در
کتابخانه
بازدید : 152037تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برای شناخت هر علمی توجه به تاریخ آن علم و تحولات مربوط به آن، آشنایی با شخصیتهایی كه حامل و وارث آن علم یا مبتكر در آن علم بوده اند و همچنین آشنایی با كتب اساسی آن علم لازم و ضروری است. ما در این درس و درس چهارم به این مسائل می پردازیم.

اولین مسئله ای كه اینجا باید طرح شود این است كه آیا عرفان اسلامی از قبیل فقه و اصول و تفسیر و حدیث است، یعنی از علومی است كه مسلمین مایه ها و ماده های اصلی را از اسلام گرفته اند و برای آنها قواعد و ضوابط و اصول كشف كرده اند؟ و یا از قبیل طب و ریاضیات است كه از خارج جهان اسلام به جهان اسلام راه یافته است و در دامن تمدن و فرهنگ اسلامی وسیله ی مسلمین رشد و تكامل یافته است؟ و یا شقّ سومی در كار است؟ .

عرفا خود، شقّ اول را اختیار می كنند و به هیچ وجه حاضر نیستند شقّ دیگری را انتخاب كنند. بعضی از مستشرقین اصرار داشته و دارند كه عرفان و اندیشه های لطیف و دقیق عرفانی همه از خارج جهان اسلام به جهان اسلام راه یافته است.

گاهی برای آن ریشه ی مسیحی قائل می شوند و می گویند افكار عارفانه نتیجه ی ارتباط مسلمین با راهبان مسیحی است، و گاهی آن را عكس العمل ایرانیها علیه اسلام و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 36
عرب می خوانند، و گاهی آن را دربست محصول فلسفه ی نوافلاطونی- كه خود محصول تركیب افكار ارسطو و افلاطون و فیثاغورس و گنوسیهای اسكندریه و آراء و عقاید یهود و مسیحیان بوده است- معرفی می كنند، و گاهی آن را ناشی از افكار بودایی می دانند، همچنان كه مخالفان عرفا در جهان اسلام نیز كوشش داشته و دارند كه عرفان و تصوف را یكسره با اسلام بیگانه بخوانند و برای آن ریشه ی غیر اسلامی قائل گردند.

نظریه ی سوم این است كه عرفان مایه های اولی خود را- چه در مورد عرفان عملی و چه در مورد عرفان نظری- از خود اسلام گرفته است و برای این مایه ها قواعد و ضوابط و اصولی بیان كرده است و تحت تأثیر جریانات خارج نیز، خصوصاً اندیشه های كلامی و فلسفی و بالاخص اندیشه های فلسفی اشراقی قرار گرفته است. اما اینكه عرفا چه اندازه توانسته اند قواعد و ضوابط صحیح برای مایه های اولی اسلامی بیان كنند؟ آیا موفقیتشان در این جهت به اندازه ی فقها بوده است یا نه؟ و چه اندازه مقید بوده اند كه از اصول واقعی اسلام منحرف نشوند؟ و همچنین آیا جریانات خارجی چه اندازه روی عرفان اسلامی تأثیر داشته است؟ آیا عرفان اسلامی آنها را در خود جذب كرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسیر خود از آنها استفاده كرده است و یا برعكس، موج آن جریانات عرفان اسلامی را در جهت مسیر خود انداخته است؟ اینها همه مطالبی است كه جداگانه باید مورد بحث و دقت قرار گیرد. آنچه مسلّم است این است كه عرفان اسلامی سرمایه ی اصلی خود را از اسلام گرفته است و بس.

طرفداران نظریه ی اول- و كم و بیش طرفداران نظریه ی دوم- مدعی هستند كه اسلام دینی ساده و بی تكلّف و عمومی فهم و خالی از هرگونه رمز و مطالب غامض و غیر مفهوم و یا صعب الفهم است. اساس اعتقادی اسلام عبارت است از توحید.

توحید اسلام یعنی همچنان كه مثلاً خانه سازنده ای دارد متغایر و متمایز از خود، جهان نیز سازنده ای دارد جدا و منفصل از خود. اساس رابطه ی انسان با متاعهای جهان از نظر اسلام زهد است. زهد یعنی اعراض از متاعهای فانی دنیا برای وصول به نعیم جاویدان آخرت. از اینها كه بگذریم، به یك سلسله مقررات ساده ی عملی می رسیم كه فقه متكفّل آنهاست.

از نظر این گروه آنچه عرفا به نام توحید گفته اند مطلبی است ورای توحید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 37
اسلامی، زیرا توحید عرفانی عبارت است از وحدت وجود و اینكه جز خدا و شئون و اسماء و صفات و تجلّیات او چیزی وجود ندارد. سیر و سلوك عرفانی نیز ورای زهد اسلامی است، زیرا در سیر و سلوك یك سلسله معانی و مفاهیم طرح می شود از قبیل عشق و محبت خدا، فنای در خدا، تجلّی خدا بر قلب عارف، كه در زهد اسلامی مطرح نیست. طریقت عرفانی نیز امری است ورای شریعت اسلامی، زیرا در آداب طریقت مسائلی طرح می شود كه فقه از آنها بی خبر است.

از نظر این گروه، نیكان صحابه ی رسول اكرم كه عرفا و متصوفه خود را به آنها منتسب می كنند و آنها را پیشرو خود می دانند، زاهدانی بیش نبوده اند. روح آنها از سیر و سلوك عرفانی و از توحید عرفانی بی خبر بوده است. آنها مردمی بوده اند مُعرِض از متاع دنیا و متوجه به عالم آخرت. اصل حاكم بر روح آنها خوف بوده و رجاء، خوف از عذاب دوزخ و رجاء به ثوابهای بهشتی، همین و بس.

حقیقت این است كه نظریه ی این گروه به هیچ وجه قابل تأیید نیست. مایه های اولی اسلامی بسی غنی تر است از آنچه این گروه به جهل و یا به عمد فرض كرده اند.

نه توحید اسلامی به آن سادگی و بی محتوایی است كه اینها فرض كرده اند و نه معنویت انسان در اسلام منحصر به زهد خشك است و نه نیكان صحابه ی رسول اكرم آنچنان بوده اند كه توصیف شد و نه آداب اسلامی محدود است به اعمال جوارح و اعضا.

ما در این درس اجمالاً در حدی كه روشن شود كه تعلیمات اصلی اسلام می توانسته است الهام بخش یك سلسله معارف عمیق در مورد عرفان نظری و عملی بوده باشد، مطالبی می آوریم. اما اینكه عرفای اسلامی چقدر از این تعلیمات به طور صحیح استفاده كرده اند و چقدر منحرف شده اند، مطلبی است كه در این بحثهای كوتاه و مختصر نمی توان وارد شد.

قرآن كریم در باب توحید، هرگز خدا و خلقت را به سازنده ی خانه و خانه قیاس نمی كند. قرآن خدا را خالق و آفریننده ی جهان معرفی می كند و در همان حال می گوید ذات مقدس او در همه جا و با همه چیز هست:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 38
فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّهِ [1]. به هر طرف رو كنید چهره ی خدا آنجاست.

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْكُمْ [2]. از شما به او [یعنی میّت ] نزدیكتریم.

هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ وَ اَلظّاهِرُ وَ اَلْباطِنُ [3]. اولِ همه ی اشیاء اوست و آخر همه اوست (از او آغاز یافته اند و به او پایان می یابند) ، ظاهر و هویدا اوست و در همان حال باطن و ناپیدا هم اوست.

و آیاتی دیگر از این قبیل.

بدیهی است كه این گونه آیات، افكار و اندیشه ها را به سوی توحیدی برتر و عالیتر از توحید عوام می خوانده است. در حدیث كافی آمده است كه خداوند می دانست كه در آخر الزمان مردمانی متعمّق در توحید ظهور می كنند، لهذا آیات اول سوره ی حدید و سوره یقُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌرا نازل فرمود.

در مورد سیر و سلوك و طی مراحل قرب حق تا آخرین منازل، كافی است كه برخی آیات مربوط به «لقاء اللّه» و آیات مربوط به «رضوان اللّه» و آیات مربوط به وحی و الهام و مكالمه ی ملائكه با غیر پیغمبران (مثلاً حضرت مریم) و مخصوصاً آیات معراج رسول اكرم را مورد نظر قرار دهیم.

در قرآن سخن از نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس مطمئنّه آمده است، سخن از علم افاضی و لدنّی و هدایتهای محصول مجاهده آمده است: وَ اَلَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا [4]. در قرآن از تزكیه ی نفس به عنوان یگانه موجب فلاح و رستگاری یاد شده است: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها. `وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها [5]. در قرآن مكرر از حبّ الهی مافوق همه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 39
محبتها و عُلقه های انسانی یاد شده است. قرآن از تسبیح و تحمید تمام ذرات جهان سخن گفته است و به تعبیری از آن یاد كرده كه مفهومش این است كه اگر شما انسانها تفقّه خود را كامل كنید، آن تسبیحها و تحمیدها را درك می كنید. بعلاوه قرآن در مورد سرشت انسان مسئله ی نفخه ی الهی را طرح كرده است.

اینها و غیر اینها كافی بوده كه الهام بخش معنویتی عظیم و گسترده در مورد خدا و جهان و انسان و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا بشود.

همچنان كه اشاره شد، سخن در این نیست كه عرفای مسلمین از این سرمایه ها چگونه بهره برداری كرده اند، درست یا نادرست؛ سخن درباره ی اظهارنظرهای مغرضانه ی گروهی غربی و غربزده است كه می خواهند اسلام را از نظر معنویت، بی محتوا معرفی نمایند. سخن درباره ی سرمایه ی عظیمی در متن اسلام است كه می توانسته الهام بخش خوبی در جهان اسلام باشد. فرضاً عرفای مصطلح نتوانسته باشند استفاده ی صحیح كرده باشند، افراد دیگری كه به این نام مشهور نیستند استفاده كرده اند.

بعلاوه روایات و خطب و ادعیه و احتجاجات اسلامی و تراجم احوال اكابر تربیت شدگان اسلام نشان می دهد كه آنچه در صدر اسلام بوده است صرفاً زهد خشك و عبادت به امید اجر و پاداش نبوده است.

در روایات و خطب و ادعیه و احتجاجات، معانی بسیار بلندی مطرح است.

تراجم احوال شخصیتهای صدر اول اسلام از یك سلسله هیجانات و واردات روحی و روشن بینی های قلبی و سوزها و گدازها و عشقهای معنوی حكایت می كند. ما اكنون یكی از آنها را ذكر می كنیم.

در كافی می نویسد: رسول خدا روزی پس از ادای نماز صبح چشمش افتاد به جوانی رنگ پریده كه چشمانش در كاسه ی سرش فرو رفته و تنش نحیف شده بود، در حالی كه از خود بی خود بود و تعادل خود را نمی توانست حفظ كند. پرسید: كَیْفَ اَصْبَحْتَ؟ حالت چگونه است؟ گفت: اَصْبَحْتُ موقِناً در حال یقین بسر می برم. فرمود:

علامت یقینت چیست؟ عرض كرد: یقین من است كه مرا در اندوه فرو برده و شبهای مرا بیدار (در شب زنده داری) و روزهای مرا تشنه (در حال روزه) قرار داده است و مرا از دنیا و مافیها جدا ساخته تا آنجا كه گویی عرش پروردگار را می بینم كه برای رسیدن به حساب مردم نصب شده است و مردم همه محشور شده اند و من در میان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 40
آنها هستم؛ گویی هم اكنون اهل بهشت را در بهشت، متنعّم و اهل دوزخ را در دوزخ، معذّب می بینم؛ گویی هم اكنون با این گوشها آواز حركت آتش جهنم را می شنوم. رسول اكرم به اصحاب خود رو كرد و فرمود: این شخص بنده ای است كه خداوند قلب او را به نور ایمان منوّر گردانیده است. آنگاه به جوان فرمود: حالت خود را حفظ كن كه از تو سلب نشود. جوان گفت: دعا كن خداوند مرا شهادت روزی فرماید. طولی نكشید كه غزوه ای پیش آمد و جوان شركت كرد و شهید شد.

زندگی و حالات و كلمات و مناجاتهای رسول اكرم سرشار از شور و هیجان معنوی و الهی و مملوّ از اشارات عرفانی است. دعاهای رسول اكرم فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرار گرفته است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام- كه اكثریت قریب به اتفاق اهل عرفان و تصوف سلسله های خود را به ایشان می رسانند- كلماتش الهام بخش معنویت و معرفت است. ما به دو قسمت كه در نهج البلاغه مسطور است اشاره می كنیم.

در خطبه ی 220 می فرماید:

اِنَّ اللّه سُبْحانَهُ وَ تَعالی جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعانَدَةِ، وَ ما بَرِحَ لِلّهِ- عَزَّتْ آلاؤُهُ- فِی الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فی اَزْمانِ الْفَتَراتِ عِبادٌ ناجاهُمْ فی فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فی ذاتِ عُقولِهِمْ. .

همانا خداوند متعال یاد خود را مایه ی صفا و جلای دلها قرار داده است.

بدین وسیله پس از سنگینی، شنوا و پس از شبكوری، بینا و پس از سركشی مطیع می گردند. همواره در هر زمان و در دوره ی فترتها خدا را مردانی بوده است كه در اندیشه های آنها با آنها راز می گفته است و در خردشان با آنها سخن می گفته است.

در خطبه ی 218 درباره ی اهل اللّه می فرماید:

قَدْ اَحْیا عَقْلَهُ وَ اَماتَ نَفْسَهُ، حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ وَ لَطُفَ غَلیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثیرُ الْبَرْقِ، فَاَبانَ لَهُ الطَّریقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبیلَ وَ تَدافَعَتْهُ الْاَبْوابُ اِلی بابِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 41
السَّلامَةِ وَ دارِ الْاِقامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلاهُ بِطُمَأْنینَةِ بَدَنِهِ فی قَرارِ الْاَمْنِ وَ الرّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ اَرْضی رَبَّهُ. .

خرد خویش را زنده ساخته و نفس خویش را میرانده است، تا در وجودش درشتها نازك و غلیظها لطیف گشته است و نوری درخشان در قلبش مانند برق جهیده است. آن نور راهش را آشكار و او را سالك راه ساخته است و درها یكی پس از دیگری او را به پیش رانده است تا آخرین در كه آنجا سلامت است و آخرین منزل كه بار انداز اقامت است. آنجا قرارگاه امن و راحت است. پاهایش همراه با آرامش بدنش استوار است. همه ی اینها به موجب این است كه قلب خود را به كار گرفته و پروردگار خویش را راضی ساخته است.

دعاهای اسلامی، مخصوصاً دعاهای شیعی، گنجینه ای از معارف است، از قبیل دعای كمیل، دعای ابوحمزه، مناجات شعبانیه، دعاهای صحیفه ی سجادیه. عالیترین اندیشه های معنوی در این دعاهاست.

آیا با وجود این همه منابع، جای این هست كه ما در جستجوی یك منبع خارجی باشیم؟ ! .

نظیر این جریان را ما در موضوع حركت اجتماعی منتقدانه و معترضانه ی ابوذر غِفاری نسبت به جباران زمان خودش می بینیم. ابوذر نسبت به تبعیضها و حیف و میل ها و ظلم و جورها و بیدادگریهای زمان، سخت معترض بود تا آنجا كه تبعیدها كشید و رنجهای جانكاه متحمل شد و آخرالامر در تبعیدگاه و در تنهایی و غربت از دنیا رفت.

گروهی از مستشرقین این پرسش را طرح كرده اند كه محرّك ابوذر كی بوده است؟ این گروه در پی جستجوی عاملی از خارج دنیای اسلام برای تحریك ابوذر هستند. جرج جرداق مسیحی در كتاب الامام علی صوتُ العدالة الانسانیة می گوید:

من تعجب می كنم از این اشخاص. درست مثل این است كه شخصی را در كنار رودخانه یا لب دریا ببینیم و آنگاه بیندیشیم كه این شخص ظرف خویش را از كدام بركه پر كرده است؛ در جستجوی بركه ای برای توجیه ظرف آب او باشیم و رودخانه یا دریا را ندیده بگیریم! ابوذر جز اسلام از كدام منبع دیگری می توانسته است الهام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 42
بگیرد؟ ! كدام منبع به قدر اسلام می تواند الهام بخش ابوذرها برای قیام در برابر جبارهایی مانند معاویه باشد؟ ! .

عین آن جریان را در موضوع عرفان می بینیم. مستشرقین در جستجوی منبعی غیر از اسلام هستند كه الهام بخش معنویتهای عرفانی باشد و این دریای عظیم را نادیده می گیرند. آیا می توانیم همه ی این منابع را اعمّ از قرآن و حدیث و خطبه و احتجاج و دعا و سیره انكار كنیم برای آنكه فرضیه ی بعضی از مستشرقین و دنباله روهای شرقی آنها درست درآید؟ ! خوشبختانه اخیراً افرادی مانند نیكلسون انگلیسی و ماسینیون فرانسوی كه مطالعات وسیعی در عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه هستند، صریحاً اعتراف دارند كه منبع اصلی عرفان اسلامی قرآن و سنت است.

با نقل جمله هایی از نیكلسون این درس را پایان می دهیم. وی می گوید:

در قرآن می بینیم كه می گوید: خدا نور آسمانها و زمین است [6]، او اولین و آخرین می باشد [7]، هیچ خدایی به غیر او نیست [8]، همه چیز به غیر او نابود می شود [9]، من در انسان از روح خود دمیدم [10]، ما انسان را آفریدیم و می دانیم روحش با او چه می گوید زیرا ما از رگ گردن به او نزدیكتریم [11]، به هركجا رو كنید همان جا خداست [12]، به هركس خدا روشنی ندهد او بكلی نور نخواهد داشت [13]. محققاً ریشه و تخم تصوف در این آیات است و برای صوفیان اولی قرآن نه فقط كلمات خدا بود، بلكه وسیله ی تقرب به او نیز محسوب می شد. به وسیله ی عبادت و تعمّق در قسمتهای مختلفه ی قرآن، مخصوصاً آیات مرموزی كه مربوط به عروج «معراج» است، متصوفه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 43
سعی می كنند حالت صوفیانه ی پیغمبر را در خود ایجاد نمایند [14] و هم او می گوید:

اصول وحدت در تصوف بیش از همه جا در قرآن ذكر شده، و همچنین پیغمبر می گوید كه خداوند می فرماید: چون بنده ی من در اثر عبادت و اعمال نیك دیگر به من نزدیك شود من او را دوست خواهم داشت، بالنتیجه من گوش او هستم به طوری كه او به توسط من می شنود، و چشم او هستم به طوری كه او به توسط من می بیند، و زبان و دست او هستم به طوری كه او به توسط من می گوید و می گیرد [15] همچنان كه مكرر گفته ایم، سخن در این نیست كه آیا عرفا و متصوفه توانسته اند درست الهام بگیرند یا نه؛ سخن در این است كه منشأ این الهام گیری ها منابع خارجی است یا خود متون اسلامی؟
[1] بقره/115
[2] واقعه/85
[3] حدید/3
[4] عنكبوت/69
[5] شمس/9 و 10.
[6] اَللّهُ نُورُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ.
[7] هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ.
[8] لا إِلهَ إِلاّ هُوَ.
[9] كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ.
[10] وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی.
[11] وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ.
[12] فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّهِ.
[13] وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ.
[14] كتاب میراث اسلام، مجموعه ای از مستشرقین درباره ی اسلام، ص 84
[15] ترجمه ی این حدیث قدسی است:

لا یَزالُ الْعَبْدُ یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنَّوافِلِ حَتّی اِذا اَحْبَبْتُهُ، فَاِذا اَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّذی یَبْطِشُ بِها.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است