در
کتابخانه
بازدید : 501165تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Expand توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Collapse هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مانند همین تعبیر در باب جهاد است: اَلُْمجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ مجاهد كسی است كه با نفس خود جهاد كند. مجاهد كسی است كه در مبارزه ی درونی كه همیشه در همه ی انسانها وجود دارد (از یك طرف نفس و از طرف دیگر عقل) بتواند با نفس امّاره ی خود، با هواهای نفسانی خود مبارزه كند. امیرالمؤمنین می فرماید: اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ شجاعترین مردم كسی است كه بر هوای نفس خود پیروز شود. شجاعت اساسی آن است.

یك روز رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه عبور می كرد. جوانان مسلمان را دید كه سنگی را به عنوان وزنه برداری بلند می كنند، زورآزمایی می كنند برای اینكه ببینند چه كسی وزنه را بهتر بلند می كند. رسول خدا همان جا بهره برداری كرد، فرمود: آیا می خواهید من قاضی و داور شما باشم، داوری كنم كه قویترین شما كدامیك از شماست؟ همه گفتند: بله یا رسول اللّه، چه داوری از شما بهتر! فرمود: احتیاج ندارد كه این سنگ را بلند كنید تا من بگویم چه كسی از همه قویتر است؛ از همه ی شما قویتر آن كسی است كه وقتی به گناهی میل و هوس شدید پیدا می كند، بتواند جلوی هوای نفس خود را بگیرد. قویترین شما كسی است كه هوای نفس، او را وادار به معصیت نكند. مجاهد كسی است كه با نفس خود مبارزه كند. شجاع آن كسی است كه از عهده ی نفس خویش برآید.

داستان معروفی درباره ی پوریای ولی- كه یكی از پهلوانان دنیاست و ورزشكاران هم او را مظهر فتوّت و مردانگی و عرفان می دانند و مرد عارف پیشه ای بوده [1]- نقل می كنند كه یك روز به كشوری سفر می كند تا با پهلوان درجه ی اول آنجا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 593
در روز معینی مسابقه ی پهلوانی بدهد در حالی كه پشت همه ی پهلوانان را به خاك رسانده بود. در شب جمعه به پیرزنی برمی خورد كه حلوا خیر می كند و از مردم هم التماس دعا دارد. پیرزن پوریای ولی را نمی شناخت؛ جلو آمد و به او حلوا داد و گفت: حاجتی دارم، برای من دعا كن. گفت: چه حاجتی؟ پیرزن گفت: پسر من قهرمان كشور است و قهرمان دیگری از خارج آمده و قرار است در همین روزها با پسرم مسابقه دهد. تمام زندگی ما با همین حقوق قهرمانی پسرم اداره می شود. اگر پسر من زمین بخورد آبروی او كه رفته است هیچ، تمام زندگی ما تباه می شود و من پیرزن هم از بین می روم. پوریای ولی گفت: مطمئن باش، من دعا می كنم. این مرد فكر كرد كه فردا چه كنم؟ آیا اگر قویتر از آن پهلوان بودم، او را به زمین بزنم یا نه؟ به اینجا رسید كه قهرمان كسی است كه با هوای نفس خود مبارزه كند. روز موعد با طرف مقابل كشتی گرفت. خود را بسیار قوی یافت و او را بسیار ضعیف، به طوری كه می توانست فوراً پشت او را به خاك برساند. ولی برای اینكه كسی نفهمد، مدتی با او هماوردی كرد و بعد هم طوری خودش را سست كرد كه حریف، او را به زمین زد و روی سینه اش نشست. نوشته اند در همان وقت احساس كرد كه گویی خدای متعال قلبش را باز كرد، گویی ملكوت را با قلب خود می بیند، چرا؟ برای اینكه یك لحظه جهاد با نفس كرد. بعد همین مرد از اولیاء اللّه شد، چرا؟ چون اَلُْمجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَه، چون اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ، چون قهرمانی ای به خرج داد بالاتر از همه ی قهرمانیهای دیگر و همان طور كه پیغمبر اكرم فرمود: زورمند و قوی آن كسی نیست كه وزنه را بلند كند، بلكه آن كسی است كه در میدان مبارزه با نفس امّاره پیروز شود.

بالاتر از این، داستان علی علیه السلام با عمرو بن عبدَوُد است، قهرمانی كه به او فارِس یَلیَل می گفتند، كسی كه یكتنه با هزار نفر برابری می كرد. در جنگ خندق، مسلمین در یك طرف و دشمن در طرف دیگر خندق بودند به طوری كه دشمن نمی توانست از آن عبور كند. چند نفر از كفار كه یكی از آنها عمرو بن عبدود بود، خود را به هر طریقی شده به این طرف خندق می رسانند. اسب خود را جولان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 594
می دهد و فریاد می كشد: «هَلْ مِنْ مُبارز؟ » مسلمانان كه سابقه ی این مرد را می دانستند، احدی جرأت نمی كند پا به میدان بگذارد چون می دانستند رفتن همان و كشته شدن همان. رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه كسی به میدان این مرد می رود؟ احدی از جا تكان نخورد جز جوانی بیست و چند ساله كه علی علیه السلام بود، فرمود: یا رسول اللّه! من. فرمود: نه، بنشین. بار دیگر این مرد فریاد كشید: «هَلْ مِنْ مُبارزٍ؟ » احدی جز علی علیه السلام از جا تكان نخورد. پیغمبر فرمود: علی جان فعلاً بنشین. دفعه ی سوم یا چهارم كه مبارز طلبید، عمر بن خطّاب برای اینكه عذر مسلمانان را بخواهد گفت: یا رسولَ اللّه! اگر كسی جواب نمی گوید عذرش خواسته است. این شخص غولی نیست كه كسی بتواند با او برابری كند. یك وقت در سفری، دزد به قافله ی ما حمله كرد، او یك كره شتر را به عنوان سپر روی دستش بلند كرد. با این غول كه یك انسان نمی تواند بجنگد. بالأخره علی علیه السلام می آید و چنین قهرمانی را به خاك می افكند، یعنی بزرگترین قهرمانیها، و روی سینه ی او می نشیند. می خواست سر این قهرمان را از بدن جدا كند.

او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
از شدت عصبانیتی كه داشت، آب دهان به صورت مبارك علی علیه السلام انداخت.

علی علیه السلام از روی سینه ی او بلند می شود، مدتی قدم می زند، بعد می آید می نشیند.

عمروبن عبدود می گوید: چرا رفتی و چرا آمدی؟ می فرماید: تو به صورت من آب انداختی، احساس كردم كه ناراحت و عصبانی شدم. ترسیدم درحالی كه دارم سر تو را از بدن جدا می كنم عصبانیت من در كارم دخالت داشته باشد و آن هوای نفس است. «من تیغ از پی حق می زنم» ، نمی خواهم در كارم غیر خدا دخالتی داشته باشد. این را می گویند قهرمان، مجاهد و شجاع.
[1] البته در ورزشهای امروز این معنویات از بین رفته است. درگذشته ورزشكارها علی علیه السلام را مظهر قهرمانی و پهلوانی می دانستند. حالا هم تا اندازه ای در میان بعضیها هست. علی علیه السلام در هر دو جبهه قهرمان است؛ هم در میدان جنگ كه با انسانها می جنگید و هم در میدان مبارزه ی با نفس.

وقت خشم و وقت شهوت مرد كو؟ .

طالب مردی چنینم كو به كو.

این بود كه همیشه پهلوانی و قهرمانی با یك فتوت، مردانگی، شجاعت معنوی و مبارزه ی با هوای نفس و اسیر هوای نفس نبودن توأم بود؛ یعنی آن كه قهرمان بود، آنجا كه چشمش به نامحرم می افتاد دیگر خیره نمی شد به ناموس مردم نگاه كند، روح قهرمانی به او اجازه نمی داد كه نگاه كند. قهرمان زنا نمی كرد، قهرمانی اش به او اجازه ی زنا نمی داد. قهرمان شراب نمی خورد، قهرمانی اش به او اجازه نمی داد شراب بخورد. قهرمان دروغ نمی گفت، قهرمانی اش به او اجازه ی دروغ گفتن نمی داد. تهمت نمی زد، قهرمانی به او اجازه نمی داد. قهرمان تملّق و چاپلوسی نمی كرد، قهرمانی به او اجازه نمی داد.

قهرمان، شجاع، انسان قوی فقط كسی نیست كه یك وزنه ی سنگین، یك سنگ، یك هالتر یا آهنی را بلند كند؛ عمده این است كه از عهده ی نفس امّاره برآید.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است