خلاصه ی مطلب درباره ی آزادی معنوی كه در نمره ی 2 گفته شد: .
الف. انسان یك موجود مركب است و به حسب خلقت یك تضاد
درونی دارد و پیوسته در كشمكش است.
از اینجا شروع می كنیم كه انسان- لااقل بعضی انسانها- با همه ی میل و
اشتیاق فراوانی كه به تهیه ی وسایل مادی زندگی دارد، حاضر نیست به قیمت
زیر بار منت رفتن كه یك امر معنوی است بپذیرد (شعر منسوب به مولی ،
حكایت (گلستان) ، سه جمله ی مولی ) . ولی آزادی معنوی تنها این نیست كه
انسان از زیر بار منتِ غیرآزاد باشد؛ به طوركلی از هر
جلد یك . ج1، ص: 107
چیز دیگر ولو مال و ثروت كه بخواهد انسان را اسیر خود كند باید آزاد
بشود (شعر مولوی: بند بگسل. . . ) . درحقیقت انسان آنوقت می تواند از منت
انسانها و از قید مال و ثروت آزاد باشد كه از حكومت حرص و خشم و
شهوت آزاد باشد
(الطّمع رقٌّ مؤبّدٌ،
الدّنیادار ممرٍّ. . . ، حكایت رسول اكرم و
مردی از اصحاب صفّه) .
اینجاست كه آیه ی
«نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی» ، داستان آدم و بهشت، داستان
مجنون و شتر به یاد می آید.
«اَفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ. . . » .
دلایل شخصیت مركب انسان: غیر از مسأله ی منت، قضاوت درباره ی خود،
موعظه ی خود، ملامت خود، مجازات خود بهترین دلیل است.
خسران عظیم این است كه. . . (شعر مولوی درباره ی مولی ) .
برخی افراد را سراغ داریم كه خودشان در زندان ساخته ی خودشان هستند،
مقید و محصورند از ناحیه ی خودشان كه در مجالس طوری وارد و خارج
شوند و بنشینند كه خیلی بزرگ جلوه كنند. آنوقت چه تكلفاتی به خود
می دهند، چقدر خودشان را رنج می دهند یعنی فكر و نقشه ی خود را صرف
می كنند، چقدر محرومیت برای خود از این لحاظ به وجود می آورند!
دیگری به واسطه ی همین اسارت معنوی و جلب احترامات، نوعی لباس
می پوشد و كفش به پا می كند و عصا و ردا می پوشد و عمامه به سر
می گذارد كه جز زجردادن به خود نیست. به قول معروف آن عمامه اگر به سر
دزد گذاشته شود به اقرار می آید، از هر سلام نكردن دیگران یك فشار بر او
وارد می آید و خونش مسموم می شود. دیگری اسیر عرف و عادات است
یعنی فكرش اسیر است و خرافی است.
جلد یك . ج1، ص: 108