در
کتابخانه
بازدید : 552659تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Expand اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. اول باید انقلاب را تعریف كنیم، سپس انواع انقلابها را توضیح دهیم و سپس درباره ی علل و انگیزه ها و موجبات انقلاب بحث نماییم.
اما تعریف: انقلاب به حسب مفهوم لغوی پشت و رو شدن و یا دگرشدن است. تعبیر «انقلب علی وجهه» یعنی پشت و رو شد و برگشت و تغییر جهت داد. انقلبتم علی اعقابكم، فانقلبوا بنعمة من اللّه و فضل، قالوا انّا الی ربنا منقلبون، و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون، و قلّبوا لك الامور، فاصبح یقلّب كفّیه، قد نری تقلّب وجهك فی السماء فلنولّینك قبلة ترضیها، و تقلّبك فی الساجدین.
مجموعاً در قرآن كلمه ی «انقلاب» مفهوم «برگشتن» داخلی یك شی ء را می فهماند، یعنی عوض شدن جهت رو و پشت یا زیر و زبر را، و با رجوع فرق دارد. برگشتن سنگ از هوا رجوع است ولی انقلاب نیست.
انقلاب در فقه و فلسفه اصطلاح خاص دارد غیر از اصطلاح لغت كه قرآن هم بر همان اصطلاح جاری است. در فقه در كتاب طهارت، انقلاب و استحاله را از مطهرات می شمارند. در باب استحاله می گویند: كالعذرة تصیر تراباً و الخشبة المتنجسة اذا صارت رماداً او الماء المتنجس بخاراً و الكلب ملحاً و هكذا كالنطفة تصیر حیواناً و الطعام النجس جزءً من الحیوان. و در باب انقلاب می گویند: كالخمر ینقلب خلاًّ سواء كان بنفسه او لعلاج (عروة الوثقی باب مطهرات) .
سید در مسئله ی 5 مطهرات عروة می گوید: الانقلاب غیر الاستحالة، اذ لا تتبدل فیه الحقیقة النوعیة بخلافها و لهذا لا تطهر المتنجسات به و تطهر بها.
ولی آقای حكیم در مستمسك می گوید: با انقلاب هیچ چیز پاك نمی شود حتی نجاسات، و طهارت خمر منقلب به خلّ استثناست. و
جلد دهم . ج1، ص: 70
در تحریرالوسیله استحاله و انقلاب خمر به خلّ را در یك مقوله قرار داده و گویی نظر بر این است كه انقلاب الخمر الی الخلّ نیز نوعی تبدل حقیقت است، پس استثنا نیست.
فلاسفه اصطلاحاً تغییر كیفی را استحاله می نامند و انقلاب را تغییر ماهوی- برعكس اصطلاح امثال سید در عروة الوثقی- و بنا بر اصالت ماهیت، انقلاب ذات را محال می دانند و لهذا تغییر ماهوی و كیمیاوی عناصر به یكدیگر را طرفداران اصالت ماهیت محال می دانستند برخلاف اصالت وجودی ها، بلكه طبق نظر اصالت وجودی ها هر حركت اشتدادی مستلزم انقلاب آناً فآناً ماهوی است:

كون المراتب فی الاشتداد- انواعاً استنار للمراد (منظومه سبزواری) .
سید صدرالدین دشتكی در «وجود ذهنی» به نوعی انقلاب و تغییر ذاتی و ماهوی قائل است: و قیل بالانفس و هْی انقلبت (منظومه سبزواری) .
ولی انقلاب در عصر ما یك مفهوم اجتماعی پیدا كرده است كه با اصطلاحات فلسفی نزدیك است- نه با اصطلاح لغوی یا فقهی- و آن عبارت است از تغییر بنیادی در جامعه، یعنی دگر شدن جامعه از بن و از بیخ و از اساس. به عبارت دیگر درهم ریختن نظم حاكم هرگاه با شدت و سرعت و مقرون به نوعی عصیان و تمرّد و انكار و نفی و طرد باشد؛ یعنی گروهی علیه گروهی دیگر [قیام می كند] كه نظم حاكم قائم به آنهاست و آنها آن نظم را حفظ كرده اند و آن نظم آنها را و وضع آنها را؛ قیام انقلابی با زور و عنف آن نظم را برای جایگزین كردن نظم دیگری برهم می زند.
پس انقلاب نوعی عصیان و طغیان است علیه نظم موجود و وضع حاكم به منظور برقراری نظمی و وضعی مطلوب. پس انقلاب مبتنی است بر نارضایی و خشم از وضعی و آرزو و طلب وضعی دیگر.
ولی صرف نارضایی از وضعی و آرزوی وضعی دیگر كافی نیست، بلكه انكار و نفی وضع حاضر ضروری است، همچنان كه
جلد دهم . ج1، ص: 71
طلب و جستجو و تلاش و جهاد برای وضعی دیگر ضرورت دارد.
علیهذا ممكن است نارضایی و حتی خشم باشد اما مقرون به تسلیم و تمكین، همچنان كه ممكن است آرزو باشد اما مقرون به سكون و سكوت و حدیث نفس و رؤیا.
اینجاست كه ارزش مكتب و ایدئولوژی روشن می شود. تنها آن ایدئولوژی می تواند مفید و انقلابی و راهگشا باشد كه عنصر انكار و نفی و طرد در متن تعلیماتش قرار گرفته باشد. فرق اسلام و مسیحیت در همین جاست كه اسلام مشتمل بر جهاد و امر به معروف و نهی از منكر است كه عنصر شورش و هجوم بر وضع موجود است و مسیحیت فقط دم از صلح و سازش با هر وضعی می زند.
اقبال در مورد خصلت انقلابی قرآن می گوید:

نقش قرآن چونكه در عالم نشست
نقشه های پاپ و كاهن را شكست
فاش گویم آنچه در جان مضمر است
این كتابی نیست چیز دیگر است
چونكه در جان رفت، جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
انقلاب در مفهوم اجتماعی اش اولاً ارادی است و لهذا دیگر مفهوم فعل لازم را ندارد، مفهوم فعلی متعدی را دارد، می گوییم انقلاب كرد نه اینكه منقلب شد. ثانیاً در جهت تكامل اطلاق می شود نه در هر عوض شدنی، كه دگرگونی در جهت سقوط، انقلاب نامیده نمی شود. ثالثاً بر نوعی نفی و انكار و عصیان استوار است.
اقسام انقلاب:
انقلاب یا فردی است یا اجتماعی، یعنی یا فرد انقلاب می كند و یا جامعه. انقلاب فردی یا حیوانی است یا انسانی. هر عشقی خود نوعی انقلاب است، و بحث است درباره ی عشق كه آیا ماهیت حیوانی دارد یا انسانی؟ بوعلی رساله ای دارد در عشق و ملاصدرا فصل مبسوطی در اسفار در این باره دارد كه قسمتهایی را از شیخ اقتباس
جلد دهم . ج1، ص: 72
كرده است و ما وارد بحث آن نمی شویم.
آنچه امیر خجستانی گفت كه از دیوان حنظله ی بادغیسی متأثر شده است كه:

مهتری گر به كام شیر در است
شو خطر كن ز كام شیر بجوی
یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
نوعی انقلاب به اصطلاح وهمی بود (برزخ میان حیوانی و انسانی) .

توبه خود نوعی انقلاب انسانی است. توبه انقلاب وجدان اخلاقی و انسانی انسان است علیه حیوانیت و سبعیت او. از نظر فردی انقلابها گاهی خشمی است یعنی ناشی از عقده هاست كه نوعی انفجار عقده است، و گاهی انقلاب جاه طلبی است كه در امیر خجند نمونه اش را دیدیم، و گاهی فكری و فرهنگی است كه در برخی افراد طالب علم نمونه های عجیبی دیده می شود كه همه چیز را فدای علم می كنند، و گاه وجدانی و فطری و الهی است مثل توبه [1].
ولی اگر در تعریف انقلاب، تكامل را داخل كنیم، انقلابِ خشمی و جاهی انقلاب نیست، بعلاوه جنبه ی انتخابی و ارادی ندارد، ولی البته عصیان هست، عصیان عقده های مكتوم علیه نظم حاكم بر شعور ظاهر وسیله ی وجدان معقول و تلقین و تقلیدها و عادات اجتماعی.
2. از نظر تحلیل ماهیت انقلاب، هر انقلابی بر نوعی «نه» و نفی و انكار و عصیان و طغیان استوار است و بعلاوه انقلاب، برهم زدن یك نظم حاكم است برای برقراری نظم و ضابطه و قاعده ای عالیتر. از این رو انقلاب خشم و شهوت و جاه تحول هست ولی انقلاب نیست. پس معلوم شد انقلاب علاوه بر ارادی بودن و تقدس و تعالی داشتن، ركن سومی دارد و آن نفی و انكار وضع موجود است. هر انقلابی نوعی عصیان و تمرّد و طغیان است علیه وضع حاكم موجود و مسلط.

علیهذا شورش فكری علیه خرافات و عادات جاهلانه، انقلاب است.

جلد دهم . ج1، ص: 73
سقراط از این جهت یك مرد انقلابی بود.
توحید اسلام، نفی و اثبات است، كفر به طاغوت و ایمان به اللّه است. از این جهت است كه ایمان اسلامی یك ایمان انقلابی است، طغیان علیه نظم طاغوتی حاكم بر روح و بر جامعه برای برقراری نظم الهی بر روح و یا بر جامعه.
در سخنرانیهای مسجد فرشته گفتیم كه صرف نارضایی و خشم برای انقلاب كافی نیست، روحیه ی تعرض و تهاجم و نفی و انكار لازم است. اینجاست كه نقش مكتب ظاهر می شود. اسلام مشتمل بر عنصر شورش و تعرض است و آن عبارت است از فرمان جهاد و فرمان امر به معروف و نهی از منكر.

[1] جمله ی نهج البلاغه در باب توبه راجع به اذابه ی لحم و چشاندن رنج طاعت، و همچنین داستان آخوند ملاحسینقلی همدانی.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است