[1]] *
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی اَلْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ [2].
در هفته گذشته به عرض رساندم كه انسان در ابتدا خیلی قسمتِ عالم ضمیر و باطن
خود را سرسری می گیرد و هیچ خیال نمی كند كه در وجدان و ضمیرش استعدادهای
فوق العاده ای نهفته باشد. ولی دانشمندان و تعمق كنندگان در رموز و اسرار خلقت،
پس از سیرها و مطالعه ها در آفاق و انفس به این اشتباه پی بردند و واقف شدند كه
اسرار باطن و ضمیر را نمی توان سرسری گرفت. انسان با این جثه كوچك، دریایی
ژرف و عمیق، بلكه دنیایی پر از عجایب كه اول و آخرش ناپیداست همراه دارد.
امروز هم كه علم تا این اندازه پیشرفت نموده، از یك طرف تا دل ذره نفوذ نموده و
اسرار دل ذرات را كشف كرده و از طرف دیگر دورترین نقطه های فضای بی پایان
آسمان را كه تصور بُعد مسافتش برای ما مشكل است مورد مطالعه قرار داده، در
عین حال قسمتهایی از اسرار عالم نفس و روان برای علمای فن مكتوم مانده و با آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 344
كه صدها كشفیات در این زمینه شده باز قسمتهای مجهول چندین برابر خود نمایی
می كند.
یكی از جنبه های نورانی و سعادت بخش قرآن مجید كه نشانه وحی بودن این
كتاب مقدس است این است كه بشر را به معرفت دنیای درونی توجه می دهد. اساسا
یكی از اصول تعلیمات قرآن مجید تشویق و تحریض بشر است به تعمق و غور در
عالم خلقت و قرائت سطور و صفحات این كهنه كتاب كه اول و آخرش افتاده است
و جهان را به منزله یك كتاب الهی كه در هر سطرش هزاران معما درج شده معرفی
می كند.
به نزد آن كه جانش در تجلّی است
همه عالم كتاب حق تعالی است
عرَض، اِعراب و جوهر چون حروف است
مراتب همچو آیات و وقوف است
از او هر عالمی چون سوره ای خاص
یكی زان فاتحه و آن دیگر اخلاص
نكته قابل توجه این است كه قرآن كریم مطالعه كتاب انفس و عالم درون یعنی
مطالعه قسمت ضمیر و نفسانیات را عِدل و همدوش مطالعه جهان بزرگ و عالم
بیرون قرار داده و همان طوری كه امر می كند به دقت در نظام افلاك و در وضع
نباتات و در زندگی حیوانات، همان طور تشویق می كند به شناسایی نفس و
معرفه الروح. در آثار دینی وارد شده:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ [3]آن كس كه خودش را
شناخت خدا را شناخت. در سوره ذاریات می فرماید:
وَ فِی اَلْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ. `وَ
فِی أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ [4]یعنی در زمین و آنچه متعلق به زمین است از معادن و
نباتات و حیوانات، نشانه های تدبّر و حكمت حضرت حق هست و همچنین در
جان و روان خودتان، آیا نمی بینید؟ علی علیه السلام در اولین خطبه نهج البلاغه پس از آن
كه به خلقت جهان و خلقت انسان در روی زمین اشاره می فرماید، موضوع حكمتِ
آمدن پیغمبران را مطرح می كند و در این موضوع در زمینه عالم نفس و جهان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 345
اسرارآمیز عقل و روح بشر بیانی می فرماید كه فوق العاده حائز اهمیت است.
می فرماید:
فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیْهِمْ أنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَكِّروهُمْ
مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیروا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقولِیعنی خداوند انبیا و رسل
را مبعوث فرمود و آنها را پشت سر یكدیگر فرستاد و حكمت این كار این بود كه
وفای به پیمانهایی كه در فطرت بشر بسته شده بخواهند و استعدادهایی كه در
سرشت آنها هست بروز دهند و غفلت انسان را در مورد نعمتهای عظیم و شگرفی كه
به آنها داده شده برطرف و حجت را بر آنها تمام سازند و دیگر آن كه «گنجها و
دفائنی كه در باطن عقول بشر پنهان است آشكار سازند» . در این جمله باید دقت
كرد، باید دقت كرد و انگشت حیرت به دندان گرفت. گنجینه ها و دفینه های عقل
بشر یعنی چه؟ علی علیه السلام در هزار و سیصد و پنجاه سال پیش، از اسرار عقل باطن
بحث می كند و حال آن كه هنوز در عالَم علم نیم قرن بیشتر نگذشته كه نظریه عقل
باطن پیدا شده:
سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت
در حیرتم كه باده فروش از كجا شنید
علی علیه السلام می فرماید: همراه هر كس گنجینه ها و دفینه های معنوی پنهان است
ولی آیا كیست كه قدر آنها را بداند و در صدد آشكار ساختن آنها برآید؟ مولوی
همین مطلب را به صورت داستانی شیرین در مثنوی آورده است، می گوید: مرد
فقیری مدتها از شدت فقر به درگاه خدا می نالید و از خداوند می خواست كه به او
گنجی بنمایاند، تا بالاخره در عالم خواب یا بیداری، او را به رقعه ای و به اصطلاح
گنجنامه ای راهنمایی كردند كه دستور پیدا كردن گنج در آن رقعه درج بود. مرد فقیر
با خوشحالی زیادی رفت و آن گنجنامه را پیدا كرد و خواند، دید نوشته است كه
می روی روی فلان نقطه مرتفع كه در نزدیكی شهر است می ایستی و پشت به شهر
می كنی و تیری به كمان می گذاری، در هر جا كه تیر افتاد گنج همان جاست. آن مرد
رفت و روی همان نقطه ایستاد و تیری به كمان گذاشت و به قوّت پرتاب نمود، بعد با
بیل و كلنگ رفت و محل تیر را حفر نمود، هر چه كاوش كرد چیزی نیافت. مرتبه
دوم رفت و تیری از نو به كمان گذاشت و كشید و بعد رفت محل سقوط تیر را حفر
كرد و باز چیزی نیافت. مرتبه سوم و چهارم این كار را كرد و مدتها كارش این بود تا
بالاخره خسته و عصبانی شد و بار دیگر به تضرع و زاری به درگاه الهی پرداخت. به
قلبش الهام شد كه ما به تو دستور نداده بودیم كه تیر را به قوّت پرتاب نمایی، ما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 346
همین قدر گفتیم كه تیر را به كمان بگذار، هر جا كه افتاد گنج همان جاست. این دفعه
همین كار را كرد، دید تیر جلو پای خودش افتاد. آنجا را حفر كرد و معلوم شد كه
گنج در زیر پای خودش بوده و او بیهوده به این طرف و آن طرف می دویده.
اندر این بود او كه الهام آمدش
كشف شد آن مشكلات از ایزدش
گفت گفتم بر كمان تیری بنه
كی بگفتم من كه اندر كش تو زه
از فضولی تو كمان افراشتی
صنعت قوّاسیی برداشتی
ترك این سخته كمانی رو بگو
در كمان نِه تیر و پرّیدن مجو
چون بیفتد تیر آنجا می طلب
زود بگذار و به زاری جو ذهب
آنگاه مولوی از این داستان نتیجه اخلاقی می گیرد و اندرز می دهد و می گوید:
ای كمان و تیرها برساخته
صیدْ نزدیك و تو دور انداخته
وَ اَلسَّلامُ عَلی مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدی مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 347
[1] - * [تاریخ نگارش مقاله /51334/18 شمسی است. ]
[3] - . بحارالانوار، ج /61ص 99.