در سوره ی مباركه ی بقره می فرماید:
لا اِكْراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ
الْغَیِّ. در توضیح و تفسیر این آیه نظرات مختلفی است. بعضی گفته اند این
همان اصل آزادی عقیده ی مذهبی است كه امروز جزء حقوق بشر شناخته
شده است، پس اسلام طرفدار آزادی عقیده است. بعضی دیگر گفته اند كه این
آیه با آیات جهاد نسخ شده است.
حقیقت این است كه نه این آیه با آیات جهاد نسخ شده است و نه مفاد آن
عین مفاد ماده [] اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است كه
جلد یك . ج1، ص: 84
می گوید عقیده ی
مذهبی باید آزاد باشد.
در اینجا راجع به دو مطلب باید صحبت كرد: یكی اینكه تاریخ پیشرفت
و رشد اسلام چگونه بوده است و اسلام این رشد سریع را كه یك شبه ره صد
ساله رفت و مخالفین از این جهت در خود احساس حقارت می كنند به
واسطه ی چه عاملی و در دامن چه شرایطی انجام داد؟ و البته این یك مسأله ی
تاریخی است. مطلب دیگر اینكه نظر اسلام و طرز تفكر اسلامی درباره ی
آزادی عقیده چیست؟ اما راجع به مطلب اول كافی است كه تاریخ حیات
پیغمبر را در دوره ی رسالت از اول تا آخر تحت نظر بگیریم، معلوم خواهد شد
كه اسلام در حالی كه زر و زور در جهت مخالف بود رشد كرد و توسعه
یافت، و زر و زور كه بعدها پیدا شد در اثر عقیده و ایمان بود؛ پیغمبر مردمی
را با تطمیع یا تهدید دور خود جمع نكرد. تابلوهای تاریخی عقیده و ثبات و
استقامت مسلمین در صدر اسلام در جهان بی نظیر است. در جنگهای زمان
خلفا نیز افرادی آن جنگها را بردند كه قائم اللیل و صائم النهار بودند.
از همه بالاتر اینكه اسلام بر ملل متمدن و با سابقه ی فرهنگی كه علائق
آنها به تاریخشان مسلم بود فائق شد و طولی نكشید كه تفوق و نفوذ سیاسی
دستگاه خلافت از میان رفت و آن ملل از این حیث بلامانع بودند، معذلك با
اینكه تسلط سیاسی اعراب را از دوش خود برداشتند، تسلط معنوی اسلام را
پذیرفتند.
اما مطلب دوم: در اینجا در چند مطلب باید بحث شود: .
الف. چه چیزهایی قابل اكراه و اجبار هست و چه چیزهایی نیست؟ .
ب. در اموری كه می توان اكراه و اجبار به كار برد و می توان طرف را آزاد
گذاشت. آیا آزادی مطلقاً محترم و غیرقابل سلب است یا اینكه می توان در
مواردی جلو آزادی را گرفت؟ آن موارد چه مواردی است؟ آزادی [در] موارد
ذیل محدود می شود: .
1. آنجا كه آزادی فرد مخّل به آزادی دیگران و سلب كننده ی آزادی دیگران
باشد، در این گونه موارد می توان بلكه باید جلو آزادی فرد را
جلد یك . ج1، ص: 85
گرفت و او را
مجبور كرد.
2. در مواردی كه آزادی فرد برخلاف مصالح عالیه ی اجتماع باشد، دولت
كه حافظ مصالح عالیه ی اجتماع است حق دارد آزادیهایی را به نفع مصالح
عالیه ی اجتماعی محدود كند
[1]. البته این درصورتی عملی است كه درحقیقت
خود ملت این تصمیم را درباره ی خود بگیرد، یعنی قدرت دولت ناشی و
منبعث از ملت باشد و این تصمیم از نوع اراده ی اخلاقی فرد در مقابل
مشتهیات نفسانی خویش باشد. تعیین مرز آزادی فرد و قدرت دولت یكی از
مسائل اجتماعی مهم عصر ماست. نظام اجباری و مالیات اجباری از این
قبیل است.
3. آنجا كه حفظ آزادی فرد برخلاف مصالح مسلم شخصی خودش باشد
مانند موارد تعلیم و تربیت یا بهداشت و حفظالصحه، دراین گونه موارد، هم
تعلیم اجباری و هم بهداشت اجباری تجویز می شود. به قول مولوی:
طفل می لرزد ز نیش احتجام
مادر مشفق در این غم شادكام
افتخار دولت است كه با نیروی ژاندارم هم كه شده آبله و سرم ضددیفتری و
كزاز و سل و غیره را به مردم می زند.
پس آزادی در حدودی است كه اولاً رشد فرد و تكامل فرد را تأمین كند،
مثل آزادی فكر (نه عقیده) ، و دیگر مربوط است به سلیقه و ذوق و انتخاب،
یعنی درباره ی اموری است كه خوبِ آن امور آن است كه مورد پسند باشد،
مثل انتخاب لباس و مسكن و همسر و معاشر و بالاخره اموری كه مطلوب
از آنها خوشی و لذت آنی است و اگر نامطبوع باشد نقض غرض است
(رجوع شود به ورقه های «خانواده» ) . دیگر در مواردی است كه هرچند خوبی
بستگی به سلیقه ندارد اما مصلحت در این است كه در آن امر افراد مختار و
آزاد باشند و مصلحت
جلد یك . ج1، ص: 86
را با اختیار انتخاب كنند
[2]، مثل همه ی موارد تربیتی،
زیرا خوبی اخلاقی با اجبار سازگار نیست. دیگر مواردی است كه رشد و
پیشرفت و تكامل مردم در این است كه در آن كار آزاد و مختار باشند و اگر
مصلحت آنها را به زور به آنها بدهیم هیچ گاه صلاحیت استفاده از مصالح
خود را پیدا نمی كنند، مانند اینكه مردم باید با اراده و میل خود وكیل صالح
خود را انتخاب كنند و خودشان برسند به حدی كه وكیل صالح انتخاب كنند.
تحمیل وكیل ولو صالح اثرش این است كه هیچ وقت استعداد اجتماعی
مردم به فعلیت نمی رسد و تجربه ی اجتماعی و عقل تجربی اجتماعی پیدا
نمی كنند.
دیگر در موردی است كه هرچند مربوط به سلیقه نیست و از اموری كه
مصلحت متوقف بر انتخاب فردی باشد و یا از اموری كه رشد اجتماعی فقط
در زمینه ی آزادی پیدا می شود نیز نمی باشد ولی قدرت تشخیصی مافوق
تشخیص خود فرد وجود ندارد كه صلاحیت داشته باشد تكلیف معین كند،
پس عقیده و فكر هركس برای خودش باید محترم باشد. حقیقت این است
كه ریشه ی آزادی عقیده ی اروپایی همین قسم چهارم است، یعنی آزادی عقیده ی
اروپایی براساس نفی اعتقاد به دین و تشخیص ماوراء طبیعی است و الا با
فرض اینكه افقی مافوق عقل شخصی هست منطق آزادی منتفی است.
ج. اسلام كه می گوید در دین اكراه نیست از آن نظر می گوید كه قلمرو
عقیده و ایمان غیر از قلمرو زور است، یعنی زوربردار نیست. اسلام كه
می گوید
«لااِكراهَ فِی الدّین» منظور از «دین» پیروی عملی فقط نیست، عمل
را با ایمان توأماً می خواهد. مثل قانون دول نیست كه عمل- مثلاً مالیات-
بخواهد خواه مردم ایمان داشته باشند و خواه نداشته باشند، بلكه عمل را
فقط به شرط هماهنگی وجدان و قلب می پذیرد. و الا اگر به فرض محال
قابل اجبار بود، مثل علم و سلامت، می گفت
جلد یك . ج1، ص: 87
اجبار كنید.
اما طرفداران آزادی عقیده در امروز از آن جهت طرفدارند كه دین و ایمان
را یك امر شخصی و وجدانی و جزء عوارض زندگی می دانند، از خوبهای
مطلق كه با قطع نظر از پسند و خوشایند شخص خوب باشد نمی دانند، از
خوبهای نسبی كه خوب بودنش تابع پسند شخص است مانند موسیقی و
شعر و رنگ مبل و فرش می دانند؛ برای یك نفر دیوان سعدی و برای دیگری
دیوان حافظ لذت بخش است، یك نفر هم به هیچ كدام از اینها بلكه به هیچ
شعر و شاعری علاقه مند نیست. البته عقیده یعنی سلیقه در این امور آزاد
است؛ یكی از موسیقی غربی خوشش می آید، یكی از موسیقی شرقی، یكی
از فلان خواننده و دیگری از خواننده ی دیگر. در این گونه موارد هركس موظف
است كه دنبال دل خود برود. اینها امور اصولی كه وراء خوشایندها حقیقتی
و اثری داشته باشند نیست، امور فانتزی هستند كه اثرشان همان لذت
موقتی است كه انسان می برد. والا اگر مصلحت باشد و قابل اكراه و اجبار هم
باشد چه علتی دارد كه با علم و سلامت فرق داشته باشد.
د. اسلام نظیر یك تئوری كه یك فیلسوف در گوشه ی اطاق یا زیر كرسی
گفته باشد و كسی را به خود نپذیرد نیست، اسلام یك نقشه ی سازمان
اجتماعی است كه حداكثر كوشش را برای اجرا و پیاده كردن این نقشه به كار
می برد.
(شجاعت و
آزادی) .
هـ. اما اصل جهاد یعنی دفاع طبیعی ترین قانون اسلام است.
همان طوری كه زور در قلمرو منطق كارگر نیست منطق نیز در مقابل زور اثر
ندارد، زور را با زور باید جواب داد. مثل معروف كه می گوید:
«یك گره شاخ از دو متر دم بهتر است» مقصود این است كه در مقابل زور
اعتبار كارگر نیست. به قول مُشكان طبسی:
سیف و قلم گرچه هر دو كارگشایند
آنچه كند سیف با قلم نتوان كرد
«سیف» كنایه است از زور، و «قلم» كنایه است از منطق و استدلال.
اما جهاد تهاجمی. اول باید دید محیط تهاجم چه محیطی است.
جلد یك . ج1، ص: 88
یك
وقت هست خود محیط محیط آزادی است برای عرضه داشتن هرگونه
ایدئولوژی. آن طور كه می گویند الآن انگلستان این طور است. در هاید پارك
هر كسی هر عقیده ای را می تواند اظهار كند و تبلیغ كند. اعمال زور در این
محیطها منحصر است به ایجاد خفقان. یك وقت بر خود آن محیط یك
قدرت اهریمنی حكمفرماست كه مانع آزادی و عرض عقیده است.
اینجاست كه جهاد تهاجمی برای كوبیدن قدرت اهریمنی و بسط آزادی و
ایجاد محیط آزاد تجویز می شود. شاید منظور آیه ی كریمه ی
«وَ قاتِلوهُمْ حَتیّ لا
تَكونَ فِتْنَةٌ وَ یَكونَ الدّینُ كُلُّهُ للّهِ ِ» همین باشد كه موجبات فتنه وقوه های
اهریمنی را از بین ببرید و محیط را آزادكنید.
مسلمین در صدر اول نشان دادند كه قدرت اهریمنی را از بین می بردند
ولی مردم را به اختیار اسلام مجبور نمی كردند، مردم آزاد بودند كه دین خود
را داشته باشند و تحت آن شرایط كه آزادیها و محدودیتها داشت از قبیل عدم
لزوم جهاد، زكات و خمس، جواز خرید و فروش شراب و خوك و انجام
ازدواج بر طبق سنن خود [زندگی كنند] ، و یا اسلام اختیار كنند و جزیه
ندهند و مانند مسلمانان اولیه بدون تفاوت بوده باشند. هیچ قوم فاتحی
مانند مسلمین جوانمردانه و عادلانه با اقوام مغلوب رفتار نكرد.
و. اسلام برای اهل كتاب آزادی عقیده قائل است به معنی اینكه خود آن
عقاید را جرم نمی داند، اما شرك را و مادیگری را جرم و قابل تعقیب و حتی
اعدام می داند. از این جهت فرق است میان لامذهبی صرف یا عقیده ی
مادیگری و میان عقیده ی خاص مذهبی مثل یهودیت و مسیحیت و حتی
مجوسیت. رجوع شود به تفسیر (المیزان) ، جلد 2، صفحه ی 65- 70
[1] . مَثَل آزادی فرد برخلاف مصالح اجتماع، همان مثل آدمی است كه در كشتی نشسته و
می خواهد از آزادی خود استفاده كند و كشتی را سوراخ كند (مثال موسی و خضر) .
افرادی اگر بخواهند نوامیس اجتماع را از اخلاق و فرهنگ و تاریخ خراب كنند آزاد
نیستند.
[2] . به عبارت دیگر در مواردی كه خوب است اختلاف و تنازع باشد و انتخاب اصلح
صورت گیرد.