1. دشمن جان من است عقل من و هوش من- كاش گشاده نبود
چشم من و گوش من (شكایت از جهان و اجتماع) . عاقل مباش تا غم
دیوانگان خوری- دیوانه باش تا غم تو عاقلان خورند (مسؤولیت
عاقل بودن) .
2. آن بی غمی و بی دردی بر غم و درد ترجیح دارد كه موجبش
وجود نداشته باشد، اما اگر موجب وجود داشته باشد بی غمی خود
بالاترین دردهاست، لهذا سوختن در آتشِ فهمیدن ترجیح دارد بر
لختی جهالت.
3. آیه بخوع در قرآن، و آیه عنت
جلد یك . ج1، ص: 285
4. داستان حضرت و ابن مسعود و مصحف.
5. الهی سینه ای ده آتش افروز. . . هر آن دل را كه سوزی نیست دل
نیست.
6. پس چرند است كه «عاقل مباش. . . » . سقراطی بودن اما نحیف و
لاغر بهتر است از خوكی فربه و ضریّه.
7. بیماری غیر از درد است. درد اعلام و اخطار است، بیداری و
آگاهی است. حسرت و زاری كه در. . . .
8. جمله
«صدیق كل امرئ عقله و عدوه جهله» نقطه مقابل آن شعر
است كه: دشمن جان من است. . . گوینده آن شعر به ضررهای بی حسی و
بی دردی و لختی و چشم و گوش بسته بودن [توجه ] نكرده است.
9. دردها دو قسم است: درد خدا و آخرت، درد غربت، و دیگر درد
انسانها. همان طوری كه می دانیم تمام این در دو جمله خلاصه می شود:
رابطه با حق، رابطه با خلق. درد عرفانی مربوط است به رابطه با حق و
درد اجتماعی مربوط است به رابطه با انسانها (رجوع شود به ورقه های
«انسان و غربت او در این جهان» .
10. می توان گفت كه درد سومی هست و آن در رابطه انسان با
خودش است از قبیل درد زیردست بودن، درد منت كشیدن، درد تأخر،
درد اسارت.
11. سید جمال در زمان خود چیزی حس می كرد كه دیگران حس
نمی كردند و دردی داشت كه دیگران در اثر عدم حساسیت و لختی
حس نمی كردند. از خود مردم بیشتر درد آنها را حس می كرد.
12. مردم در خواب حس نمی كنند. آیا نباید مزاحم خواب مردم
شد كه در راحتی بی حسی بمانند یا باید مزاحم خواب آنها شد و
بیدارشان كرد تا حس كنند و ناراحت شوند؟ .
13. پس خلاصه این است كه انسان كامل در یك تعبیر جامع یعنی
جلد یك . ج1، ص: 286
انسان صاحب درد. لااقل درد داشتن یكی از شرایط كمال انسانی
است.
بحثی كلی درباره درد، كه آیا درد خوب است یا بد؟ آیا بی دردی
بهتر است یا درد؟ ممكن است كسی خیال كند كه مسلماً بی دردی از
درد بهتر است، ولی این اشخاص میان درد و مرض و آفت فرق
نمی گذارند. آنچه بد است بیماری یا جراحت و تفرق اتصال است اما
درد، آگاهی و بیداری و اعلام خطر است. بلی، بی دردی به معنی
منتفی بودن موضوع درد خوب است اما با بودن موضوع درد، درد فی
حد ذاته، حتی در دردهای جسمانی، بهتر است.
14. اساساً درد عین حساسیت [است ] ، بی دردی بی حسی است نه
بی مرضی.
15. مردم در احساس درد دو گونه اند: برخی دردشان فقط درد سر
است و درد شكم و درد پا، درد دیگری احساس نمی كنند، در احساس
درد تا همان حد حساسند و درد دارند كه حیوان احساس می كند، یعنی
در حدود ضایعات وضع موجود، كه از طرفی دردی است عضوی و
مادی و از طرفی محافظه كارانه، یعنی دردِ این است كه ضایعه ای در
وضع موجود پدید آمده است.
اما بعضی دیگر، یك نوع دردها احساس می كنند كه دیگران
احساس نمی كنند.
16. بعضی ها از دردی كه حساسیت است شكایت كرده گفته اند:
دشمن جان من است عقل من و هوش من. . . و یا گفته اند: عاقل مباش تا
غم دیوانگان خوری- دیوانه باش تا غم تو عاقلان خورند. اینها
نفهمیده و ندانسته اند كه چنین دردی هزار بار بر بی دردی ناشی از
لختی و جهالت و بی حسی ترجیح دارد.
جلد یك . ج1، ص: 287