(معنی آزادی و
احتیاج به آن) .
1. معنی آزادی- و اینكه یكی از احتیاجات موجود زنده كه استعداد رشد
و كمال دارد (برخلاف جمادات) آزادی است- و فرق آن با فرهنگ و آموزش
و پرورش و با امنیت.
(دو ركن مثبت
و منفی
آزادیخواهی) .
2. اینكه آزادی دو ركن دارد: عصیان و تمرد، تسلیم و انقیاد. این البته از
جنبه ی حالت روحی انسان است از نظر آزادی، یعنی از جنبه ی آزادیخواهی و
اینكه نیازمند به پرخاشگری یك متمرد و یاغی و تسلیم یك عاشق و یك
سرباز باانضباط است، و به عبارت دیگر از نظر نبات و حیوان آزادی یعنی
عدم مانع فعالیت، و اما از نظر انسان كه خود پاسبان و مسؤول خویش
است، آزادی یعنی پرخاشگری از یك طرف و تسلیم و انقیاد و انضباط از
طرف دیگر، و
«لااله الاّ اللّه» شعار انسان بماهو مسؤول است.
(آزادی تنها
یك شعار و
حماسه نیست) .
3. آزادی تنهایك شعار و حماسه نیست، یك سلسله اصول و مبانی
اعتقادی و اجتماعی دارد كه بدون آن اصول و مبانی و بدون توجه به عوامل
واقعی آن یك شعار توخالی است.
(آزادی بر دو
قسم است) .
4. آزادی بر دو قسم است: معنوی و اجتماعی. به عبارت دیگر انسان
نیازمند به دو فضای باز است: درونی و بیرونی. آزادی معنوی عبارت است
از آزادی فكر از خرافات و اوهام و از تعصب و تحجر و آزادی اراده از
وابستگیهای پست و حیوانی. فكر آزاد، منطقی فكر می كند و اراده ی آزاد تعالی
دارد. فعلاً درباره ی عوامل اسارت معنوی بحثی نمی كنیم.
اما آزادی اجتماعی یعنی رهایی افراد از قید و بندها و محدودیتها
جلد یك . ج1، ص: 68
كه از
ناحیه ی افراد دیگر به وجود می آید. در ورقه های «آزادی معنوی» شواهدی
آوردیم درباره ی عنایت اسلام به آزادی اجتماعی.
عوامل اسارت
اجتماعی:
عوامل این اسارت بعضی مربوط است به سلب كنندگان حقوق، و بعضی
مربوط است به مسلوب الحقوق ها، و بعضی به سازمان اجتماعی. آنچه
مربوط است به سلب كنندگان، حس سودجویی است كه چاره اش نوعی
تربیت است كه مشتمل بر تهذیب نفس باشد و البته ما معتقدیم این گونه
تربیت منحصراً دراختیار ادیان است
[1]
و اما آنچه مربوط است به مسلوب الحقوق ها عبارت است از بی تفاوتی،
رخوت و سستی، ضعف و زبونی، دیگر بی خبری و ناآگاهی و بی اندیشگی.
و آنچه مربوط است به اجتماع عبارت است از تمركز قدرت و ثروت در
یك یا چند نقطه، قوانین مبتنی بر تبعیض، یا تبعیض عملی كه از تمركز
قدرت گروهی و رخوت و سستی گروهی دیگر پیدا می شود.
ارزش آزادی:
5. ارزش آزادی. ارزش واقعی آزادی به معنی سهمی كه این عامل در
سعادت انسان دارد به اندازه عوامل رشد و فرهنگ و امنیت نیست، ولی
ارزش این عامل از نظر كمیاب بودنش خیلی زیاد است. این موهبت را بشر
همیشه از هر موهبت دیگر كمتر داشته است. در عصر ما شعار و حماسه و
سخن آزادی هست ولی همه گندم نمایی و جوفروشی است.
بالاتر از
آزادی:
6. آنچه بالاتر از آزادی اجتماعی یعنی عدم تمانع افراد نسبت به یكدیگر
است، وحدت و صمیمیت و برادری وعواطف انسانی است.
اولین دعوت
اسلامی:
7. اولین دعوت اسلام، نفخه ی آزادی بود:
قولوا لا اله الاّاللّه
تفلحوا. .
مبارزه ی اسلام
با عوامل:
8. مبارزه ی دین با عوامل سلب آزادی معنوی از راه مبارزه با
(با عوامل)
جلد یك . ج1، ص: 69
هواپرستی است.
اسارت معنوی:
و شكی نیست كه در این جهت هیچ مكتبی چنین موفقیتی
را نداشته و ندارد.
مبارزه ی اسلام
با عوامل
اسارت
اجتماعی:
مبارزه ی دین اسلام با عوامل اجتماعی سلب آزادی، از ناحیه ی سودجویی
سلب كننده، برمی گردد به عوامل معنوی؛ و از ناحیه ی مسلوب الحقوق،
دستورهای روشن مطرود شمردن انظلام است؛ و از ناحیه ی اجتماع، دعوتهای
براساس تساوی طبقاتی و حق شركت در حكومت و غیره است.
مظاهر نفاق در
عصر ما:
9. مظاهر نفاق در عصر ما.
دو نكته در
نهضت آزادی
بخش اسلام:
10. در نهضت آزادی بخش اسلام دو نكته قابل توجه است: صداقت،
تسلط بر منهدم كردن ستاد و مركز ضدآزادی بشر و بلكه ایجاد وحدت و
صمیمیت.
شواهد آزادی
معنوی:
11. تفاوت آزادیی كه پیامبران به بشر دادند با آزادیی كه دیگران دادند در
این است كه آنها آزادی اجتماعی را توأم با آزادی معنوی دادند. پیغمبر اكرم
در جواب یكی از اصحاب صفّه كه گفت درحالتی هستم كه «قد عزلت نفسی
عن الدّنیا فاستوی عندی ذهبها و حجرها» فرمود:
صرت حرّاً. .
علی علیه السلام فرمود:
الدّنیا دارممرّ لادار مقرّ والناس فیها رجلان: رجل باع
فیها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها. .
امام صادق فرمود:
خمس خصال من لم یكن فیه شی ء منها لم یكن فیه
كثیر مستمتع اوّلها الوفاء، و الثانیة التّدبیر، والثالثة الحیاء، و الرابعة
حسن الخلق، والخامسة و هی تجمع هذه الخصال الحرّیّة. .
قرآن كریم:
اَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ. .
مولوی:
بند بگسل، باش آزادای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
هر كه را باشد طمع الكن شود
با طمع كی چشم دل روشن شود
پیش چشم او خیال جاه و زر
همچنان باشد كه موی اندر بصر
جلد یك . ج1، ص: 70
«مادر بتها بت نفس شماست» .
مرحباً بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی
علیهم الجهاد الاكبر. در حدیث است:
اشجع الناس من غلب هواه. .
مولوی در داستان معروف جوجی و قاضی كه به خانه ی جوجی رفته بود
و زن او را در صندوق كرده و به باربر داده بود و او در بین راه التماس می كرد
كه برو نوكر من را خبر كن كه مرا بخرد، می گوید همه ی ما در صندوق تن و
غرایز خود محبوس و زندانی هستیم، باید ما را بخرند و از این زندان آزاد
كنند.
مولوی در داستان معروف امیر علیه السلام و كافری كه آب دهان به روی مولی
انداخت می گوید:
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر قول من باشد گوا
رخت خود را من ز ره برداشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم
جز به یاد او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد سر خیل من
خشم بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را من بسته ام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زده است
خشم من بر من چو رحمت آمده است
[1] . اسلام، هم به ستمگر می گوید نكن و هم به ستمكش می گوید نكش، و در هر دو جا
موفق بوده است، ولی مكاتب مادّی تنها به ستمكش می تواند بگوید ستم نكش، و
می تواند غیرت و عقده ی حقارت او را تحریك كند اما نمی تواند به ستمگر بگوید نكن.