شراب را برای تولید شور و نشاط و مستی و كیف و حال
می خورند. گو اینكه بعضی درجه شان از این هم پست تر است و برای
رفع مزاحمت عقل و فراموش كردن افكار خود می خورند و بعضی
برای اینكه در تصمیم زشت خود باقی بمانند و وجدان و عقل سر از
گریبانشان در موقع عمل در نیاورد می خورند، مثل اینكه كسی كه
قصد دزدی دارد اول پاسبان را بكشد و یا در زنجیر كند و یا در اتاقی
محبوس سازد و بعد وارد عمل جنایت شود. به هرحال آنهایی كه فقط
برای كیف و حال می خورند، بیچارگانی هستند كه از كیف و حال و
نشئه ای كه از داخل وجود خود می توانند ایجاد كنند غفلت دارند و
نمی دانند كه عالیترین كیفها و لذتها و نشئه ها را از تكمیل نفس خود
جلد ششم . ج6، ص: 32
می توان در خود ایجاد كرد، این حرارت و گرمی و سرخوشی را به
وسیله ی دیگر و بهتر می توان ایجاد كرد. علت اینكه در شریعت با
شراب مبارزه شده، یكی این است كه او را متوجه كیف و حالی عالیتر
بكنند. مثنوی در جلد پنجم، صفحه ی 529 در ضمن حكایت زاهدی كه
سبوی شراب امیری را به عنوان نهی از منكر شكست، خطاب به امیر
- كه البته خطاب به نوع انسان است- می گوید:
ای همه دریا، چه خواهی كرد نَم
ای همه
[1]هستی چه می جویی عدم
تو خوشی و خوب و كان هر خوشی
تو چرا خود منت باده كشی
تاج كرّمناست بر فرق سرت
طوق اعطیناك آویز برت
جوهر است انسان و چرخ او را عَرَض
جمله فرع و سایه اند و تو غرض
علم جویی از كتبهای فسوس
ذوق جویی تو ز حلوای سبوس
ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
چون چنینی خویش را ارزان فروش
خدمتت بر جمله هستی مفترض
جوهری چون عجز دارد با عرض
بحر علمی در نمی پنهان شده
در سه گز تن عالمی پنهان شده
می چه باشد یا جماع و یا سماع
تا تو جویی زان نشاط و انتفاع
آفتاب از ذره كی شد وام خواه
زُهره ای از خمره كی شد جام خواه
جلد ششم . ج6، ص: 33
جان بی كیفی شده محبوس كیف
آفتابی حبس عقده اینت حیف
مقصود این است كه چرا دنبال این هستی كه یك كیف عَرَضی به
وسیله ی یك عامل خارجی از راه خوردن و معده ایجاد كنی؟ در فكر
این باش كه از راه باطن و اهتزاز روحی، كیف ایجاد كنی.