتر از یك
سلسله میلهای جزئی است كه وسیله بقای جسم فرد یا بقای نوع است
یعنی میل به خواب و خوراك یا میل جنسی. میل اساسی در انسان
میلی است متعالی یعنی میل رجوع به اصل، درد بازگشت به حق. از نظر
سایر میلها انسان می خواهد كه چیز دیگر را ملحق به خود كند، مثلاً غذا
و آب و مال و ثروت (به استثنای میل جنسی كه همه روحانی است)
ولی به حسب این میل، خود می خواهد كه به غیر یعنی به اصل خود
بلكه به خود واقعی و اصیل خود ملحق گردد كه:
جزءها را رویها سوی كل است
بلبلان را عشق با روی گل است
جلد یك . ج1، ص: 308
آنچه از دریا، به دریا می رود
از همان جا كامد آنجا می رود
از سر كُه سیلهای تیزرو
وز تن ما جان عشق آمیز رو
انّاللّه و انّا الیه راجعون. .
عشقی كه عارف آن را اصیل می داند مختص به انسان نیست.
معتقدند كه در جمیع موجودات جاری و ساری است. در كتب عرفانی
بحثی است تحت عنوان «فی سریان العشق فی جمیع الموجودات» . آن
عشق یك امر عرضی نیست، بلكه اصل است و همه چیز دیگر مظاهر
او. به قول مولوی:
عشق بحری آسمان بر وی كفی
چون زلیخا در هوای یوسفی
این عشق ناموس خلقت است، هم ناموس آمدن است، هم ناموس
بازگشتن؛ یعنی به حكم عشق آمده ایم
«انّا للّه» (بالعشق) و
«انا الیه
راجعون» (بالعشق) . حافظ می گوید:
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمده ایم
در این بیت به ناموس عشق در قوس نزول اشاره شده است. و در
اغلب اشعار حافظ به ناموس عشق در قوس صعود اشاره است، مثلاً:
روشن از پرتو رویت نظری نیست كه نیست
منت خاك درت بر بصری
نیست كه نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سرّ گیسوی تو در هیچ سری نیست
كه نیست
و امثال این.
در مكتب عرفان به حكم اینكه گوهر انسان دل او است (البته نه دل
گوشتی كه در پهلوی چپ قرار دارد و قلمرو منحصر آقای پروفسور
برنارد است) و خود دل لطیفه الهی است یعنی همان است كه قرآن از آن
به
«نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی» تعبیر كرده است، كمال انسان در كمال دل است
و كمال دل و تكامل او در رسیدن به قرب حق و جوار ربّ العالمین و
جلد یك . ج1، ص: 309
رفع همه حجب میان او و ذات حق است، در این است كه از خود فانی و
به او باقی گردد و در آن وقت است كه همه چیز خواهد بود.
راه رسیدن به انسان كامل، از نظر فیلسوف، چنانكه در ورقه های
«انسان كامل، مكتب عقل» گفتیم، تفكر و استدلال و منطق و برهان
است، ولی راه رسیدن به مقام انسان كامل از نظر عارف سیر و سلوك
است كه در مراحل اولیه تخلیه، تزكیه و تهذیب نفس نامیده می شود و
در مراحل بعد تحلیه و تجلیه نامیده می شود. نیرویی كه دل را در این
سفر همراهی می كند و حركت می دهد نیروی عشق است.
از نظر عارف خود دل نیز منبع معرفت و حكمت است ولی نه از نوع
معرفت و حكمت فكری و حصولی و عقلی، بلكه از نوع قلبی و
حضوری و شهودی.
از نظر عارف این معرفت است كه ارزش واقعی دارد نه معرفت
عقلی و فكری. لهذا عارف معرفت عقلی فلسفی را تحقیر می كند، هم
وسیله را تحقیر می كند (قیاس و استدلال) هم نتیجه را كه یك مشت
تصور است. مولوی می گوید:
بحث عقلی گر دُر و مرجان بود
آن دگر باشد كه بحث جان بود
بحث جان اندر مقامی دیگر است
باده ی جان را قوامی دیگر است
بحث جان آمد نماندای مستضی
لازم و ملزوم و نافی مقتضی
شبستری می گوید:
حكیم فلسفی چون هست حیران
نمی بیند ز اشیا جز كه امكان
در مكتب عرفان باید همه چیز را از درون جست: علم را، معرفت
را، لذت را، آرامش را.
راه لذت از درون دان نز برون
احمقی دان جستن از قصر و حصون
آن یكی در كنج زندان مست و شاد
آن دگر در باغ ترش و بی مراد
جلد یك . ج1، ص: 310
فیلسوف خود را متحرك و سالك می داند، زیرا فكر خود حركت
است: الفكر حركةٌ الی المبادی- و من مبادی الی المراد. ولی این حركت
جز جابه جا شدن اندیشه ها و پیدایش اندیشه جدید نیست، نوعی توالد
و تناسل اندیشه هاست. اما عارف خود را به تمام وجود متحرك
می داند كه به سوی حق در پرواز است و حجابها را یكی پس از دیگری
رفع می كند. راه عارف از نوع تطورات و تحولات و فتوحات قلبیه
است.
2. اكنون ببینیم از نظر اسلام چه می توان گفت. در سخن عارف چند
مطلب است: .
الف. وجود حقیقی ذات حق است و توحید حقیقی درك این
حقیقت است كه
لا موجود الاّ اللّه، الا كل شئ ما خلا اللّه باطل. .
ب. كمال حقیقی انسان در این است كه از راه فنا و شهود به حقیقت
بالا برسد و در آن وقت است كه خود مظهر ذات حق می شود و جز او
چیزی نمی بیند و به مقام
«لایزال العبد یتقرب الیّ بالنوافل حتی اذا احببته،
فاذا احببته كنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ویده الذی یبطش
بها» [می رسد] .
العبودیة جوهرة كنهها الربوبیة. .
ج. راه رسیدن به این كمال سیر و سلوك و تهذیب نفس است.
د. دل خود می تواند در اثر تصفیه و تزكیه، منبع معرفت اصل واقع
شود.
هـ. نیروی محرك انسان در این حركت عمودی، عشق او در
بازگشت به اصل است.
ز. راه عقل راه مطمئن نیست.
ح. هرچه می خواهی بطلبی از خود و درون خود بطلب، علم را،
معرفت را، قدرت را، لذت را.
ط. سیر و سلوك، منازل و مراحلی منظم و مرتب دارد و بدون عبور
از منازل مقدمتر و ابتدایی تر به منازل عالیتر نمی توان راه یافت.
جلد یك . ج1، ص: 311
ی. ارزش معرفت قلبی و افاضی از معرفت عقلی اصیلتر است،
بلكه تنها معرفت اصیل است.
یا. من واقعی هركس دل او است نه عقل او. حكیم قادر به شناخت
نفس نیست (جمله معروف محیی الدین: . . . فقد استسمن ذا ورم) .
بدون شك بسیاری از اینها مورد قبول اسلام است. تزكیه نفس،
منازل و مراحل قرب یك بنده، و مراحل بندگان در قرب، كمال حقیقی
در قرب و جوار رب العالمین است، من واقعی انسان دل او است نه عقل
او.
جمله های ذیل همه حقایق گذشته را تأیید می كند: .
الف
[1].
قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَكیّها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها.
[1] . [در اصل، بعد از «الف» ادامه ندارد. ]