1. مقدمه ی اعلامیه ی حقوق بشر- امضاء ماده. . . آن اعلامیه.
2. آزادی تفكر حتی در مسائل اعتقادی اسلامی از قبیل توحید،
نبوت، معاد، و آزادی تفكر در فلسفه ی احكام اسلامی برخلاف جهان
مسیحیت.
3. انگیزیسیون در جهان مسیحیت.
4. آزادی تفكر شرط ترقی و تجلی افكار است، حتی به صورت
معنوی دینی. نیز نباید مردم از تفكر وحشت داشته باشند كه این نیز
نوعی عدم آزادی است.
5. فرق است میان تفكر و عقیده كه از ماده ی انعقاد است و منشأش
دلبستگی است نه تفكر منطقی. بسا عقاید كه مانع تفكر است. داستان
ابراهیم و پیغمبر اكرم و شكستن بتها برای آزادشدن فكرها بود. اشتباه
امروزیها میان آزادی فكر و آزادی عقیده، افراط و تفریط.
6. لازمه ی احترام انسان احترام به پیشرفت اوست نه به خواسته ی او
كه چون انسانی فلان عقیده را انتخاب كرده پس محترم است، پس
بت،
جلد یك . ج1، ص: 109
گاو، عورت محترم است.
7. موارد آزادی: امور شخصی و سلیقه ای مثل انتخاب مسكن و
رنگ لباس. دوم مسائلی كه شرط كمال بودن آنها آزادی انتخاب است
مثل راستی، امانت. سوم مسائلی كه اختیاربردار نیست مثل محبت و
ایمان و فكر. چهارم مسائلی كه رشد اجتماع موقوف به آزادی است
مثل انتخاب وكیل. پنجم موردی كه مرجّحی برای تحمیل نیست.
ششم برخورد تفكرات منطقی.
8. در رساله ی «حقوق بین الملل اسلامی» می گوید: از نظر اسلام
تكیه گاه اعتقادی رژیمهای فاسد را باید خراب كرد.
9. آیه ی تذكربده و توسیطره نداری و آیه ی عدم اكراه در دین و آیه ی
دعوت به حكمت.
10. اسلام طرفدار آزادی تفكر است نه آزادی عقیده ولو مبنای
فكری نداشته باشد ولی نه از این جهت كه لازمه ی احترام به شخصیت
انسان است، و نه از این جهت كه دین یك امر سلیقه ای و فردی است،
و نه از این جهت كه ترجیح بلامرجّح است (مثلاً پزشكی) .
11. شك مقدس و تقدم آن بر یقینهایی، و مسأله ی تضاد و جنگ
عقاید.
12. آزادی اهل كتاب در قلمرو اسلام، مسأله ی احتجاجات ائمه،
مخصوصاً داستان مفضّل و ابن ابی العوجاء.
13. ریشه ی آزادی عقیده اروپایی سه چیز است: احترام انسان،
دین یك امر شخصی و سلیقه ای است، ترجیح بلامرجّح.
14. آزادی فكری دادن به معنی واقعی ملازم است با عدم تعصب
و یا تساهل و یكی از شرایط پیدایش تمدن است، همچنانكه
مسلمین به همین جهت موفق شدند تمدنی عظیم به وجود آورند.
15. داستان سیدرضی و اشعار در رثاء ابواسحق صابی.
16. احتجاجات عصر مأمون، احتجاجات امام صادق با
ابی العوجاء و دیگران در مسجدالحرام و در مسجدالنبی، برخورد
علی علیه السلام با عرب مهوّد كه به آن حضرت اعتراض كرد.
جلد یك . ج1، ص: 110
17. در مقاله ی «كارنامه ی اسلام» دكتر زرین كوب (جلد دوم
(محمد خاتم پیامبران) صفحه ی 66 می گوید:
«تمدن اسلامی كه لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول
قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی، برتری سطح
زندگی، سعه ی صدر و اجتناب از تعصب، توسعه و ترقی علم و
ادب، طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی
فرهنگ عالم انسانیت قرار داد، بی شك یك دوره ی درخشان از
تمدن انسانی است. . . پیچیدگی عظیم نژادی و فرهنگی دنیای
اسلام حتی در آن روزهای آمیختگی اقوام و فرهنگها چنان
غریب می نماید كه مورّخ از خود می پرسد روابط دینی باید
چقدر استوار باشد تا این مایه عناصر نامتجانس را با هم نگه
دارد. . . اما این فعالیت باید به حساب تشویق و مساعدت اسلام
گذاشته آید یا به حساب شور و علاقه ی مسلمانانی كه در ایجاد و
به ثمررسانیدن آن فعالیت داشته اند؟ شك نیست كه سهم اقوام
گونه گون كه در توسعه ی این تمدن بذل مساعی كرده اند نباید از
نظر محقق دور بماند، اما آنچه این مایه ترقیات علمی و
پیشرفتهای مادی را برای مسلمین میسر ساخت درحقیقت
همان اسلام بود كه با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط
حیاتی، روح معاضدت و تساهل را جانشین تعصبات دنیای
باستانی كرد. . . در دنیایی كه اسلام به آن وارد شد، آن روح
تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز
دنیا بیزانس در اثر تعصبات مسیحی كه روزبه روز در آن بیشتر
غرق می شد هر روز علاقه ی خود را بیش از پیش با علم و فلسفه
قطع می كرد. تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ی ژوستی نیان اعلام
قطع ارتباط قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم. در
ایران هم اظهار علاقه ی خسرو انوشیروان به معرفت و فكر یك
دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی كه برزویه ی طبیب در مقدمه ی
(كلیله و دمنه) به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این
سرزمین غیرممكن كرد. در چنین دنیایی كه اسیر تعصبات
دینی و قومی بود، اسلام نفخه ی تازه ای دمید،
جلد یك . ج1، ص: 111
چنانكه با ایجاد
دارالسلام كه مركز واقعی آن قرآن بود- نه شام و نه عراق-
تعصبات قومی و نژادی را با یك نوع جهان وطنی چاره كرد، و
در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس، تسامح و تعاهد با
اهل كتاب را توصیه كرد و علاقه به علم و حیات را. ثمره ی این
درخت شگرف- كه نه شرقی و نه غربی- بعد از بسط فتوح
اسلامی حاصل شد و توسعه و ترقی آن مخصوصاً تا وقتی بود
كه مشكلات سیاسی، تساهل و تسامحی را كه اسلام برخلاف
دنیای بیزانس و ایران به آن اجازه ی رشد می داد از بین نبرده بود.
درواقع رنسانس اروپا از وقتی آغاز شد كه قدرت كلیسا به نفع
تعصبات قومی و محلی فروكاست، درصورتی كه تمدن اسلامی
فقط از وقتی به ركود و انحطاط افتاد كه در آن تعصبات قومی و
محلی پدید آمد و وحدت و تسامحی كه در آن بود از میان برد.
این تسامح نسبت به اهل كتاب كه نزد مسلمین «اهل ذمّه» و
«معاهد» خوانده می شدند مبتنی بر یك نوع همزیستی
مسالمت آمیز بود كه اروپای قرون وسطی به هیچ وجه آن را
نمی شناخت. پیغمبر فرمود هركس بر معاهدی ستم كند یا
نیروی بیش از طاقت تكلیف نهد، در روز قیامت من با او
داوری خواهم داشت. این تسامح با اهل كتاب سبب می شد كه
آنها در قلمرو اسلام غالباً خود را در امنیت و آسایش حس
كنند، چنانكه نصاری در بیزانس به وسیله ی كلیسای رسمی مورد
تعقیب واقع می شدند، در قلمرو مسلمین پناه می جستند. قرائن
بسیار حاكی است كه نسطوریها ظهور مسلمین و اعراب را
به منزله ی نجات از یوغ كلیسای ملكایی تلقی می كردند. . . این
سعه ی صدر و تسامح مسلمین از اسباب عمده بود در ایجاد رفاه و
آسایش كه تمدن و فرهنگ انسانی بدان نیاز دارد. » .
. . . ص 69:
«قضاوتی كه كنت دوگوبینو راجع به رفعت و علوّ این حالت
مسلمین دارد مورد تصدیق و تأیید تاریخ اسلام و گذشته ی
مسلمین است. وی
جلد یك . ج1، ص: 112
می گوید: «اگر اعتقاد مذهبی را از ضرورت
سیاسی جدا كنند، هیچ دیانتی تسامح جوی تر و شاید
بی تعصب تر از اسلام وجود ندارد. درواقع همین تسامح و
بی تعصبی بود كه در قلمرو اسلام بین اقوام و امم گونه گون
تعاون و معاضدتی را كه لازمه ی پیشرفت تمدن واقعی است
به وجود آورد و همزیستی مسالمت آمیز عناصر نامتجانس را
ممكن ساخت. اما آنچه استفاده از این همزیستی را در زمینه ی
علم و فرهنگ بیشتر میسر ساخت علاقه ی مسلمین بود به علم
كه منشأ آن تأكید و توصیه ی اسلام بود در اهمیت و ارزش
علم. . . » .
البته عامل دیگر همان جهان وطنی اسلامی است كه در همین
مقاله صفحه ی 71 به آن اشاره شده، مخصوصاً مفهومی كه ما در كتاب
(خدمات متقابل اسلام و ایران) از آن یاد كرده ایم.
18. در آزادی عقیده فرق است میان عقاید مذهبی و عقاید
سیاسی. از نظر آزادی عقیده در قلمرو اسلام، هر دو جهت باید مورد
بحث قرار گیرد.
19. در ورقه های «شك» صفحه ی 2 نقل كردیم كه علی علیه السلام آنگاه
كه گفت از من هرچه می خواهید بپرسید و مردی در قیافه ی مهوّده ی عرب
بپاخاست و متجاسراً گفت:
ایّها المدّعی ما لایعلم و المقلّد ما لایفهم،
اناالسائل فاجب! اصحاب ناراحت شدند و خواستند اذیتش كنند علی
فرمود:
«دعوه و لا تعجلوه، فانّ الطیش لایقوم به حجج اللّه ولا به تظهر
براهین اللّه» . ثم التفت الی الرجل و قال له:
«سل بكل لسانك و ما فی
حوائجك فانّی اجیبك» . ثم سأله الرجل فاجابه، فحرّك الرجل رأسه و
قال: أشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّداً رسول اللّه