1. هر چیزی در این جهان هدف و آرمانی دارد. لااقل این قاعده در
جریانهای اجتماعی بشر هست. ظهور پیامبران و رسالت آنان براساس چه
هدف و آرمانی بوده است و چه خلئی را در زندگی بشر خواسته اند پر كنند؟ .
نمی خواهیم درباره ی نظر دیگران در این موضوع بحث كنیم، می خواهیم
در این باره بحث كنیم كه خود پیامبران در این زمینه چه ادعایی داشته اند و
چه آرمان و هدفی را ابراز داشته اند؟ سپس ببینیم آیا آرمان و هدفی كه آنها
برای خود معرفی كرده اند هدف و آرمانی است كه فقط از آنها ساخته است و
از دیگران و از نیروی دیگری غیر از نیروی آنان (یعنی دین) تحقق بخشیدن
و عملی ساختن آن هدف و آرمان میسر نیست یا هست؟ بدیهی است كه اگر
از غیر آنها ساخته باشد و بهتر هم ساخته باشد دلیلی بر صحت دعوای آنها
نیست ولی اگر واقعاً فقط آنها و وابستگان به آنها هستند كه تحقق بخش این
آرمان و آرزو می باشند و بدون آنها محقق نمی شود جا دارد كه به حقانیت
دعوای آنها اذعان كنیم.
پس، از خودشان بپرسیم و لااقل قرآن را به عنوان سخنگوی همه
رسالتها بپذیریم. قرآن، هدف انبیاء را در دو قسمت اصلی خلاصه می كند:
دعوت به خدا و اینكه خدا را حاكم بر ضمیر مردم قرار دهند و توحید را در
عمق وجدان مردم وارد كنند و بشر را در یك خط سیر معنوی به سوی
خداوند بكشانند، و دیگر برقرار ساختن عدل در میان مردم.
البته مسأله تزكیه و تهذیب نفوس و اخلاق مردم و همچنین عبادت و
پرستش هم هست. اما هم تهذیب نفس و هم عبادت مقدمه است برای
تقرب به حق از یك طرف و برقراری عدالت از طرف دیگر.
البته می توان گفت هدف انبیاء این است كه مردم سعادتمند شوند
جلد یك . ج1، ص: 47
ولی
سعادت را به عنوان هدف خاص انبیاء نمی توان ذكر كرد، تمام كسانی كه به
نوعی به بشریت خدمت كرده و می كنند در راه سعادت بشریت گام
برمی دارند. حكما، فلاسفه، سیاستمداران خیرخواه، مخترعین و مكتشفین،
علما و محققین، سربازان و مدافعان جنگی، همه به نوعی در راه سعادت
بشریت گام برمی دارند. اما سخن در نوع حركتی است كه پیامبران برای
سعادت بشریت انجام می دهند.
اگر نوع وظیفه و هدف و آرمان آنها را در نظر بگیریم، دو چیز بیشتر
نیست. یكی دعوت به حق و بیداركردن غریزه دینی و الهی است و
پیونددادن بشر با ابدیت است و اینكه در ماوراء جهان متغیر و فانی جهان
ابدی با یك سلسله نظامات دیگر وجود دارد، و بشر برای بقا آفریده شده نه
برای فنا، بشر از خدا آمده و به سوی خدا بازگشت می كند.
این موضوع البته در تعلیمات پیامبران اصالت دارد، و البته ایمان به
جهان ابدیت و به مبدأ كامل الذات علیم و حكیم در تأمین هدف دوم
پیامبران مؤثر است بلكه یگانه عامل مؤثر است، و بدون این آن یكی عملی
نیست، یعنی برقرار ساختن هدف اول در برقراری هدف دوم مؤثر است، و
مقدمه اوست ولی نه اینكه هدف اصلی عدالت اجتماعی است و ایمان به
جهان ابدیت مقدمه وصول به عدل اجتماعی است و به خاطر اوست،
همچنان كه عدل اجتماعی نیز شرط وصول به هدف اول است زیرا عدالت
اجتماعی شرط زندگی و رفاه نوع بشر است و تا عدل اجتماعی برقرار
نباشد، امكان عبادت، تهذیب اخلاق، تعلیم و تعلم و تفكر و توازن روحی
كه مقدمه توجه به حق است ضعیف است.
برقراری عدالت اجتماعی متوقف بر دو چیز است: اول وجود مقررات
عادلانه و از آن مهمتر و بالاتر اجرای عدالت.
اینكه در قرآن دارد
«لِیَقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» تنها این نیست كه پیامبران
مبیّن قوانین عادلانه هستند و عدالت را توضیح داده اند، بلكه
جلد یك . ج1، ص: 48
این است كه
اولاً قانون عادلانه را بیان كرده اند، ثانیاً ایمان به عدالت را در مردم ایجاد
می كنند و عدالت را به صورت یك امر مقدس و مورد اعتراف ضمیر و
وجدان قرار می دهند و ثالثاً خود در عمل مقتدا و پیشوا و محرك دیگران به
سوی عدالت واقع می گردند (تا اینجا همه ادیان شریكند) و رابعاً حكومت
عادلانه برقرار می كنند و ضمانت اجرایی عدالت را نه تنها در ناحیه دلها بلكه
در ناحیه اجتماع و رهبری نیز به عهده می گیرند.
2. مسأله موعود ادیان و مهدی در اسلام بر این اساس است كه آن
حضرت مظهر عدل است، مصداق
«یملأ اللّه به الارض قسطاً و عدلاً»
است. در حدیث نبوی است:
لولم یبق من الدنیا الاّیوم واحد لطوّل اللّه ذلك
الیوم حتی یظهر. . .
این حدیث آرمان پیامبران را به صورت یك امر قطعی و واجب التحقق
در آینده جهان نشان می دهد.
3. مشخصات مهدویت در چند جمله خلاصه می شود: .
الف. او مظهر تام عدل است و برای اجرای این آرمان ظهور می كند. پس
از آنكه بر بشر ظاهر شد كه خود قادر نیست مجری عدالت باشد، یك انسان
فوق بشر معمولی آن را اجرا می كند.
ب. اجرای او به صورت تنها ایجاد عقیده در مردم نیست بلكه به صورت
به دست گرفتن زمام امور است.
ج
[1]
4. همان طوری كه معرفی حق، ایجاد ایمان محكم به حق و معاد از
حدود غیرپیامبران بیرون است، برقراری عدالت نیز چنین است.
اساساً خود این عنوان
«لِیَقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» اشعار دارد به اینكه این
هدف را غیر این طبقه قادر به تأمین نیست، زیرا اگر خود بشر قادر بود،
لزومی به رسالتهای الهی نبود. این مطلب باید در ابتدا بحث شود.
جلد یك . ج1، ص: 49
(آیا عدالت
مطلق است یا
نسبی؟ ) .
5. بحث مهمی كه درباره ی عدالت هست این است كه این آرزوی پیامبران
و مصلحان و حكیمان و این ایده آل روشنفكران و انسانها و صاحب دردها
آیا خود حقیقتی است كه باید به آن تحقق بخشید كه آن قطع نظر از افراد
بالخصوص و قطع نظر از شرایط مخصوص زمانی و
مكانی یعنی مجرد از زمان و مكان، آن چیز عدالت است. مقصود از «مجرد
از زمان و مكان» این است كه مثلاً یك خط یك متری در همه جا و همه
وقت یك متر است و شرایط زمان و مكان تأثیری در آن ندارد. چنین نیست
كه مثلاً در ایران یك متر 100 سانت است و در هندوستان مساوی است با
200 سانت و یا در قرون گذشته این كمیت با امروز متفاوت است، لااقل
نسبتش با سایر مقادیر یك نسبت ثابتی است. ممكن است شما بگویید اگر
عالم دائماً در حال انبساط یا انقباض باشد، یك متر این زمان با یك متر قرن
پیش و سال پیش و روز پیش متفاوت است. عرض می كنم لااقل نسبت
ثابت است، یك متر نصف دو متر و دو برابر نیم متر است و همچنین است
اعداد، وضع مطلقی دارند.
6. در وصف نسبیت اخلاق گفتیم كه امور نسبی از قبیل بزرگی و
كوچكی و دوری و نزدیكی و بالایی و پایینی، همیشه در مقایسه میان دو
شئ و با درنظرگرفتن مقیاس معینی درنظر گرفته می شود، برخلاف امور
مطلق از قبیل حجم و ابعاد در اجسام و وجود در مخلوقات؛ و گفتیم فرق
است میان امور اضافی به اصطلاح فلسفه از قبیل رازقیت و خالقیت و میان
امور نسبی از قبیل دوری و نزدیكی و حتی ابوّت و اخوّت.
(حقیقت عدالت) .
7. عدالت قطع نظر از اجتماع نیز مفهوم دارد، همان طوری كه حقوق نیز
مفهوم دارد. اسلام برای زمین و حیوانات نیز حق قائل شده است البته حق
«له» ، و اما حق «علیه» به مفهومی كه برای زمین و حیوان منشأ تكلیف بشود
نه. ولی لازمه حق «له» برای انسان، نوعی «علیه» برای جماد و حیوان است.
جلد یك . ج1، ص: 50
قهراً ظلم نیز اختصاص به انسان ندارد. این است كه عدالت قبل الاجتماع
نیز مفهوم دارد كه همان اعطاء كل ذی حق حقه [است. ] .
راه وصول به. عدالت:
8. برای عدالت دو چیز لازم است: بیداری و شعور ضعفا، نه تنها
احساس غبن بلكه انتخاب راه وصول از اتحاد و نظم و تشكیلات و
فراهم آوردن نیرو؛ دیگر ایمان اقویا. ماتریالیستها تنها به شعور و بیداری
ضعفا تكیه می كنند.
ولی حقیقت این است كه تفاوت راه انبیاء و دیگران این است كه [انبیاء]
عدالت را به عنوان یك ایده نه به عنوان كوشش برای زندگی بهتر جستجو
می كنند، هم ضعیفها [و هم ] قوی را مؤمن به عدالت می كنند، لهذا دور و
تسلسل ایجاد نمی شود. ماتریالیستها خواستند از راه الغاء مالكیت این دور و
تسلسل را از بین ببرند و ممكن نشد، شكل عوض شد.
البته در اسلام تنها به این اكتفا نشده كه عدالت ایده خالی باشد و مورد
احترام و تقدیس باشد، به علاوه دعوت به قوت و قدرت و وحدت كه
لازمه رسیدن به حقوق در فرض عدم ایمان قوی [اقویا] است نیز شده
است. به قول ویل دورانت هیچ دینی به اندازه اسلام پیروان خود را دعوت به
قوت و قدرت نكرده است.
در مكاتب ماتریالیستی و شبه ماتریالیستی حداكثر این بوده است كه
مبارزه با ظلم به وجود می آورد ولی قادر نیست عادل خلق كند، زیرا
عادل بودن به این است كه انسان با نفس خود نیز مبارزه كند و عدالت به
صورت ایده او درآید.
حقیقت این است كه عدالت و هر معنویت دیگری وابسته است به
سرسلسله ی آنها یعنی ایمان به خدا، ولی عدالت منفك از عشق به كمال مطلق
بلامفهوم است. رجوع شود به نمره 11.
نقص فلسفه ها و اعلامیه ها و قطعنامه ها درباره ی حقوق بشر در این است
كه قادر نیست ایمان به عدالت را به وجود بیاورد و عدالت را به صورت یك
ایده درآورد.
9. آرمان پیامبران تنها این نیست كه خود بخواهند عدالت را به
جلد یك . ج1، ص: 51
دست
خود تحقق بخشند بلكه بیشتر به این صورت است كه انسان را چنان بسازند
كه عدالت را ایده و آرمان خود قرار دهد و مؤمن به عدالت گردد.
10. معلوم شد نه علم و دانش اقویا و نه شعور بیدار و متشكل ضعفا
برای تحقق بخشیدن به این آرمان انسانی مفید و لااقل كافی نیست و قادر
نیست عدالت را كنترل كند. تنها چیزی كه قادر است ایمان به عدالت است.
علم فقط روشنایی است. به قول ویل دورانت در مقدمه (لذات فلسفه)
صفحه ماقبل آخر مقدمه:
«امروز فرهنگ ما سطحی و دانش ما خطرناك است، زیرا از
لحاظ ماشین توانگر و از نظر غایات و مقاصد فقیر هستیم، آن
تعادل ذهنی كه وقتی از ایمان دینی برمی خاست از میان رفته
است. » .
علم قادر نیست در انسان حس احترام به حقوق و عدالت ایجاد كند،
همچنان كه قادر نیست حس فداكاری و گذشت ایجاد نماید.
11. عطف به نمره ی 8، آیه ی
«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَیِّبَةً. . . » اشاره به این
است كه تمام میوه های پاك انسانیت چه به نام قانون و چه به نام اخلاق و
چه به نام فلسفه اجتماعی، از حق حاكمیت ملی و آزادی و مساوات و غیره،
فقط از درخت ایمان چیده می شود. علیهذا ایمان به عدالت بدون ایمان به
خدا مفهوم ندارد.
12. در ورقه های «اسلام و عدالت اجتماعی» شماره 14 گفتیم اقدامات
اسلام در زمینه ی تأمین عدالت اجتماعی در دو قسمت است. یكی در قسمت
وضع قوانین و ایجاد امكانات مساوی قانونی. در مالكیت، آزادی، حق
اشغال مقامات اجتماعی و مذهبی و قضائی و سیاسی و نظامی و حق
تعلیم و تعلم و كسب هنر و انتخاب شغل و حرفه همه را علی السویه قرار
داده است و بالعكسِ جامعه های اریستوكراسی تبعیض و تفاوتی از این
لحاظ قائل نشده است. به علاوه كار را وظیفه ی
جلد یك . ج1، ص: 52
عمومی قرار داده، تكالیف اعم
از عادی و غیرعادی نظیر سربازی و غیره را بر همه علی السویه نهاده است.
در مجازاتها هم امتیاز و تبعیض قائل نشده است
[2]
و دیگر در قسمت اجرائی. عمل رسول اكرم و امیرالمؤمنین و خلفای
راشدین و عمربن عبدالعزیز گواه این مطلب است.
13. عدل از نظر اسلام خود مقیاس است و به اصطلاح اصولیون در
سلسله علل احكام است نه در سلسله معلولات آنها. اهمیت مطلب در این
است كه از نظر اسلام عدالت مقیاس دین است نه دین مقیاس عدالت.
14. مولی مجسمه عدل و وجود موزون و میزان الاعمال و ترازوی
احدخوی بود. و قتل فی محرابه لشدة عدله. دشمن طاوس آمد پرّ او. . . او
موزون بودنش به جامعیتش بود كه شجاع بود و زاهد، عالم بود و متقی،
عابد بود و سرباز.
15. اشاعره كه مدعی هستند حق قراردادی است، نظیر سوفسطائیان
هستند كه حقیقت را نسبی می دانستند.
16. در (صافی) ذیل آیه ی كریمه
«وَالسَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمیزانَ» می گوید:
ای بالعدل كما قال صلی الله علیه و آله:
بالعدل قامت السموات والارض [3].
17. النساء آیه ی 135:
یا أیُّهَاالَّذینَ امَنوا كونوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ للّهِ ِ
وَ لَوْ عَلی أنْفُسِكُمْ أوِالْوالِدَیْنِ وَالْأقْرَبینَ إنْ یَكُنْ غَنِیّاً أوْفَقیراً فَاللّهُ أوْلی بِهِما.
مائده آیه ی 8:
یا أیُّهَاالَّذینَ امَنوا كونوا قَوّامینَ للّهِ ِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا
یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَانُ قَوْمٍ عَلی أنْ لا تَعْدِلوا اِعْدِلوا هُوَ أقْرَبُ لِلتَّقْوی . .
18.
ان فی العدل سعة، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق. .
19. علی تنها عادل نبود، عدالتخواه بود، عدالت ایده زندگی او بود،
همان طوری كه فرق است میان آزاد و آزادیخواه، و میان عالم و
جلد یك . ج1، ص: 53
علم خواه.
20. از نظر پیامبران عدالت ایده و آرمان بشری است و باید برای تحقق
بخشیدن به آن بكوشد و این خود انسان است (ولو به وسیله مرد ابرمرد) كه
باید آن نقش را عملی سازد ولی از نظر ماركسیسم و به اصطلاح سوسیالیسم
علمی این ماشین است كه خودبه خود و جبراً باید این وظیفه خطیر را انجام
دهد.
ممكن است بگویید از نظر عقاید مذهبی نیز انسان عهده دار این وظیفه
نیست، خدا عهده دار است. جواب این است: از نظر مذهب هرگز خدا
عهده دار وظیفه بشری كه در حدود مقدورات بشری است نمی باشد.
21. در مقدمه كتاب (این است مذهب من) ص 6 از قول گاندی نقل
می كند: «آیا روا نیست كه معتقد شویم هرقدر تمدن عظمت پیدا می كند
متمدن حقیرتر گردد؟ » .
ایضاً ص 12: «همه مردان بزرگی كه غرب آنها را سرمشق خویش ساخته
است، دیوانگان نابغه ای هستند كه سزاوار حجرند. تمدن غرب آكنده از نبوغ
و جنون است. » .
ص 14: «باید انتظار كشید تا تمدن غرب به تنهایی، خود در قبال
خویش حكم محكومیت خود را صادر كند. » .
وقتی انسان روح خود را از دست بدهد فتح دنیا به چه درد او می خورد؟ .
22. رجوع شود به ورقه های «عدالت و حكومت» و ورقه های «اسلام و
نیازهای امروز جهان» .
23. عدالت مقدسترین مقدسات بشر است، لااقل در مقدسات
اجتماعی از قبیل آزادی و دموكراسی و مساوات از همه مقدستر است زیرا
تأمین كننده همه ی آنهاست. عدالت عنوان تازه ای و آرمان تازه ای برای بشر
نیست، بشر همیشه عدالت را آرزو كرده و نسبت به ستمگری ابراز تنفر كرده
است.
24. مسأله این است آیا عدالت خود یك واقعیت است كه باید
جلد یك . ج1، ص: 54
برای
برقراری آن اقدام و فداكاری كرد و امری مقدس است و ارزش مافوق انسانی
دارد و انسانها شایسته است خود را فدای
[4]. . .
[1] . [در نسخه اصلی به همین صورت است. ]
[2] . در اسلام علاوه بر مناصب و مقامات، احترامات نیز باید علی السویه رعایت شود.
پیغمبر چنین می كرد. لهذا القاب باید متساوی و متقارب باشد.
[3] . آیه ی كریمه:
«شَهِدَاللّهُ أنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» مفید این معنی
است.
[4] . [یادداشت استاد شهید در اینجا ناتمام مانده است. ]