در
کتابخانه
بازدید : 30402تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در اینجا می خواهم تاریخچه ای راجع به این فكر كه دین احتیاج دارد به تجدید و به احیاء ذكر كنم، ولی تاریخچه ای تأسف آور است.
یادم هست از سابق كه مكرر مضمون این حدیثِ منسوب به رسول اكرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را دیده بودم كه در هر صد سال یك بار یك نفر پیدا می شود كه دین را تجدید و احیاء می كند. عبارت حدیث این است: «اِنَّ اللّهَ یَبْعَثُ لِهذِهِ الْاُمَّةِ عَلی رَأْسِ كُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَها دینَها» خداوند بر سر هر یك سده، بر سر هر صد سال، یك نفر را می فرستد كه وی دین این امت را تجدید كند. مضمون این حدیث را مكرر در كتب دیده ام، حتی در كتبی كه بعضی از علمای خودمان نوشته اند. حساب كرده اند كه مثلاً بعد از سده ی اول یعنی قرن دوم كی مجدّد دین شد، اول قرن سوم كی مجدّد دین شد، همین طور حساب كرده اند تا زمان ما. خواستم ببینم این حدیث اصلش از كجاست؟ اساسی دارد؟
قبل از اینكه تحقیق بكنم باور نمی كردم كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله یك همچو جمله ای را فرموده باشد، ولی باز هم تحقیق كردم. در تحقیق معلوم شد: اما در طرق شیعه كه اساساً این حدیث نیامده است. در عین حال بعضی علمای شیعه روی این حدیث بحث كرده اند و حساب هم كرده اند. آنجایی كه یادم بود- كه در بیست و چند سال پیش یعنی سالهای اول تحصیلم در قم دیده بودم- منتخب التواریخ مرحوم حاج ملاهاشم خراسانی بود. آنجا رفتم گشتم و پیدا كردم، دیدم ایشان از مستدرك حاجی نوری نقل می كند، حاجی هم از یكی از كتب اهل تسنن نقل می كند. این بهترین دلیل است كه در هیچ یك از كتب شیعه چنین حدیثی نیست. اگر می بود حاجی نوری، محدث متتبّع، از آنجا نقل می كرد. بعد با كمك یكی از دوستان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 496
بالاخره در سنن ابی داود پیدا كردیم. سنن ابی داود یكی از صِحاح ستّه ی اهل سنت است. در آنجا این حدیث پیدا شد. معلوم شد در بعضی كتب دیگر حدیث اهل تسنن هم هست مثل مستدرك حاكم. شاید او هم از سنن ابی داود نقل كرده است. این حدیث به عین این عبارت بود: اِنَّ اللّهَ یَبْعَثُ لِهذِهِ الْاُمَّةِ عَلی رَأْسِ كُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَها دینَها.
از نظر سند این حدیث، آن كسی كه از رسول اكرم صلی الله علیه و آله این حدیث را نقل كرده است ابوهریره است، همان وَضّاع و كذّاب معروف. در سایر افرادی كه از ابوهریره نقل كرده اند موفق نشدم تحقیقی بكنم كه آنها چه جور اشخاصی هستند. بنابراین حدیثی است كه راوی و ناقل آن ابوهریره است. این، وضع سند این حدیث.
آیا این حدیث قطع نظر از سندش، از لحاظ متن و مضمون تطبیق می كند با تاریخ یا نه؟ یعنی اگر راستی ما در تاریخ اسلام بگردیم واقعاً همین جور است؟ در سر هر صد سال یك احیای فكر دینی صورت گفته است؟ یا به تعبیر آن حدیث، یك تجدیدی در دین شده است؟ می بینیم با تاریخ هم جور در نمی آید. ولی از آن طرف بعضی از علمای اهل تسنن نشسته اند و حساب كرده اند یعنی حساب تراشیده اند كه در اول قرن دوم فلان كس، در اول قرن سوم فلان كس، در اول قرن چهارم فلان كس دین را تجدید و احیاء كرده است. عجیب تر این است كه بعضی علمای شیعه هم به جای اینكه بگویند این حدیث از ابوهریره و بی اعتبار است و با تاریخ هم تطبیق نمی كند پس باید دور بیندازیم و اگر از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله بود در اخبار اهل بیت هم اثری از آن پیدا می شد، آن را مسلّم پنداشته و به حساب تراشی پرداخته اند. من نمی دانم چقدر مضمون این حدیث با روحیه ها موافق بوده و خوشایند آمده است كه در عین ضعف سند و ضعف مضمون، بعضی از علمای شیعه نشسته اند و حساب كرده اند یعنی حساب تراشیده اند و گفته اند مصداق این حدیث در اول قرن دوم حضرت باقر علیه السلام است، در اول قرن سوم حضرت رضا علیه السلام، در اول قرن چهارم كلینی، در اول قرن پنجم سید مرتضی یا شیخ مفید، در اول قرن ششم شیخ طبرسی صاحب مجمع البیان، در اول قرن هفتم خواجه نصیرالدین طوسی، در اول قرن هشتم علامه ی حلّی، در اول قرن نهم شهید اول، در اول قرن دهم محقق كَرَكی، در اول قرن یازدهم شیخ بهایی، در اول قرن دوازدهم مجلسی، در اول قرن سیزدهم وحید بهبهانی، در اول قرن چهاردهم میرزای شیرازی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 497
اولاً اینها بسیارشان با اول قرنها درست وفق نمی دهد. خواجه ی طوسی را نمی توان مجدّد قرن هفتم شمرد، زیرا تولد خواجه در اوایل قرن هفتم است و ظهور و نبوغش در نیمه ی قرن هفتم، وفاتش در نیمه ی دوم آن قرن (سال 672) . و ثانیاً چرا حضرت صادق علیه السلام جزء مجدّدین شمرده نشود؟ آیا فرصتی كه نصیب ایشان شد كمتر بود از فرصتی كه مثلاً نصیب امام باقر علیه السلام شد؟ و آیا علت اینكه آن حضرت از قلم افتاد جز این است كه با آن حساب ساختگی جور درنمی آید؟ در میان ائمه ی اطهار علیهم السلام دو نفرشان بیش از دیگران باید «مجدّد» شمرده شوند: امام حسین و امام صادق علیهما السلام. هركدام از این دو بزرگوار از جنبه ی خاصی توفیق تجدید و احیاء پیدا كردند. ولی چون با آن حساب ساختگی جور نمی آمده، از قلم افتاده اند.
همچنین بسیاری از علما را جزء مجدّدین حساب كرده اند و بسیاری از علمای دیگر را حساب نكرده اند و حال آنكه آن حساب نكرده ها كه گناهشان این بوده است كه در وسط قرن بوده اند احیاناً بیشتر خدمت كرده اند. مثلاً شیخ طوسی اینجا از قلم افتاده است، در صورتی كه شاید در میان علمای اسلام به اندازه ی شیخ طوسی كسی خدمت نكرده است و شاید یكی دو نفر به ایشان برسند. شیخ مرتضی انصاری نیز از قلم افتاده است.
عجب تر اینكه بعضی مانند همان صاحب منتخب التواریخ یك سلسله ی دیگر از خلفا و سلاطین را به عنوان تجدیدكنندگان دین حساب كرده اند. این دیگر خیلی مضحك است. می گوید: در اوایل قرن دوم عمر بن عبدالعزیز دین را تجدید كرد و در اول قرن سوم مأمون، در اول قرن چهارم المقتدر، در اول قرن پنجم عضدالدوله ی دیلمی، در اول قرن ششم سلطان سنجر سلجوقی، در اول قرن هفتم هلاكوخان مغول، در اول قرن هشتم شاه خدابنده كه آن هم از مغول است، در اول قرن نهم امیر تیمور گوركانی، در اول قرن دهم شاه اسماعیل صفوی، در اول قرن یازدهم شاه عباس صفوی، در اول قرن دوازدهم نادرشاه افشار، در اول قرن سیزدهم هم فتحعلیشاه.
اینها مجدّدین و محیی های اول قرنهایی هستند كه در اسلام پیدا شده است. این دیگر چیزی است كه باید گفت: «لایَرْضی بِهِ شیعیٌّ وَ لا سُنّیٌّ» نه با عقاید شیعه جور درمی آید و نه با سنّی، نه با تاریخ نه با هیچ چیزی. جای شكرش باقی است كه چنگیزخان مغول 52را از مجدّدین اسلام به حساب نیاورده اند. مثل اینكه اگر كسی به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 498
نام دین ریاست پیدا كرد و زعامت پیدا كرد و قدرتی پیدا كرد و پولی پیدا كرد، پس دین احیاء شد! نه آقا! احیای دین و قدرت دین تابع این است كه مردم چه اندازه به آن دین عمل بنمایند، چه اندازه به مقتضای آن دین رفتار بكنند. این، زنده بودن دین است.
باید گفت خود این فكر یكی از آن سمومی است كه در افكار مسلمین وارد شده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است