اربعین 1370.
یا أیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا للّهِ ِ وَ لِلرَّسولِ إذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ. .
این بحث را به مناسبت بحث «اقبال و احیاء فكر دینی» كه قرار
بود ایراد كنم و نكردم، ایراد می كنم ولی در نطاق وسیعتر.
1. اولاً معنی احیاء تفكر اسلامی چیست؟ مقصود این است كه
اندیشه های اسلامی اگر به صورت صحیحی تعلیم داده شوند افكار
زنده و تحرك بخش و نمودهنده و بصیرت ده و نیروبخش می باشند،
منبع نیرو و بصیرت است، ولی همین اندیشه ها اگر تحریف بپذیرند،
تجزیه شوند، قشرها از لُب ها جدا شود، و یا وارونه شود مانند نهالی
كه ریشه اش را در هوا و سرش را به زمین بكنند و به عبارت دیگر اگر
مسخ شوند خاصیت حیاتی و زندگی خود را از دست می دهند، بلكه
نتیجه ی معكوس می دهند.
فكر اسلامی تا شش قرن حیات بخش بود، به ملتها جان و نیرو
داد، تحرك و جنبش بخشید، بینایی و توانایی داد. از هنگامی از توان
و حیات و بینش افتاد و ملت اسلام سر در گریبان خود فرو برد كه
عواملی پدید آمد و تفكر مسلمین را در این زمینه عوض كرد.
علائم حیات:
موجود زنده خاصیت جذب و دفع دارد، خاصیت همكاری و
جلد یك . ج1، ص: 151
همدردی و همدلی دارد، خاصیت مبارزه با آفات كه همان خاصیت
دفع است دارد. وقتی كه جامعه به حالتی درآمد كه در جای جذب
دفع و در جای دفع جذب كند و یا اساساً جذب و دفعی نداشته باشد و
همه چیزش تحمیلی باشد، آن جامعه مرده است.
پیغمبر اكرم مثلی عالی برای حیات اجتماعی مسلمین آورد:
مثل
المؤمنین فی تواددهم و تراحمهم كمثل الجسد اذا اشتكی عضو تداعی له سایر
اعضاء جسده بالحمّی والسّهر. .
ایضاً فرمود:
من اصبح و لم یهتمّ بامورالمسلمین فلیس بمسلم. .
ایضاً فرمود:
من سمع مسلماً یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلمٍ(قریب
به این مضمون) .
«إنَّمَا الْمُؤْمِنونَ إخْوَةٌ» ارائه ی نشانه ای است از حیات اسلامی.
اینكه علی می گوید:
«و هذا اخو غامدٍ و قد ورد خیله الانبار. . . فلو انّ
امرأ مسلماً مات علی هذا اسفا ما كان به ملوماً بل كان به عندی جدیراً»
نشانه ی دیگری است.
ایضاً فرمود:
أو أبیت مبطاناً و حولی بطونٌ غرثی. . . .
2. اقبال كه هفت خطابه در پاكستان (ظاهراً پنجاب و مدرس و
غیره) ایراد كرده است هدفش این است كه طرز تفكر اسلامی را در
مجرای صحیحی برگرداند كه هم منطبق با قرآن است و هم خاصیت
حیات بخشی دارد. و به همین جهت اقبال یك مصلح بزرگ اسلامی
به شمار می رود.
درباره ی اقبال دو نكته قابل توجه است: یكی اینكه در عین اینكه
مردی است اروپا رفته و اروپا شناخته و تحصیل كرده ی جدید در حدی
كه اروپاییان برای افكار او ارزش قائلند و مشوق مسلمانان به
تحصیلات جدید و علوم جدید است، به تمدن اروپایی و فرهنگ
اروپایی سخت بدبین است و آینده ی شومی برای او پیش بینی می كند
(رجوع شود به ورقه های «اقبال و احیاء فكر دینی» صفحه ی 4، در
آنجا
جلد یك . ج1، ص: 152
مفصل نقل شده است) .
از طرف دیگر معتقد است كه اندیشه های اسلامی تنها مكتبی
است كه صلاحیت دارد بشر را از بدبختی نجات دهد (ایضاً رجوع
شود به ورقه های فوق، ظهر ص 4) .
3. امثال من معتقدیم كه آیینهای دیگر و سیستمهای فكری دیگر
همه ناقص و نارساست و یگانه سیستم فكری و ایدئولوژی كامل
اسلام است. در عین حال این را هم می دانیم كه طرز تفكر مسلمین
درباره ی اسلام آسیب دیده، بلكه وارونه شده، بلكه مسخ شده است.
دیگران را به اسلام مجرد نمی شود دعوت كرد، جامعه ی امروز مسلمین
بزرگترین مایه ی تبلیغ علیه اسلام است، باید طرز تفكر آسیب دیده و
مسخ شده ی این مردم را درباره ی اسلام اصلاح كرد.
تجدید و
نوسازی:
4. ما بهتر است بجای تعبیر احیاء تفكر اسلامی، تجدید حیات
تفكر اسلامی (رنسانس اسلامی) تعبیر كنیم. اقبال هم «احیاء فكر
دینی» تعبیر كرده و بهتر بود «تجدید حیات فكر دینی» تعبیر می كرد،
تجدید حیات یا نوسازی.
لازم است در رنسانس اروپایی و ریشه های آن، مخصوصاً در
ریشه های اسلامی آن كه پروتستان از آنجا به وجود آمد دقت كامل
بشود. رجوع شود به ورقه های «آرمان پیامبران» و برخی ورقه های
دیگر، سخن نویسنده ی اسلامشناس ردنسون كه از مجله ی نگین نقل
كرده ایم. همچنین سخنرانی «استخراج و تصفیه ی منابع فرهنگی» دكتر
شریعتی.
علائم كلی
حیات:
5. علائم كلی حیات از قبیل آگاهی (اعم از خودآگاهی و
غیرآگاهی) و توانایی و جنبش، و همبستگی و همدردی، جذب و
دفع و دیگر علائم كلی تفكر زنده و تفكر مرده. در این قسمت:
تفكرواقع بینانه
یا خیالبافانه
در توجیه
جهان یا
انسان یاسعادت:
الف. تفكر واقع بینانه و خیالبافانه در توجیه عالم، در راه كسب
موفقیت، در عوامل سعادت بشری كه مثلاً آیا عمل میزان و مبنای
سعادت است یا برخی انتسابات كه در حدود كارت عضویت و اسم
در
جلد یك . ج1، ص: 153
دیوان ثبت شدن است و از حدود الفاظ تجاوز نمی كند از قبیل
انتساب ما به علی علیه السلام و از قبیل «انّ النّار لیس یمسّ جسماً علیه
غبار زوّار الحسین» و از قبیل داستان فاحشه ای كه از خانه ای كه
روضه بود خواست آتش ببرد، به آتش دیگ فوت كرد و دود به
چشمش رفت و اشكی ریخت.
در تفكر اصیل اسلامی عمل تكیه گاه تعلیم و تربیت است. این
تربیت، هر فردی را برای تحصیل سعادت دنیوی و اخروی به نیروی
خود متكی می كند. داستان پیغمبر [در] یوم الانذار، و داستان او در
حین وفات (یكی در اول بعثت، دیگر در آخرین روزهای عمر) كه
فرمود:
«لاینجی الاّ عمل مع رحمة» . .
اینكه فكر اتكاء [به ] عمل از بین رفت ریشه ی سیاسی دارد. دو
عامل و به دو شكل این تكیه گاه را خراب كردند: یكی از راه اینكه
تمام ارزش مال ایمان (البته ایمان انتساب) [است ] ، دیگر مسأله ی
جبر و همه چیز به تقدیر است.
6. در تفكر اسلامی چند عنصر اساسی وجود دارد كه برای هر
ایدئولوژی زنده ای وجود این چند عنصر ضروری است. به عبارت
دیگر چند خصوصیت اساسی هست كه او را زنده و جاندار كرده
است و ملت مسلمان در صدر اول به همین جهت زنده شد و اینكه
قرآن می گوید:
«اِسْتَجیبوا للّهِ ِ وَ لِلرَّسولِ إذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ» شامل این
چند عنصر است: .
الف
[1]. شورانگیزی و تحرك بخشی و هیجان آوری، نه صرفاً هیجان احساسی كور بلكه مبنی بر ارائه ی هدف مشخص و عملی و
ارائه ی راه وصول به آن، منطبق بر غرایز واقعی بشر. این شورانگیزی،
هم در جنبه های مادی دعوت اسلامی هست و هم در جنبه ی روحانی و
ماوراء مادی او. مثلاً در جنبه ی مادی آن، سخن از
«إنَّ الْأرْضَ للّهِ ِ یورِثُها
مَنْ یَشاءُ
جلد یك . ج1، ص: 154
مِنْ عِبادِهِ» ،
«وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفوا. . . » ،
«وَ لَقَدْ كَتَبْنا
فِی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الْأرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحونَ» است، حتی
سخن از حور و قصور است، نه اینكه سخن از این باشد كه حق پیش
نمی رود، مردم تابع ظلمند، دیدید خون به دل علی كردند.
ب. اینكه واقع بینانه است نه خیالبافانه، چه درباره ی جهان و چه
درباره ی انسان و چه درباره ی خدا و رحمت و غضب خدا، كه در شماره ی
5 اجمالاً بیان كردیم.
مثلاً آنچه اسلام درباره ی توكل و زهد گفته است هم واقع بینانه است
و هم حماسه ای و شورانگیز، برخلاف طرز تصور ما كه هم خشك و
بیروح و تحمیلی است و هم غیرواقع بینانه و غیرمنطقی و صرفاً
تعبدی است.
ج. سادگی و همه كس فهمی و روشنی. یك شرط اجرایی یك
ایدئولوژی این است كه ساده و مفهوم و روشن باشد. ای بسا سخنان-
ولو متوسط- به واسطه ی روشنی و سادگی رسالت خود را انجام داد و
ای بسا سخنان به واسطه ی ابهام و پیچیدگی و نامفهومی كه كاری از
پیش نبرد. متكلمین و تا اندازه ای فلاسفه سهم بسزایی دارند در
اخراج معتقدات اسلامی از سادگی به ابهام، و فقها سهم بسزایی دارند
در اخراج قوانین اسلام از سادگی به ابهام. فرمود:
«بعثت علی الشّریعة
السّهلة» . .
البته سادگی غیر از كم عمقی است. اعجاز اسلام و قرآن در این
است كه در عین اینكه ساده و همه كس فهم است عمیق است، و یا
مشتمل بر مسائل عمیق كه خاص خواص است نیز می باشد. درباره ی
قرآن آمده است كه:
«عبارات و اشارات و لطائف و حقایق. العبارات
للعوام والاشارات للخواصّ و اللّطائف للأولیاء والحقایق للأنبیاء» (؟ )
مستشرقین و از آن جمله گوستاو لوبون سادگی را به حساب
كم عمقی گذاشته اند، برخلاف معارف ودایی.
جلد یك . ج1، ص: 155
به حساب
آوردن عامل
اختلاف
سلیقه ها:
د. وسعت نظر
[2]و سعه ی مشرب، چه در آنچه مربوط به غیرمسلمانان است كه یكی از علل تشكیل تمدن اسلامی تسامح با
اهل مذاهب دیگر است و چه از نظر خود مسلمانان و اختلافات
عقاید و سلایق، كه امروز برعكس نوعی تنگ نظری عجیب
حكمفرماست كه همه همه را تخطئه و تكفیر و تفسیق می كنند،
رحمت خدا را محدود می كنند، هی قید و شرط بر اسلام می افزایند.
اسلام می گوید:
«لا تَقولوا لِمَنْ ألْقی اِلَیْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» . قرآن
درباره ی اختلاف می گوید:
«وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» . پیغمبر فرمود:
«اختلاف
امّتی رحمةٌ» . .
تفكرهای محدود كه منجر به تخطئه ها و تكفیر و تفسیق ها
می شود بزرگترین اثرش تفرق و تشتت نیروهاست. خوارج كه در
كتاب (جاذبه و دافعه ی علی علیه السلام) درباره شان بحث كرده ایم، مظهر و نمونه ی
كامل این محدودیت فكری هستند.
به حساب
آوردن عامل
زمان و مكان:
یكی از مظاهر وسعت و غیرمحدود و نامتحجربودن تفكر اسلامی
این است كه عامل زمان و مكان را نادیده نمی گیرد. اقبال در صفحه ی
169 از (احیاء فكر دینی) كه ما نیز در ورقه های «اقبال و احیاء فكر
دینی» [آورده ایم ] ، درباره ی نقش اجتهاد می گوید:
«اجتماعی كه بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد،
باید در زندگی خود مقوله های ابدیت و تغییر را با هم
سازگار كند، بایستی كه برای تنظیم حیات اجتماعی خود
اصولی ابدی دراختیار داشته باشد، چه آنچه ابدی و دائمی
است در این جهان تغییر دائمی جای پای محكمی برای ما
می سازد. ولی چون اصول ابدی به این معنی فهمیده شوند
كه معارض با هر تغییرند یعنی معارض با چیزی هستند كه
قرآن آن را یكی از بزرگترین آیات خدا می داند آنوقت
سبب آن می شوند كه چیزی را كه ذاتاً متحرك است از
حركت بازدارند.
جلد یك . ج1، ص: 156
شكست اروپا در علوم سیاسی و اجتماعی اصل اول
(نداشتن اصول ثابت) را مجسم می سازد و بی حركتی اسلام
در ظرف مدت 500 سال اخیر اصل دوم را مجسم
می سازد. » .
به حساب آوردن
عامل عقل و
اعتراف به حق
عقل:
یكی دیگر از مظاهر وسعت دایره ی تفكر اسلامی اعتراف به حق
عقل و حریت عقل است كه در شیعه و معتزله كاملاً به رسمیت
شناخته شده است و نص قرآن مجید است، برخلاف مسیحیت كه
چنین وسعت نظری در آن وجود ندارد.
اسلام دعوت
به استقلال
فكری می كند
و از تقلید نهی
می كند:
اسلام طرفدار استقلال فكری و شخصیت عقلانی است. تقلید و
تبعیت كوركورانه كه امروز سخت معمول است نوعی گرایش به
محدودیت فكری است و همچنین است تقلید كوركورانه از ملل
دیگر.
اسلام دعوت
به مرزهای
اعتقادی می كند
و ملیت پرستی
را نفی می كند:
مسأله ی وحدت ملل اسلامی براساس ایدئولوژی و اینكه قومیتها و
نژادها به قول اقبال در ص 182 كتاب خود (اسلام نه ملی گری است
نه
استعمار، بلكه جامعه ی مللی است كه مرزهای مصنوعی و تمایزات
نژادی را برای تسهیل شناسایی قبول دارد نه برای آنكه عمق دید
اعضای این جامعه را محدود سازد) مرزهای مصنوعی است برای
تسهیل شناسایی، یكی از مظاهر وسعت نظر تفكر اسلامی است، و
برعكس رجوع به تعصبات ملی و نژادی و ناسیونالیستی گرایش به
محدودیت و در پوست خود مانند خارپشت فرورفتن است.
ظاهریون و حنابله در اهل سنت و اخباریین شیعه ممثّل
تنگ نظری از این نظرند.
7. خلاصه ای از سخنرانی تجدید حیات فكری اسلامی در كانون
تعلیم و تربیت جهان اسلام در اصفهان در روزهای 8 و 9 مهرماه 50
ساعت /75 بعدازظهر: .
یكی از رساترین تشبیهات تشبیه حالات روحی به حالات بدنی
است. همان طور كه بدن زندگی دارد و مردن، سلامت دارد و بیماری،
روح بشر نیز چنین است. به عبارت دیگر همچنانكه بدن آسیب پذیر
جلد یك . ج1، ص: 157
است، نقص عضوی یا فلج عضوی پیدا می كند، روح چه در قسمت
تمایلات و غرایز و چه در قسمت افكار و اندیشه ها چنین است.
لزوم شناخت
سازمان:
اسلام در درجه ی اول یك سیستم رهبری است دارای یك
زیرسازی فكری، و یك زیربنای فكری دارد. آن زیربنای فكری
خود سازمانی دارد كه تلقی ما از او باید به نحو صحیحی باشد تا اثر
مطلوب را ببخشد. فرضاً همه ی مواد و مصالح فكری كه نظم و ترتیب
خاص، تناسب خاص و شكل خاص دارد موجود باشد ولی
[مجموعه آنها]
فاقد نظم یا تناسب و شكل باشد ممكن است اثر معكوس بدهد. یك
اندام زیبا و فعال آنگاه زیبا و فعال است كه سه جهت فوق را حفظ
كند، اما اگر مثلاً دست بجای پا و پا بالعكس باشد یعنی بالا پایین و
پایین بالا قرار گیرد، یا فاقد تناسب باشد مثلاً دست به حجم پا و پا به
حجم دست درآید یا دست به شكل پا و پا به شكل دست درآید، هم
زیبایی را از دست می دهد هم فعالیت را.
علی علیه السلام می فرماید درباره ی بعد از خودش:
«و لبس الاسلام لبس
الفرو مقلوباً» . آیه ی قرآن است:
«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أرَیْناكَ» . . . این
داستانی دارد. .
8. اندیشه و تفكر فصل ممیز انسان از حیوان است، ولی تفكر یك
نوع نیست و به همین دلیل واقعاً انسانها یك نوع نیستند. برخی طرز
تفكرشان یك تفكر ممسوخ است، عقلشان ممسوخ است، همچنانكه
ممكن است مكتبی را در فكر خود مسخ كنند آنچنانكه ما امروز اسلام
را مسخ كرده ایم.
9. ضرورت دستیابی ما به تفكر اصیل اسلامی از این جهت است
كه اولاً تا آن تفكر صحیح را به دست نیاوریم خود ما كه مسلمانیم از
مسلمانی خود نتیجه نمی گیریم. ثانیاً امروز احساس می كنیم كه در
جوانان ما یك عطش وجود دارد، آن عطش پیوستن به یك مكتب
فكری است و می بینیم كه غالباً به یكی از مكاتب فكری اروپا
می پیوندند، یا شرقی و یا غربی.
جلد یك . ج1، ص: 158
نظام احسن و
اصل خوشبینی،
انكار و نفی
عبث و لغو و
باطل:
10. احیاء تفكر اسلامی یكی به این معنی است كه اصول فكری
اسلام را درباره ی جهان، انسان، اجتماع احیا كنیم و درباره ی این
موضوعات سه گانه همان طور بیندیشیم كه در تعلیمات اسلام است.
مثلاً قرآن جهان را به حق و به عدل برپا می داند و تخم خوشبینی به
نظام جهان در افكار ما می پاشد، بدبینی و سوء ظن را از ما می گیرد،
جهان را هدفدار می داند، طبیعت را در تكاپو به سوی خدا می داند، به
عبث و باطل و لغو در نظام جهان معتقد نیست، درباره ی انسان او را
بهره مند از روح خدا و خلیفة اللّه و حامل امانتی كه هیچ مخلوقی تاب
تحمل آن را ندارد، و مكرّم به كرامت الهی، و او را مختار و آزاد و
مسؤول می داند، سرشت او را بر پاكی و فطرت الهی می داند.
اجتماع یك
موجود زنده
است:
و درباره ی
اجتماع معتقد است كه اجتماع از خود حیات و قوانین مخصوص
حیاتی دارد، عمر و ممات و اجل دارد، سلامت و بیماری دارد.
سرنوشت اجتماع
در دست افراد
است:
و از
همه مهمتر اینكه سرنوشت اجتماع را دردست افراد اجتماع می داند
كه
«إنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأنْفُسِهِمْ» . .
دعوت اسلام
به طبیعت،
تاریخ، سلوك
یا تجربه ی دینی:
دیگر به این است كه ببینیم اسلام به چه طرز تفكری دعوت كرده
است و چه چیزهایی را به عنوان موضوع تفكر معرفی كرده است.
اینجاست كه به قول اقبال می بینیم اسلام به طبیعت و تاریخ و تجربه ی
درونی برای تفكر دعوت كرده است. مطالعه ی طبیعت و هم مطالعه ی
تاریخ و هم مراقبت درونی از نظر اسلام راههای اساسی خداشناسی
است.
سَنُریهِمْ ایاتِنا فِی الْافاقِ وَ فی أنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ. .
11. به همین دلیل كه فكر، ریشه ی تصمیمات و گرایشهاست و برای
اینكه ملتی را بخواهیم درست كنیم باید فكرش را درست كنیم و اگر
بخواهیم خراب كنیم باید فكرش را خراب كنیم، اگر بخواهیم آن ملت
را سوار شویم باید فكرش را برای سواری دادن آماده كنیم و اگر
بخواهیم به آن ملت استقلال دهیم باید فكرش را مستقل كنیم،
استعمار غربی كه هدفش مطیع ساختن ملتها و خراب كردن
انسانهاست در درجه ی اول در فكر خراب كردن فكرهاست،
اندیشه های زنده و نیروبخش را می گیرد و بجایش اندیشه های
ضعف آور و میراننده را می دهد.
جلد یك . ج1، ص: 159
حیات و مرگ یك جامعه به حیات و مرگ فكر آن جامعه بسته
است. اگر فكر یك جامعه مُرد یعنی فكر نداشت و یا فكرش كج و
انحرافی و غلط بود آن جامعه مرده است و اگر فكر جامعه زنده بود آن
جامعه زنده است. این است كه افراد خواهان حیات یك جامعه باید
به احیاء و نفخ صور و حشری فكری بپردازند. به قول مولوی درباره ی
حضرت رسول:
خواند مزّمّل نبی را زین سبب
كه برون آی از گلیم ای بوالهرب
سر مپیچ اندر گلیم و رو مپوش
كه جهان جسمی است سرگردان تو
هوش
خیز و در دم تو به صور سهمناك
تا هزاران مرده برخیزد ز خاك
در یادداشتهای «بعثت» گفتیم كه روز بعثت روز زنده شدن بشر
است.
فكر اسلامی روح اسلام است و اعمال و آداب به منزله ی پیكر است
وای بسا ممكن است كه روح مرده باشد و پیكرِ خالی باشد. روح و
فكر طبعاً [در] معرض آسیب است بیش از عمل كه محسوس است،
زیرا تغییر و انحراف در عمل زود به چشم می خورد برخلاف فكر.
12. انسان آنچنان عمل می كند كه می اندیشد و به عبارت دیگر
انسان آنچنان عمل می كند كه جهان را با دیده ی عقل و اندیشه می بیند.
عمل تابع جهان بینی است و جهان بینی هركس نوع تفكر و اندیشه ی او
درباره ی جهان است و اسلام نوعی جهان بینی به بشر داده است.
تصویری كه در ذهن ما از جهان نقش بسته است در عمل و رفتار و
تصمیمات و روش ما تأثیر مستقیم دارد، و به عبارت دیگر زندگی هر
كس مرحله ی اجرایی اندیشه ی اوست و اندیشه ی هركس مرحله ی طرح
عمل اوست. رابطه ی اندیشه و عمل رابطه ی طرح و اجراست، رابطه ی قوه ی
مقننه و قوه ی مجریه است، بلكه رابطه ی قوه ی مقننه و قضائیه مجموعاً با قوه ی
مجریه است.
جلد یك . ج1، ص: 160
13. در اندیشه ی اسلامی كه جهان را بر حسن می داند و عبث و
باطل را مردود و منفی می شمارد، عبث و تصادف و بخت و اتفاق
وجود ندارد. شما امروز ببینید اعتقاد به بخت و تصادف چقدر زیاد
است. در سخنرانی 22 رمضان 81 از سخنرانیهای (بیست گفتار) گفتیم
كه ادبیات ما مملوّ است از مفهوم شانس و بخت و تصادف
[3]
اینكه ای آقا هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست و حال آنكه
«سُنَّةَ اللّهِ. . . وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدیلاً» ، چرخ ستمگر و كجرو و نظام عالم
هیچ در هیچ است، و بهشت را به بها نمی دهند به بهانه می دهند، با فكر
اسلامی كه هر چیز براساس سنت اللّه است و جهان به عدل و میزان
برپاست ناسازگار است.
14. در ورقه های «استقلال فكر» بحث نسبتاً مفصلی درباره ی فكر
مستقل اسلامی و ضرورت آن كردیم، مراجعه شود.
هیچ ملتی بدون استقلال فكری به استقلال اجتماعی، سیاسی،
اقتصادی نمی رسد. محال است كه ما از نظر فكر و فلسفه ی زندگی
واردكننده و پیرو و كپیه باشیم و بتوانیم از نظر اجتماعی مستقل
باشیم.
البته مسأله ی نیاز علمی و صنعتی غیر از نیاز فكری است. هیچ
مانعی ندارد كه ملتی از نظر علمی و صنعتی نیازمند باشد ولی از نظر
فلسفه ی زندگی و اصول زندگی مستقل و بی نیاز باشد. نیاز فكری است
كه موجب محو شخصیت می شود نه نیاز علمی. چینی ها، ژاپنی ها و
جلد یك . ج1، ص: 161
حتی هندی ها شخصیت فكری خود را در برابر غرب حفظ كردند در
عین اینكه نیاز علمی خود را به وسیله ی غرب رفع كردند.
در جزوه ی «استخراج و تصفیه ی منابع فرهنگی» دكتر شریعتی
می گوید:
«جامعه شناسی استعماری اروپا كاملاً فهمیده كه برای آنكه
شرق فاقد شخصیت شود تا بتوان به سادگی غارتش كرد، تا
بتوان به سادگی بر او سوار شد، تا بتوان به سادگی فریفتش،
بایستی او را از تاریخش جدا كرد تا شخصیت نداشته باشد
و خودش با افتخار و حتی با فداكاری دنبال غرب بدود و
خود با جنون و با تشنگی و با دیوانگی تمام مصرف كننده ی
غرب بشود نه با اصرار و خدعه ی فرهنگی. كسی كه فاقد
شخصیت شد خودبه خود می خواهد خودش را منسوب به
كسی كند كه دارای شخصیت است. » .
ایضاً می گوید:
«استعمار برای اینكه كالای خود را به مصرف برساند
مصرف كننده خلق می كند، یعنی ذوق و سلیقه ی مصرف كننده
را به جنس مصرفی تطبیق می دهد، در او ذائقه تقلیدی و
میمون صفت به نام مد به وجود می آورد و چون ذائقه و
سلیقه بستگی دارد با تاریخ، قومیت، مذهب، فرهنگ، همه ی
اینها را عوض می كند تا آنجا كه ایرانی اروپایی را معیار
ذوق و انتخاب خود قرار می دهد. » .
15. عطف به ورقه های «اقبال و احیاء فكر دینی» ص 1، یك فكر
تحریف شده، یك كتاب تحریف شده، یك شخصیت تحریف شده و
مسخ شده زیانش از نقص خودش خیلی بیشتر است.
[1] . رجوع شود به ورقه های «یادداشت احیاء تفكر اسلامی» .
[2] . راجع به لزوم و فوائد اختلاف و تنوع، رجوع شود به كتاب (آزادی و حیثیت انسانی) ، صفحه ی 49، سخنان استوارت میل.
[3] . در مقایسه ی بخت و هنر می گویند:
اگر به هر سر مویت دو صد هنرباشد
هنر به كار نیاید چو بخت بد باشد
در مقایسه ی بخت با سعی و عمل و كوشش می گویند:
از این بوالعجب تر حدیثی شنو
كه بی بخت كوشش نیرزد دو جو
یا:
چندانكه جهد بود دویدیم در طلب
كوشش چه سود چون نكندبخت یاوری
در مقایسه با زور و قدرت می گویند:
چه كند زورمند وارون بخت
بازوی بخت به كه بازوی سخت
یا:
به رنج بردن بیهوده گنج نتوان یافت
كه بخت راست فضیلت نه زوربازورا