در
کتابخانه
بازدید : 68543تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك چیزی كه می شود آن را از مختصات انسان شمرد كه حیوان دیگری ندارد یا لااقل مثل انسان ندارد و اگر دارد یك درجه ی بسیار ضعیفی است، نفاق است.

حیوانات این گونه هستند كه هرچه در درونشان هست همان در ظاهر و بدنشان تظاهر می كند. یك حیوان خشمناك می شود، قیافه اش هم خشمناك است. اگر روحش خشمناك شد، در چشمها و صدایش هم شما خشم را می بینید. وقتی یك سگ می خواهد به صاحبش اظهار مهربانی كند، آن مهربانی در چهره و قیافه اش، در بدنش و در حركاتش هم ظاهر می شود. حیوان به یك طعمه ای رغبت دارد، آثار این رغبت در ظاهرش پیداست. به یك چیزی بی رغبت و بی میل است، همان بی میلی در ظاهرش پیداست؛ یعنی نمی تواند درونش یك جور باشد برونش جور دیگر.

ولی انسان، این موجود دو پا، عجیب است. این قدرت برای انسان هست كه در دلالت تظاهرات ظاهری نسبت به حالات درونی خودش تصرف كند؛ یعنی نسبت به یك كسی منتهی درجه خشم داشته باشد ولی برای اینكه او را بفریبد تظاهر به محبت و مهربانی كند و قربان صدقه اش برود؛ یك چهره ی خندان، یك لبهای متبسم و یك چهره ی خیلی گلگونی نشان بدهد كه اساساً طرف تصور نكند كه این دشمنش است. دشمن است ولی می تواند دوستی نشان بدهد. خشمناك است مهربانی نشان می دهد. به یك چیزی منتهی درجه رغبت دارد یك قیافه ی تنفرآمیزی می گیرد، برای اینكه دیگری اشتباه كند. به یك چیزی فوق العاده مایل است تظاهر به بی میلی می كند، یا بی میل است تظاهر به رغبت می كند. این عجیب است. این قدرت در انسان هست كه می تواند كتمان بكند و بپوشاند آنچه را كه در درون دارد.
البته هر پوشاندنِ آنچه كه در درون است عیب نیست. نگویید اگر چنین صفت بدی هست پس فایده اش چیست؟ آیا لغو است در انسان؟ نه، خود این قدرت برای انسان كمال است كه انسان بتواند بر روی منویّات خودش پرده ای بكشد ولی همیشه پرده كشیدن اغفال دیگران و نفاق نیست. مثال ذكر می كنم: ما در فارسی خودمان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 209
می گوییم كه فلانی صورت خودش را با سیلی سرخ نگه می دارد. بعضی از مردم، آبرودار هستند و آبروداری می كنند، یعنی ندارند ولی نمی خواهند مردم بفهمند كه ندارند. این فی حدذاته [بد نیست. ] می خواهد رازش را كسی نفهمد. او در اینجا وظیفه ای ندارد كه رازش را مردم بفهمند كه اگر مخفی بكند خیانتی به مردم باشد.

قرآن هم چنین صفتی را تمجید می كند، می فرماید: یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ [1].

می گوید بعضی از فقرا فقیرند ولی اینقدر بزرگ منش اند و عفت نفس و بزرگواری روح دارند كه وقتی دیگران آنها را می بینند خیال می كنند اینها غنی هستند؛ یعنی آنچنان خودشان را نشان می دهند كه احدی از فقر اینها آگاه نمی شود. این عیب نیست. انسان در دل خودش غصه ای دارد. (هركسی ممكن است در یك وقت یك شادی یا غصه ای داشته باشد. ) حال وقتی به دیگران می رسد وظیفه اش چیست؟ آیا باید قیافه ی خودش را عبوس كند، دیگران را كسل كند كه هركسی به او رسید بگوید آقا چه شده است، مثل اینكه ناراحت هستید؟ یا نه، غصه اش را برای خودش نگه می دارد تبسمش را برای دیگران. حدیث نبوی است؛ پیغمبر اكرم فرمود: اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ (یا بُشْرُهُ) فی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فی قَلْبِه [2]. مؤمن اندوهش در دلش است و خوشحالی اش در چهره اش.
اینجاست كه این قدرت را باید اعمال كرد و اعمال كردنش خوب و به نفع دیگران است. انسان فقیر باشد ولی تا حد امكان عفت به خرج بدهد نگذارد دیگران بفهمند، نگذارد كه آن فقر در وجناتش ظاهر بشود. در دل غصه داشته باشد ولی در چهره ی خودش بشاشت نشان بدهد، دیگران را افسرده نكند «كافسرده دل افسرده كند انجمنی را» ، درست همین حالتی كه ما داریم. ما اگر كمی مقدس مآب شدیم یكی از علائم مقدس مآبی ما عبوس كردن چهره است. ممكن است در دل خودمان هیچ خداترس نباشیم و غصه ی عاقبت و آخرت و غصه ی اعمال خودمان را نداشته باشیم كه آیا اعمال ما در آخرت چه سرنوشتی خواهد داشت و هیچ به فكرش نیستیم ولی از باب اینكه می خواهیم خودمان را به درِ مقدسی بزنیم، مصلحت را این می بینیم كه یك چهره ی عبوسی داشته باشیم، هیچ وقت نخندیم و به روی كسی تبسم نداشته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 210
باشیم. این درست عكس این دستور است.
به هرحال چنین قدرتی در بشر هست، قدرت تصنع و اینكه ظاهر خودش را برخلاف آنچه در باطن دارد بسازد كه احیاناً در مواقعی خوب و مطلوب است و در مواقع دیگر چون گمراه كننده است بد است، كه موارد زیادی دارد. این جهت از مختصات انسان است.
انسان مثل عبارت است. بعضی از الفاظ و عبارتها در معنی خودش صریح است، یعنی انسان وقتی كه جمله را می خواند می فهمد مقصود چیست؛ یك عبارت صریح است. بعضی جمله ها عبارتهای معقَّد و پیچیده است. وقتی كه شما یك بیت یا یك رباعی از شعرهای سعدی را می خوانید، در كمال صراحت و وضوح، معنا خودش را از لفظ نشان می دهد. اما بعضی از اشعار ممكن است كه در نهایت بلاغت هم باشد، خیلی معنی دقیق و رقیقی هم داشته باشد اما معقّد و پیچیده است، لفظ معنی را آن طور كه باید نشان نمی دهد و بعضی از عبارتها اساساً معماست، انسان نمی فهمد كه اصلاً مقصود از آن چیست و گوینده چه می خواسته بگوید. بعضی از عبارتها ظاهری دارد و باطن دیگری. انسان نگاه می كند، اول یك معنا از آن می فهمد ولی وقتی خیلی در آن دقت می كند می بیند مقصود دیگری داشته است غیر از آنچه كه ظاهر می فهماند.
انسانها درست مثل عبارتها هستند. ظواهر انسانها با منویّات آنها حكم لفظ و معنا را دارد. پس نقطه ی مقابل نفاق چیست؟ صراحت و صداقت. آنچه كه اسلام از یك نفر مسلمان می خواهد صراحت و صداقت است، كه صریح باشد، مثل استعاره ی بالكنایه و جمله ی كنایی نباشد؛ راست باشد و دروغ نباشد، چون در هر نفاقی دروغ هم مستتر است. البته دروغها را ما اغلب در لفظ می گوییم ولی نفاق گاهی دروغش در لفظ است و گاهی در تظاهر و عمل؛ انسان خودش را آنچنان نشان می دهد كه نیست. گفت: «آیا تو هرآنچه می نمایی هستی؟ » یك جور می نمایاند و جور دیگری هست. مثل معروفی است، می گویند: «جوفروشی و گندم نمایی» انسان جوفروش باشد ولی گندم نشان بدهد. این هم بحثی مختصر راجع به ماهیت نفاق. اما خطر نفاق.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 211

[1] . بقره / 273.
[2] . كافی، ج 2 / ص 226.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است